درست است که روزگاری «بیل شنکلی» اسطورهی سرخهای آنفیلد گفته بود، فوتبال مسألهی مرگ و زندگی نیست؛ چیزی فراتر از آن است؛ اما آیا واقعا فوتبال به عنوان پدیدهی جذاب و مدرن امروز، چیزی فراتر از زندگی است؟ من که میگویم، نه!
اگر فوتبال فراتر از زندگی بود، دنیا و جامعهی ورزشی تا این اندازه به مرگ سحر خدایاری [دختر آبی] واکنش نشان نمیداد. زندگی، کرامت و ارزشهای انسانی، رشد و تعالی انسان، مهمتر از هرچیزی است. فوتبال وسیلهای برای زندگی بهتر، انسانیتر و قشنگتر است، نه بالاتر از آن.
برای همین است که خودسوزی دختر آبی در تهران، غم تمام جامعهی ورزش و انسانیت است. دختری که برای شکستن تابوهای سختجان جامعهاش و فشارهایی که زنان علاقهمند به ورزش در آن کشور حس میکنند، آن قدر زیر فشار قرار گرفت و به بنبست خورد که بزرگترین و عزیزترین سرمایهاش را به میدان آورد و آن را آتش زد.
آتش انداختن به جان خود، از فرط درد و برای خاموشسازی آتش درون؛ برای مبارزه علیه بیعدالتی و شکستن تابوهای نشکستنی، یک نمایش و فداکاری پراهمیت است.
تا حالا در هر گوشهی دنیا هر انسانی، وقتی برای عبور از مرزبندیها، برقراری عدالت و برای حق، خالصانه مبارزه کرده است، جامعهی بشری؛ شور، هیجان و احترامش را به آن واقعه ابراز کرده است.
هیچ وقت چنین نمایشهای حقمحور، زیر پوشش سانسور و پردهاندازی نظامها، گم و مدفون نشده اند. در روزهای اخیر، همهی دنیا و باشگاههای بزرگ از رئال مادرید و بارسلونا بگیرید تا بازیکنان، هنرمندان، دانشمندان و جامعهی انسانی، به داستان دختر آبی، هوادار تیم آبیپوش استقلال تهران واکنش نشان دادند. داستانی که از ورزشگاه آزادی تهران شروع شد، به محاکم و قضای ایران رسید، از مرزهای آن کشور بیرون رفت تا روز گذشته در ورزشگاه غازی کابل، [پروژهی گل را هم جزو همان بدانید] زنان و دختران علاقهمند به فوتبال، حمایت جدی شان را نسبت به داعیه و هدف دختر آبی نشان دادند. زنان و دخترانی که خیلی خوب معنا و مفهوم فشار، تابوهای سختجان و مبارزه برای حق و عدالت را میفهمند. آنها خوب میدانند که قربانی دادن برای ارزشهای زندگی، برابری و مساوات، چه هزینهی سنگینی دارد.
دخترانی که تجربهی عبور از ظلمانیترین تاریکیها را دارند؛ آنها که برای همدردی با دختر آبی از بلندیهایِ پست و سر به فلک کشیده رد شده اند و با وجودی که همچنان در میدان مبارزه اند، برای همسنگر و همدرد شان از غازی به آزادی، پیام همدردی فرستادند.
چون قصهی دختر آبی، تنها داستان رفتن و یا نرفتن او به یک استدیوم نه، که داشتن حق انتخاب یک انسان است. دختران کابل به دختر آبی گفتند، نگران نباش، آرام بخواب، نام تو، یادتو و داعیهی حقطلبانهی تو همچنان زنده است. ما هستیم تا حتا از میان دود و آتش، ققنوسوار، همچنان برای رسیدن به یک جامعهی انسانی و حقمحور تلاش کنیم.
هرچه در روزهای اخیر رسانههای دولتی ایران تلاش کردند تا روی دوسیهی دختر آبی خاک پاشیده و او را روانپریش و دارای اختلالهای روانی معرفی کنند؛ اما افکار جامعهی انسانی و ورزشی بیشتر از پیش با او و مبارزهی تابوشکنانهاش همدردی نشان دادند. تا جایی که حتا فدراسیون بینالمللی فوتبال [فیفا] نیز وارد ماجرا شد و اعلام کرد که باید مانعهای ورود دختران علاقهمند ورزش به استدیومها برداشته شود.
با وجود همهی تلاشها در راستای زدودن آلایندگیها از دامان ورزش، برداشتن موانع و مبارزه علیه نژادپرستی و آنچه این پدیدهی زیبای جهانی را کدر میسازد، صورت گرفته است؛ اما با تأسف، این ناهنجاریها هنوز هم وجود دارد و گاهی مثل یک «میخک/ سوول» از جایی بیرون شده و مانعی سر راه رشد ورزش میشود.
باید به بیل شنکلی گفت که مسألهی امروز فوتبال مسألهی مرگ و زندگی است. دقیقا مرگ و زندگی انسان؛ چون هیچ چیزی فراتر از آن نیست. از حق انسان، از داعیهی برخورداری از یک زندگی شاد و خوب که همهی مناسبات آن حق و ارزشهای انسانی است.