نویسنده: پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری
یکی از دستآورد و پیامدهای دههی دموکراسی، تصویب قانون اساسی، قانون تقسیمات ملکی و تسهیلات اداری بود که به اساس این قانون، کشور را به ۲۹ ولایت و دو لوی ولسوالی (حکمرانی) مشخص ساخت. در مناطق مرکزی به طور کلی که به عنوان زندان تاریخی مسما است، هموطنان هزارهی ما زیسته و دارای فرهنگ، راه و رسم، ادبیات، هنر و پیرو مذهب ویژهی خویش استند.
مردمان کارکُن هزاره بیدادهای گوناگون ادارههای فاسد را تحمل کرده و کملطفی سلاطین، شاهان و امیران را در تاریخ معاصر افغانستان با پوست، گوشت و استخوان خود لمس کرده اند. در دوران پادشاهی محمد نادرشاه، شماری از شخصیتهای مطرح و تأثیرگذار قوم هزاره چون؛ فتحمحمد خان فرقه مشر، محرابعلی خان فرقه مشر، غلامنبی خان فرقه مشر و جنرالان دیگر به وسیلهی نواسهی عبدالرحمان خان که به نام سردار محمدرحیم شیون مشهور بود، به جرم و اتهام وفاداری و همکاری به امانالله خان، دستگیر و بدون محاکمه رهسپار زندانهای مخوف شدند.
در دههی دموکراسی در افغانستان یک بار دیگر هزارههای بلندآشیان، مقیم و متوطن در بامیان و چندین ولسوالی در تشکیلات جدید ولایتهای میدانوردک، غزنی، زابل، کندهار، ارزگان، غور، بادغیس، جوزجان، بلخ، سمنگان، بغلان و پروان پراکنده شدند. رژیم سلطنتی با اینگونه فتنه و نیرنگ از رشد اقتصادی، اجتماعی، آگاهی ملی و دادخواهانهی زحمتکشان مظلوم هزاره عمداً جلوگیری به عمل آورد.
از آن جایی که در تقسیمات و تشکیلات واحدهای اداری مناطق هزارهنشین برخورد ناسالم و غیرعادلانه صورت گرفته بود، در آن مقطع از تاریخ، مقالههایی به وسیلهی صاحبنظران و دستاندرکاران مطبوعاتی انتشار یافت که موضعگیری رژیم حاکم را به نقد کشیده بود و آن را برخورد بروکراتیک ارزشیابی کرده بودند.
در تقسیمات واحدهای اداری، به ویژگیهای اجتماعی ـ اقتصادی، اقلیمی و سایر نیازهای مبرم ملکی و اداری مردمان مسکون در افغانستان مرکزی از نظر جمعیت، گذرگاههای دُشوارگذر و غیره توجه نشده بود. تشکیلات واحدهای اداری به هدف دوام سیاست بردهسازی قوم آزادیدوست و ستمکش هزاره طرح و دیزاین شده بود و نظام حاکم با تبلیغات گوشکَرکن و پُرطمطراق از اعزام هیأت بلندپایه غرض رسیدگی به بامیان اطلاع میداد؛ با آن هم نخبگان قوم هزاره چون زندهیاد حصاری، حسین نایل، روانشاد سید اسماعیل مبلغ و دیگران از مقالههای انتشاریافتهی آن زمان در مطبوعات کشور استقبال کردند.
روی هم رفته در دوران حکومتهای دههی دموکراسی، دوکتور محمد یوسف، محمدهاشم خان میوندوال، نور احمد اعتمادی، داکتر عبدالظاهر و دوکتور موسا شفیق در جهت تحولات سیاسی زندگی مردمان زحمتکش هزاره، اقدامات و تدابیری روی دست گرفته نشد. اگر در سالیان اول تصویب قانون ملکی و تشکیلات واحدهای اداری، سید اسماعیل بلخی، براتعلی تاج و علیگوهر غوربندی که از زندان رهایی یافتند و غرض دیدار دوستان و همدیاران به منطقهی مرکزی افغانستان شتافتند، همچنان به اثر مریضی غیرقابل علاج وکهولت سنی، به زشتیها و پلشتیهای رژیم حاکم اغماض نمیکردند و موضوع را با تودههای پاسشناس هزاره و سایر اقلیتهای ملی و مذهبی در میان میگذاشتند. مردم از سنگ سختتر هزاره در مغارههای تنگ و تاریک بامیان با رنج و عذاب، زندگی و پنجه نرم میکردند.
باید خاطرنشان شود که زمامداران بعدی نیز در احیای مجدد و حراست از میراثهای تاریخی و تندیس (پیکر، تمثال، تصویر و مجسمه) بامیان آگاهانه و یا غیرآگاهانه رد نمیشدند؛ بلکه آن مغارهها را که مردم هنرپرور این سرزمین باستانی هزاران سال پیش آفریده بودند، با این سرنوشت غم انگیز به تباهی نمیکشیدند. باز هم «همان آش است و همان کاسه».
مردم سختکوش هزاره از بام تا شام برای زندگی بهتر و فردای روشنتر بدون خستگی، تلاش میورزند. به هر صورت از همان زمان تا همین اکنون مدتی نسبتا طولانی اوضاع سیاسی افغانستان، منطقه و جهان و تناسب قوای جهانی با آهنگ پُرشتابی تحول کرده است.
نسل معاصر و فرهیختهی مردم هزاره در جریان این کشاکشهای خونین و جنگهای میانگروهی به ضرورت اتحاد و همبستگی (نه صلح و نه جنگ) و درگیریهای قبیلهای، قومی و مذهبی و بر ضد نظامیگریهای مسلط به پیروزیهایی گذرا، شکستهای تلخ و قربانیهای دردناکی را تجربه کرده و از درون خون و آتش سربلند بیرون شده اند.
در نتیجهی این همه عرقریزیهای بینظیر، اینک گام به گام، سربرآوردگان مردم هزاره راه خود را تا سطح اشتراک فعال در بازسازی، نوسازی و رهبری عالیترین مقام دولتی حکومت مرکزی و رهبری حزبهای سیاسی، قومی و مذهبی کشور هموار میکنند؛ ولی این مارگزیدگان تاریخ به کندی و محتاطانه در راه دفاع از حقوق و آزادیهای دموکراتیک و قانونی خود گام مینهند.
در فرجام شایان ذکر میدانم که فصل بهار هر سال در دهههای اخیر به قول مرحوم پوهاند دوکتور جلالالدین صدیقی، کوچندگان سرگردان (اقوام غیر اسکانیافته) از راه دور و دراز فرا میرسند، بر زمین، خانه و زندگی هزارههای بومی (اسکانیافته) با توطئه و نیرنگ، بذر خشونت، تفرقه و اختلافها را تشدید میکنند و زنجیر اسارت امیران، سلاطین و شاهانی که ریسمان اسارت استبداد قرون ۱۹ و ۲۰ میلادی است، هنوز هم بر شانههای زحمتکشان قوم هزاره سنگینی میکند.