از یکاولنگ تا آوشویتس

امین وحیدی
از یکاولنگ تا آوشویتس

شرح عکس: آوشویتس اول 

(قسمت دوم)

آمادگی سفر به سیاه ترین دوره‌ی تاریخ معاصر

قرار توضیح اولیه، تمام برنامه‌ی سفر، پس از اعلام اسامی پذیرفته شدگان، جلسه‌ی اول دایر شد که فقط معرفی کلی کارگاه‌های آموزشی بعدی بود و در این نشست، زمینه‌ی معرفی و آشنایی هم‌سفران مساعد شد تا دانش‌جویان همدیگر را معرفی کنند و بیشتر بشناسند.

در روز اول معرفی، وقتی هرکس خودش را معرفی می‌کرد، نوبت به من که رسید و شروع کردم به معرفی ام؛ «امین وحیدی هستم، هزاره‌ی افغانستانی الاصل و شهروند ایتالیا». چون سنم نظر به سایر دانش‌جویان بیشتر بود، به آنان فهماندم که دانش‌جوی دومین لیسانس هستم، یکی قبلن در رشته‌ی سینما گرفته ام. با شنیدن نام افغانستان، خیلی از دانش‌جویان که سن شان ۲۰ و حداکثر ۲۵ سال بود، متعجب شدند و همه، با دلگرمی به حرف‌هایم گوش دادند. دختران و پسران دانش‌جو که ازرشته‌های مختلف چون، فلسفه، حقوق، علوم سیاسی، روابط بین‌الملل، زبان و ادبیات بودند و ازهمان روز اول به شوخی مرا Grande fratello یا «برادر بزرگ» -که هم نام یکی از برنامه‌های تلویزیونی ایالیتی ایتالیاست- خطاب می‌کردند؛ چون سنم بزرگ‌تر از آنان بود، برایم احترامی خاصی قایل بودند. با شنیدن صحبت‌ها و نظرات هر یک از این دانش‌جویان، بدون شک مطمئن شده بودم برگزارکنندگان، از بین صدها متقاضی این سفر، بهترین‌ها را برگزیده بودند. همه‌ی این دانش‌جویان، به مسایل سیاسی روز آگاه بودند و درمورد مسایل مهم امروزی مثل ظهور نئوفاشیزم و نئونازیسم در اروپا و قدرت‌گیری مجدد راست گرایان افراطی در اروپا حساس بودند و از این که شهروندان خارجی‌الاصل، هر روزه با راسیزم و نژادپرستی روز افزون در تقلا اند، رنج می‌بردند. پدرکلان یکی از این چهل دانش‌جو، خود باز مانده‌ی هولوکاست بود. دوست پسر یکی از دختران دانش‌جو، سابقه‌ی خدمت سربازی با نیروهای ایتالیایی در افغانستان را داشت. همه‌ به این باور بودند که نسل ما برای آوردن تغییر و جلوگیری از تکرار تاریخ مسؤولیت دارد و باید برای آگاهی‌رسانی به سایر اقشار جامعه، عمل‌گرا و فعال باشد.

کم کم جلسه‌های دیگر دایر شد و هرکدام جالب‌تر و جذاب‌تر از قبلی. یکی از آخرین این نشست‌ها، دیدار از موزیم هولوکاست شهر میلان بود. درقسمت ورودی این موزیم، کلمه‌یIndiferenza  یا «بی تفاوتی» را کلان روی دیوارسنگی حک کرده اند تا این کلمه بیاد همگان بماند؛ چه آنانی که با به خطر انداختن جان شان به قربانیان هولوکاست کمک می‌کردند -و بی‌تفاوت نبودند- و چه آنانی که یا از روی ترس جان و یا هم به خاطر «بی تقاوتی» ازکمک کردن ابا می‌ورزیدند یا عاجز بودند؛ همه شان باید این کلمه را به خاطر داشته باشند. این در واقع ‌«بی‌تقاوتی» ما انسان‌ها در برابر سرنوشت انسان‌های دیگر است تا بشر را به سرحد جنون هولوکاست می‌رساند. هرچند بارها از نزد ایستگاه مرکزی قطار شهر میلان گذشته بودم؛ اما با وجود ساختمان به اندازه‌ی کافی بزرگ آن، هرگز متوجه وجود این موزیم نشده بودم، این برایم جالب بود.

کفش‌های قربانیان در موزه آوشویتز اول

 «موزیم هولوکاست میلان»، با همکاری بازماندگان هلوکاست کشورهای مختلف راه اندازی شده و ازسوی دولت ایتالیا و جامعه‌ی یهودیان ایتالیا که تعداد آن‌ها زیاد نیست، اداره می‌شود. موزیم نام‌برده که به نام binario ventuno  یا «خط آهن بیست‌ویکم» هم شناخته می‌شود، درامتداد ساختمان عظیم، بلند و مرمرین ایستگاه مرکزی قطار میلان که معماری با ابهت فاشیستی دارد، جای گرفته است. این موزیم در واقع درست در جایی ساخته شده است که ازسال‌های ۱۹۴۰ برای دیپورت یا اخراج اجباری یهودیان و سایر اقلیت‌های قومی- مذهبی به سمت پولند/ لهستان به منظورکار اجباری و کشتارجمعی استفاده می‌شده است. در این موزیم، همان راه آهن‌های قدیمی هنوز وجود دارند، تعدادی از واگن‌های اصلی قطار که در اوایل برای حمل‌ونقل حیوانات و بار، کاربرد داشته و بعدها برای حمل‌ونقل یهودیان اروپا استفاده می‌شده هم جمع‌آوری شده تا تاریخ را بازگویی کنند. درگوشه‌ای از این موزیم، جایگاهی برای افرادی خیری که با صفت Giusto یا ‌«درست‌کار» یا «قهرمان» نامیده می‌شوند، اختصاص داده شده است. این انسان‌ها، هرکدام انسان‌های ساده‌ای بوده‌اند مانند هرانسان دیگر، فقط با تفاوت اندکی در زندگی شان و آن این‌که در برابر سرنوشت انسان‌های دیگر‌ «بی‌تفاوت» ننشسته‌اند و برای نجات دیگر انسان‌ها کار خیر و درستی انجام داده اند که بعضی‌هایشان حتا خطر مرگ را هم به جان خریده اند که از آن‌ها به عنوان «درست‌کار» تقدیر می‌شود. این پروژه که در ایتالیایی به آن  I giusti del mondoیا «درست‌کاران جهان» می‌گویند معرفی انسان‌های بزرگ جهان است که ظاهرن کوچک به نظر می‌آیند؛ اما با نجات جان سایر انسان‌ها، مستحق عنوان قهرمانی اند. این پروژه، یک پروژه‌ی جهانی است و کمیته‌ی مرکزی آن همه‌ساله درسراسر جهان به «درست‌کاران» معاصر هم جایزه می‌دهد و نام شان را ثبت دفتر شان می‌کنند.

فضای موزیم هولوکاست میلان را طوری طراحی کرده اند که از بدو ورود الی خروج از آن، بازدید کننده جریان تکامل تاریخ یهودی‌ستیزی را درک و حس می‌کند. از عکس گرفته تا دست نوشته و ویدیو پروژگتورهایی هم که فیلم‌های آرشیفی از وضعیت غیرانسانی‌ای حمل‌ونقل انسان یهودی به مانند حیوانات را نشان می‌دهند -ازبقایای آرشیف‌های تصویری فاشیستان و نازی‌ها- تا یادداشت‌های بازماندگان و خاطرات آنان. هر بازدیدکننده به خوبی با فضای رعب و وحشتی که فاشیستان برای قربانیان یهودی ایجاد کرده بودند، آشنا می‌شود. این موزیم، قبل از آن که محلی برای دیپورت یهودیان به آوشوتیس برگزیده شود، محل انتقال بار، حیوانات و سبزی‌جات بوده و هم‌زمان با وضع قوانین تبعیض آمیز علیه یهودیان، دستگاه فاشیست ایتالیا آنرا مناسب‌ترین مکان برای انتقال یهودیان به سوی مرگ انتخاب می‌کند، زیرا نظر به قانون تبعیض‌آمیز جدید علیه یهودیان -مصوب سال‌های ۱۹۳۸ و بعد از آن-، این اقلیت، با حیوانات، بارها و اجناس هم‌طراز محسوب می‌شده‌اند. با ورود به این فضای زیرزمینی -که راه آهن‌های اصلی ازبالای آن می‌گذرد-، صدای غرش و غریو رفت و آمد قطارها که از بالا به گوش می‌رسد، باعث ایجاد وحشت و ترس در آدمی می‌شود؛ اینجا اولین گام پر هراس به سوی نیستی برداشته می‌شود، آماده شدن برای سفری نامعلوم و تن دهی به سوی مرگ اجباری.

پروسه‌ی جمع آوری قربانیان برای دیپورت، با چال و فریب هم انجام می‌شده و خیلی‌هایی که نمی‌دانستند دقیقن به کجا برده می‌شوند، با بیک سفری و وسایل آماده سفر می‌شده که بعضی از اشیای واقعی را نیز جمع آوری شده اند. اسامی قربانیانی که از این ایستگاه به سوی مرگ انتقال داده شده اند، بر روی دیوارها با ویدیوپروژکتور به نمایش درمی‌آیند.

درختم بازدید، قبل از خروج از موزیم، سالن کوچک و دایروی‌شکل تاریکی وجود دارد که فقط یک نقطه‌ی نورانی در سقف دارد که نور استوانه‌ای ازسقف آن به پایین می‌تابد. در دورادور این سالن، چوکی‌های نرم به هم چسبیده چیده شده‌اند که بازدید کنندگان قبل از خروج از موزیم، لحظاتی فرصت دارند تا دورهم بنشینند و با سکوت، به همه چیزهایی که دیده و درک کرده اند، اندکی بیاندیشند و هرکس درخلوت خویش، برای لحظه‌ای فقط با خودش باشد و تنها وجدان خود را به آزمون بگیرد و به سؤال‌های که در دوران بازدید برایش خلق شده است، خود به پاسخش دست یابد. نوری که از بالا می‌تابد، نشان دهنده‌ی امیدی است که پس از هرتاریکی خواهد آمد، نماد نوری که می‌تواند در دل هر انسان بتابد و انرژی‌ای برای انسان ماندن در او خلق کند.

اردوگاه بزرگ آوشویتس بیرکیناو یا آوشویتس دو

ایتالیا که تحت حاکمیت موسولینی، یکی از متحدین اصلی هیتلر در جنگ جهانی دوم بود و تا جایی مزدور و آله‌ی دست هیتلر، رژیم فاشیست آن در کشتن شهروندان خود به خاطر راضی نگهداشتن بادار آلمانی اش، از هیچ عمل وقیحی ابا نورزیده است. با آن که موسیلینی هم از پروپاگاندا استفاده کرده و خواسته به ملت ایتالیا غرور کاذب گم شده‌ی دوران امپرطوری‌های روم باستان را دوباره احیا  کند؛ اما مزدورمنشی وی در برابر آلمان نازی، نفرت اکثریت خاموش ایتالیایی‌ها را علیه او به بارآورده است. به جز از نظامیان بر مسند قدرت و حامیان رژیم فاشیسم، در بین توده‌ی مردم، مخالفان فاشیزم و نازیسم، شمارشان به میلیون‌ها تن می‌رسید. این مردمان که خود رنج‌های زیادی را متحمل شده بودند، مبارزات دوام‌دار مقاومتی برای براندازی رژیم فاشیست راه انداختند. چریک‌های مقاومت که با نام «پارتیجانی» یا «پارتیزان‌ها» یاد می‌شوند، به کوه‌ها پناه بردند و مردم اکثرن دهقان و مالدار هم که از دست رژیم فاشیست روزخوشی نداشتند، به پارتیزان‌ها کمک می‌کردند و غذا می‌دادند تا به هر نحوی، به رژیم فاشیستی ضربه بزنند.

پس ازختم جنگ جهانی دوم و براندازی رژیم فاشیست و آزادی ایتالیا، با پا گرفتن حکومت جدید مردمی در این کشور، حتا تا امروز روحیه‌ی ضد فاشیستی در میان توده‌ی مردم خصوصن قشر متوسط و کارگر به وفور حس می‌شود. مردمان زیادی از نسل قدیم که تا کنون زنده‌ اند، امروزه به فعالان مبارزات مدنی مبدل گشته اند و روحیه‌ی ضد فاشیستی را یکی از ارزش‌های ماندنی تاریخ ایتالیا می‌دانند. آنان به ادامه‌ی همان مبارزات پارتیزانی؛ اما با روش‌های روشن‌گرانه‌ی امروزی «قلم به جای تفنگ»، به بازگویی دوره‌ی سیاه فاشیزم از هر طریق ممکن چون نوشتن کتاب، اجرای تیاتر، ساخت فیلم، سرودن شعر و نوشتن قصه، به آگاهی عامه از پیامدهای دوران فاشیزم می‌پردازند و این آگاهی‌ها، طی برنامه‌های گوناگون و دوام‌دار در مکاتب، مراکز فرهنگ هنری و دانشگاه‌ها برگزار می‌شوند، خصوصن در روز بیست‌وهفتم جنوری، روز شکست رژیم نازیسم و فاشیزم در اروپا که به نام «روز به یادماندنی» مشهور است.

هم اکنون ایتالیایی‌های زیادی هستند که به گذشته‌ی پارتیزانی –چریک‌های جبهه‌ی مقاومت مردمی علیه فاشیزم-، افتخار می‌کنند و روزهای ملی از جمله روز آزادی ایتالیا از شر فاشیزم و روز جهانی کارگر را به صورت وسیع و با شادمانی، رقص، آواز و پایکوبی جشن می‌گیرند؛ شعر و آهنگ معروف «بیلا چاو»، یکی از آهنگ‌های عاشقانه و هم‌زمان میهنی دوران پارتیزان‌های ایتالیا است که تا اکنون در محافل مختلف محبوبیت خاصی دارد.

در ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم، مانند آلمان کوشش‌های زیادی صورت گرفته تا ننگ تاریخی فاشیزم و نازیسم از جبین ملت شان پاک شود. در ادامه‌ی همین کوشش‌ها گرچند ظاهرن در ایتالیا هم مانند آلمان قوانینی وجود دارد که –ابرازعلاقه‌مندی و یا دفاع ازنازیسم یا فاشیزم- جرم پنداشته می‌شود؛ اما درسال‌های اخیر، با قدرت گرفتن دوباره‌ی راست‌گرایان افراطی در کشورهای اروپایی، تشکیلات و گروه‌های راست افراطی -نئونازی درآلمان و نئوفاشیست در ایتالیا- به صورت آزادانه، جولان می‌دهند، بدون هیچ‌گونه ترس از نقص قوانین یا زندانی و جریمه شدن به فعالیت‌های راسیستی شان ادامه می‌دهند. روی دادن این حوادث هر چند به صورت کم‌رنگ ولی باز هم روزگار دوره‌ی سیاه هولوکاست را دوباره به یادها می‌آورد، چون هولوکاست، خود نتیجه‌ی نهایی وضعیتی بود که با دیدگاه تبعیض آمیز نژادی و هتک حرمت اقلیت‌ها شروع شد و رفته رفته به خون‌بارترین کشتار جمعی تاریخ معاصر بشر بدل شد.

یکی از افراد سرشناس ایتالیا در مبارزات اطلاع‌رسانی عامه در مورد کشتارجمعی هولوکاست، خانم لیلیانا سیگری است. خانم سیگری -هشتاد و نه ساله-، یکی از آخرین بازماندگان هولوکاست است که در پارلمان جمهوری ایتالیا سناتور برحال است، یگانه بازمانده‌ی فامیل خود از اردوگاه آوشوتیس است که در طول زندگی خود با رشادت به بازگویی و زنده نگه داشتن خاطرات دوران هولوکاست پرداخته و همچون تاریخ زنده درخشیده است. خانم سیگری، تا کنون چون تاریخ گویای هولوکاست فعالیت می‌کند و به بازگویی این فاجعه‌ی ننگین بشریت ادامه می‌دهد تا از تکرار آن جلوگیری شود.

ادامه دارد…