عدم خشونت و ارتباطات

فرید برزگر
عدم خشونت و ارتباطات

پژوهشی از برین مارتین و ویندی وارنی دانش، فن‌آوری و جامعه دانشگاه والون‌گونگ استرالیا

بخش چهارم

برگردان: فرید برزگر

با آن‌که روی ابعاد ارتباطی عدم خشونت تأکید کردیم، چوکات‌های مفهومی‌ دیگری برای هر یک از این روندها وجود دارند؛ مانند: «برابرسازی قدرت»، «بسیج» و «توانمندسازی». چارچوب‌های مختلفی را می‌توان برای مفهوم‌سازی هر کدام از این روندها که مزایا و معایب خود را دارند، به کار بست. مزیت چارچوب ارتباطات این است که کانال‌های ارتباطات و اهمیت معانی مشترک را برجسته می‌سازد.
تاریخ تفکر در باره‌ی اجرای کنشِ عدم‌خشونت را می‌شود تغییر دیدگاه‌ها در باره‌ی ارتباطات تعبیر کرد. در مدل گاندی، توقع می‌رفت کنش‌های ساتیاگراهیس‌ها، به اساس تبعیت شدیدشان به «حقیقت»، به آگاهی مخالفان به گونه‌ی مستقیم نفوذ کرده و منجر به تغییر شوند؛ اما بدون نظام مشترک معانی، اغلباً اتفاق نیفتاد. روش عمل‌گرای عدم‌خشونت، اتکا بر تغییر را از بین برده و در عوض یک سری روش‌های انگیزش و فشار بدون‌خشونت را پیشنهاد کرد.
در صورت عمل‌گرا، ارتباطات به شکل قابل ملاحظه‌ای قدرت و انسجام فعالان را از طریق مظاهرات به مخالفان نشان می‌دهد؛ چون روش عمل‌گرا شامل ارتباطات مستقیم به واسطه‌ی کنش‌های نمادین است. بنابراین، موضوع معانی مشترک در محوریت قرار نمی‌گیرد. این مسأله (زنجیره‌ی عدم‌ خشونت) را گلتنگ – که به عنوان زنجیره‌ی موقعیت‌های سخنرانی دوباره مفهوم‌سازی شده است – نشان می‌دهد. هرکدام این‌ها از لحاظ معنا و قدرت نسبت به کانال مستقیم فعال- مخالف نزدیک‌تر به آرمان/ایده‌آل‌اند. همه‌ی این روش‌ها در ابتدا متمرکز بر تغییر عقاید و رفتار مخالفان بوده‌اند. فقط در این اواخر بوده است که توجه بیشتر بر نقش کنش عدم‌خشونت بر توانمندسازی اجتماعی معطوف شده است؛ روندی که می‌تواند گفت‌وگو میان فعالان عدم‌خشونت معرفی شود. سرانجام، موضوع توانمندسازی فردی ما را در یک دایره‌ی کامل به نقطه نظر گاندی بر می‌گرداند.
به هرحال، برای گاندی توانمندسازی فردی یا صلح درونی، پیش‌نیازی برای کنش عدم‌خشونت بود. این دیدگاه امروزه عمدتاً از جانب طرفداران عدم‌خشونت اصول‌گرا پرچم‌داری می‌شود. نکته‌ی دیگری که این‌جا افزوده‌ایم این است که توانمندسازی فردی می‌تواند (هم‌چنان) در نتیجه‌ی اشتراک در کنش عدم ‌خشونت باشد. این مسئله به شکل گسترده توسط فعالان شناخته شده است؛ اما از جانب پژوهشگران عمل‌گرای کنش عدم‌خشونت چندان مورد توجه قرار نگرفته است. بنابراین، تمرکزی به ارتباطات می‌تواند دریچه‌ای به این روند باز کند.
با این حال، نگاه ارتباطاتی به عدم‌خشونت، ضعف‌هایی نیز دارد. آشکارترین ضعف آن، برجسته نکردن نقش قدرت است که به درستی در تحلیلِ استفاده از روش عمل‌گرا بر آن تأکید شده است. خطر مطالعه‌ی عدم‌خشونت از دوربین ارتباطات، تمرکز بسیار در گفت‌وگو بر سر این است که ابعاد حیاتی قدرت نادیده گرفته شده‌اند. ما فکر می‌کنیم نگاه به عدم‌خشونت به عنوان ارتباطات می‌تواند سودمند باشد؛ اما این فقط یک راه دست یافتن به بینشی از عدم‌خشونت است.
برای توضیح ابعاد مختلف ارتباطی عدم‌خشونت، دو مثال کنش عدم‌خشونت را از اتحاد جماهیر شوروی استفاده می‌کنیم: مقاومت در برابر کودتای ۱۹۹۱ و اعتصاب در اردوگاه کار اجباری در ۱۹۵۳٫ در هر مورد به صورت جداگانه، اتفاقاتی را به شکل کوتاه ترسیم می‌کنیم و بعد بر اساس پنج بعد عدم‌خشونت – که در بالا ذکرش رفت -، تحلیل می‌کنیم.
ارتباطات در کودتای ۱۹۹۱ شوروی
در هژدهم آگست ۱۹۹۱، گروهی که خود را کمیته‌ی دولت برای حالت اضطرار اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی می‌خواند، میخایل گرباچوف را در ویلای کریمه‌ی خود بازداشت و کودتایی را راه‌اندازی کرد. صبح روز بعد، این کمیته فرمان‌هایی را از طریق رسانه‌ها اعلام کرد که در نتیجه‌ی آن احزاب سیاسی به جز حزب کمیونست از فعالیت باز ماندند، رسانه‌های اپوزیسون بسته شدند، دستگیری فعالان و سیاست‌مداران لیبرال آغاز شد و تانک‌ها به مرکز مسکو فرستاده شدند. کمیته‌ی اضطرار هشت عضو داشت که «جینادی یانایوف»، معاون رئیس‌جمهور اتحاد جماهیر شوروی، رهبر نامنهاد آن کمیته بود. این کودتا مانند سال‌های پیش از گلشنوست و پرستروئیکا، تلاش‌هایی برای مهار اصلاحات، به ویژه موارد مربوط به استقلال جمهوری‌ها و تحمیل کنترل مرکزی انجام داد.
مخالفان کودتا دست به یک سری کنش‌های عدم‌خشونت زدند و در مدت زمان سه روز، به خواست فراگیر توده‌ها و پشتیبانی ارتش، این کودتا به شکست مواجه شد (Foye, 1992). شواهد فراوانی وجود دارند که ارتباطات در این کشمکش نقش مرکزی داشت ( :۱۹۹۶ Ganley122–۲۱۹). پوشش رسانه‌ای و تبصره‌ها در باره‌ی کودتا از آن، نوعی «تاریخ فوری» ساخت (Gerbner, 1993). به همین خاطر بعضی از مبصران گفته‌اند رهبران کودتا شبیه بمب‌افگن‌های ناآماده برای انجام وظیفه بودند (Ganley, 1996: 129–۱۳۵ ؛ ۹۷-۱۰۳Kotkin,2001:).
شماری دیگر بر این باور بودند که کودتا خوب سازماندهی شده و نسبتاً از حمایت گسترده‌ی برخوردار بوده است (Billington, 1992: 34; Miller, 1992: 72). در این میان «پوزنر» می‌گوید: «رهبران کودتا همه چیز را برای خود آماده داشتند: نیروهای مسلح، ک.جی.بی، حزب، پولیس» و سابقه‌ی مردم اتحاد جماهیر شوروی در پذیرفتن قدرت (پوزنر، ۱۹۹۲ :۲۱۴). از این چشم‌انداز، مقاومت فراگیر در شکست کودتا حیاتی بود. «سیسمیت» نتیجه‌گیری می‌کند که محتمل‌ترین توضیح برای دو دلی و نوعی بی‌احتیاطی توطئه‌گران این است که آن‌ها هرگز برای هرچیزی جز یک کودتای کاخی آماده نبودند، درست مانند سرنگونی نیکیتا خروشچوف در سال ۱۹۶۴ (سیسمیت، ۱۹۹۱ :۱۴۶). شمار اندکی از شهروندان در مقابل کودتا اقدام کردند و متباقی مردم به زند‌گی معمول ادامه دادند. (Billington, 1992: 32; Loory & Imse, 1991:108–۱۰۹; Pozner, 1992: 78 Sixsmith, 1991:42). با این حال، شهروندانی که آشکارا در برابر کودتا ایستادند، به نافرمانی، ک.جی.بی‌ و ارتش همکاری کردند که در شکست کودتا نقش محوری داشت.
تغییر، انگیزش، کنش نمادین: گفت‌وگو با مخالفان
نقطه‌ی مرکزی مقاومت در برابر کودتا، تجمعی در بیرون ساختمان پارلمان روسیه در مسکو بود که روز دوشنبه (۱۹ آگست) آغاز شد. هم‌چنان مظاهرات و یک سری کنش‌های دیگر این طرف و آن طرف برگزار شده بود. نمادهای مقاومت حاضر در تمام کنش‌ها، مشخصاً نقاشی‌های دیواری و شعارهای ضد کودتا بودند.
«بوریس یلستین»، رئیس جمهور جهموری روسیه در ادامه پا پیش گذاشت تا عملاً نقش رهبری را در مقاومت پر کند. یلستین مستقیماً وارد گفت‌وگو با رهبران کودتا نشد؛ اما حضورش در مظاهراتِ ضد کودتا باوجود قیود و مقررات، ایجاد روزنامه‌های جاگزین، اعلامیه‌های جمعی و اعتصابات، پیام عدم پذیرش مشروعیت کودتا را بدون نیاز به گفتن یک کلمه‌ی مستقیم با عاملان کودتا رسانید.
در تلاشی برای مشروع جلوه دادن کودتا، یانایوف و هم‌دستانش کنفرانس رسانه‌ای برگزار کردند و شانس پرسش به خبرنگاران دادند (Black, 1993: 189–۱۹۸; Ganley, 1996: 129–۱۳۰; Sixsmith, 1991: 22–۲۶). لحنِ محتوای انتقادی پرسش‌های خبرنگاران می‌تواند انگیزه دهنده تفسیر شود. در کنفرانس خبری، دست‌های یانایوف به شکل آشکاری مرتعش شد، فکاهه‌ها در این باره به سرعت در کشور پخش شد و در به زیر پرسش بردن اعتبار کودتا کمک کرد.
یک روش مهم انگیزش، برادری است که شامل استفاده از نفوذ شخصی برای فشار آوردن به سرباز‌ها می‌شود. هم‌چنان می‌تواند در بر گیرنده‌ی روندهایی مانند برجسته کردن و بحث کردن اوضاع دشوار روز، تشدید شبهات، برشمردن گزینه‌ها و واکنش مثبت به ارزش کنش‌ها باشد. جنبش‌های مقاومت اغلباً تلاش‌هایی برای دریافت حمایت سربازان کرده‌اند. از مثال‌های ناموفق این جنبش‌ها می‌توان جنبش‌های مقاومت برما (۱۹۸۰) و چین (۱۹۸۹) و از نمونه‌های موفق آن شکست «کاپ پچ» (Kapp Putsch، ۱۹۲۰) در جرمنی و «قدرت مردم» (۱۹۸۶) در فیلیپین را نام برد.
در مورد کودتای شوروی، مقاومت‌گران در تجمعاتِ همگانی شانه به شانه‌ی سربازان با انگیزه دادن، دادخواهی کردن، ترغیب کردن و خواستار حمایت از مبارزات‌شان شدن و نه به کودتا گفتن، ایستادند. همین که رابطه‌ها ساخته شد و تنش‌ها کاهش یافت، از لطافت توزیع شیرینی، فکاهه‌ها و پیاله‌های چای تا پوشانیدن تانک‌ها با علامت‌های گل و نمادها مشهود بودند (Freidin, 1994: 74).
راندل (۱۹۹۴: ۱۱۰–۱۱۵) ادعا دارد که شرایطِ کمتر قطبی‌شده، بیشتر منجر به تغییر می‌شود. معترضان در اکثر مظاهرات ضد کودتایی با تلاش بسیار خطوط ارتباطات را گاهی با فکاهه‌ها، گاهی با استدلال‌های قوی اما همیشه به شکلی که همدلی‌ساز بوده باشد، باز نگه داشته‌اند. وقتی از سربازی پرسیده شد که اگر فرمان شلیک دریافت کند، اطاعت خواهد کرد؟ در پاسخ گفت: «می‌دانید، من یک روسی هستم، درست مثل همه‌ی شما، ترجیح می‌دهم به زندان بروم تا به سینه‌ی مردم خودم شلیک کنم»
(Attard, 1997: 182–۱۸۳).