روزهای آخر فصل خزان است؛ خزانی که بیشتر با زرد بودن رنگ برگهای درختان تعبیر میشود؛ برگهایی که چارهای به فروریختن شان نمانده است. آخرین برگهایی که خود را بالانشین برگها میدانند، هم با فرود آمدن دانههای برف، فرو خواهند ریخت و پامال همان کاکههای شهر، خواهد شد که هر دم با گرفتن سلفی و تغییر نمایهی شان در صفحههای مجازی، کاکگی خود را با شعرهایی که بیشتر بوی عشق و عاشقی دارد، به رخ دیگران میکشند.
امروزه، وصل بودن انترنت و اتصال شهروندان به یک سیستم و نزدیک بودن دوستان به یکدیگر در کلبهی مجازی، سبب شده است که این افراد بیشتر از جمع حقیقی فاصله بگیرند و در گوشهای با اعضای کلبهی مجازی، از طریق نوشتن متنهای دوستانه، عاشقانه و گاهی فحش و ناسزا، به تنهایی سر کرده و تا نزدیک خودشیفتگی، قصه و داستان ببافند.
خودشیفتگی، در روانشناسی بیان یک نوع عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشتهای درونی است. خودشیفتگی و یا نارسیسیسم، از ریشهی لاتینی نارسیس گرفته شده است. نارسیس یا نرگس، در اسطورهها این قسم آمده است؛ زمانی که نرگس از عشق اکو (اخو)، دوری کرد، محکوم شد به چهرهی خود در یک حوض آب، عشق بورزد. نام گل نرگس، هم برگرفته از این افسانه است که میگوید زمانی که نارسیس، به تصویر چهرهی خود در آب نمیرسد، آن قدر غمگین بر لب آن چشمه مینشیند که خود به گل نرگس بدل میشود.
در روانپزشگی، نارسیسیم و یا همان خودشفتگی، نوعی اختلال روانی تعبیر شده است که شخص در این حالت بیشتر به خود، وابسته میشود. در این حالت، بیشتر از همه به خود عشق میورزد، بیشتر برای خود قصه و داستان سر هم میکند و جالب آن که، خزان در تقویت این اختلال روانی کمک میکند. این افراد در خزان بیشتر از فصلهای دیگر گوشهنشینی اختیار میکنند و گاه با عکسهای خزانی، شعر میگویند و یا با کاپی شعرهایی شاعران نامآشنا، در دنیای مجازی، خودی نشان داده و به خود ابراز عشق و علاقه میکنند.
این در حالی است که امسال محققان دانشگاه کوئنز ایرلند، مشخص کردند که خودشیفتگان، افراد شادتری نسبت به مردم دیگر استند. کسانی که کمتر در معرض استرس قرار میگیرند.
خزان، یکی از فصلهای سال است که از ماههای میزان، عقرب و قوس میگذرد که معنای آن در فرهنگ دهخدا، پاییز و برگریزان، آمده است؛ فصلی که خودشفتهها از آن به نام فصل رنگها نیز یاد میکنند؛ چون برگها در این ماههای سال رنگ قشنگی به خود میگیرد که کاکهها و دلدادگان را وادار میکند تا در این فصل، بیشتر احساس خودشفیتگی کنند. این افراد، با گرفتن عکسهایی که بیشتر به آن عکس پاییزی میگویند، با برگهای زرد، رخنمایی میکنند. به چند نمونه از شعرهای فضای مجازی این کاکهها توجه کنید:
«مگر میشود پاییز باشد
دلت هوای قربان صدقههای از ته دل کسی را نکند؟
مگر میشود پاییز باشد
دلت هوس نکند، عاشق باشی؟
عاشقت باشند؟
باد باشد، باران باشد و یک باغ پر از برگهای خشک و نارنجی!
تو باشی و تو يا تو باشی و او…
فرقی ندارد!
قدم زدن در بساط دلبرانهی پاییز، حال و هواى ديگرى دارد…»
«آرام می آیی
و از گوشهی لبهایت
برگهای پاییز را جارو میکنم
من گذر فصلها را
از خطوط صورت تو میفهم»
پاییز، این روزها خودش را کشان کشان به لبهی پرتگاه کشانده و میخواهد که هر چه زودتر به پایین سقوط کند تا جایش را به یک فصل دیگر که سردتر از آن است، بدهد. سؤال این است که شما چگونه عکس گرفتید، چگونه خود را در این فصل یافتید و چگونه خودنمایی کردید؟