خوانشی از واکنش‌های خرافی در برابر کوید-۱۹

مجیب ارژنگ
خوانشی از واکنش‌های خرافی در برابر کوید-۱۹

انسان در حالت طبیعی، میل برای بقا دارد؛ این میل به اساس باورهای ذهنی، محیط فرهنگی، ساختار اجتماعی و وضعیت اقتصادی به گونه‌های متفاوتی بروز می‌کند.

در زندگی بومی؛ زمانی که ذهن انسان آن‌قدر رشد نکرده است تا طبیعت و نحوه‌ی تعامل‌های طبیعی را بشناسد؛ در برابر حادثه‌های پیش‌آمده‌ی طبیعی و یا در برابر ترس از حادثه‌ای که قرار است پیش بیاید، برای این که به خود تلقین کند تا آسیبی نبیند، خود را نیازمند نیرویی می‌یابد که بتواند او را از این وضعیت بیرون کند؛ روی این دلیل برای خود نشانه یا نشانه‌هایی می‌سازد و این نیروی ماورایی را در نشانه‌ها دنبال می‌کند.

انسان بدوی با دنبال‌کردن نشانه‌هایی که برای خود ساخته است، به این باورمند می‌شود که نیرویی نجات‌بخش در شکل آن نشانه می‌تواند او را از مخمصه‌ی پیش‌آمده بدون آسیب بیرون کند؛ این جا است که انسان نمی‌خواهد چیزهایی که روی زندگی‌اش اثر می‌گذارد را بشناسد. او، از آن چه نمی‌شناسد ترس دارد و همین ترس، باعث می‌شود به ذهنش اجازه‌ی پویایی نداده و در حالت ایستایی باقی بماند.

زمانی که انسان‌ها ترس را کنار گذاشتند و به شناخت بیش‌تری از طبیعت دست یافتند و زبان طبیعت را آموختند، دنبال سلطه‌گری بر آن شدند و در نهایت عامل‌ها و نشانه‌های غیر طبیعی زیادی وارد زندگی آن‌ها شده و نقش تعیین‌کننده‌ای را در نحوه‌ی زندگی کردن ‌شان داشته است؛ در چنین وضعیتی که انسان به تکامل نسبی دسته یافته است، می‌کوشد تا به گونه‌ی عقلانی و با استفاده از قوه‌ی ذهن، اثر‌گذاری حادثه‌های طبیعی و غیر طبیعی را به سود خود چرخانده و آسیب‌پذیری‌اش را به کم‌ترین میزان آن برساند؛ اما در هر صورت انسان خردمند، برای دوام زندگی و مقابله با مانع‌های طبیعی و غیر طبیعی‌ای که در گذر زمان سر راهش قرار می‌گیرد، خود را وابسته به عقل و توانایی ذهنی خودش می‌داند.

 انسان خردمند خودش را در برابر ناملایمات، تنها می‌یابد و این تنهایی باعث می‌شود که بیش‌تر بیاموزد و روز تا روز قوی‌تر شود.

می‌خواهم در سایه‌ی سطرهای بالا، به واکنش‌های خرافی باشندگان افغانستان، در برابر ترس از گرفتار شدن به کوید-۱۹، نگاه کنم.

با آن که کوید-۱۹، در افغانستان قربانی کمی گرفته است؛ اما این ویروس در سه ماه، نزدیک به ۲۰۰ کشور جهان گسترش یافته و بیش‌تر از ۳۷ هزار نفر را کشته است که این رقم به دلیل نبود داروی این ویروس، لحظه به لحظه در حال افزایش است. شهروند افغانستانی همه‌ی این‌ها را از رسانه‌ها می‌بیند و می‌شنود و خواسته ناخواسته، این را می‌داند که کوید-۱۹، خطرناک‌ترین بیماری‌ای است که تا حالا دیده است و هر لحظه ممکن است به سراغ او نیز بیاید.

در باور انسان افغانستانی‌ای که سواد کافی ندارد، گرفتارشدن به کوید-۱۹، مساوی با مرگ است؛ زمانی که او خود را در برابر این ویروس ناتوان می‌یابد، خود را ناچار به دریافت کمک از سوی نیروی ماورایی می‌بیند؛ نیرویی که گاهی در مویی لای قرآن و گاهی در حرف‌های نوزادی دنبال می‌شود.

در شروع شیوع ویروس کرونا در افغانستان، این باور میان خانواده‌های افغانستانی به سرعت همگانی شد که با خواندن چند آیه، لای قرآن را باز کنید، در آن مویی می‌یابید؛ اگر آن مو را در آب بجوشانید و بنوشید، به کوید-۱۹، گرفتار نخواهید شد.

زمانی که ویروس کرونا در افغانستان گسترش یافت و شمار گرفتار شدگان آن روز تا روز بلند رفته و چهار کشته گرفت؛ مردم دیدند که موی لای قران دیگر کارگر نیست و به این گمان شدند که به اشتباه رفته اند؛ این بار خواستند نیروی نجات‌بخش را در نشانه‌ی دیگری دنبال کنند؛ زیرا خطر هنوز پابرجاست.

پس از شکست مو در شکستاندن طلسم کوید-۱۹، شمار زیادی از مردم به چای سیاه پناه بردند.

دو روز پیش بود که در خانه نشسته بودم؛ پنجره‌ی اتاق به صدا درآمد. زمانی که پنجره را باز کردم، دیدم پیرزن همسایه‌ی است؛ با شتاب و شوق تمام گفت که چای سیاه بخورید؛ نوزادی در خیرخانه‌ی کابل، به حرف آمده و به مادرش گفته است که دو پیاله چای سیاه بخور، به کوید-۱۹، گرفتار نخواهی شد.

چند لحظه از خبر چای سیاه نگذشته بود که فریاد الله‌اکبر از هر سو بلند شد. شماری از همسایگان ما روی بام بلند شده و شماری هم از کوچه و حتا درون اتاق شان این فریاد را سر می‌دادند؛ این‌ها به نحوی سیستم دفاعی باشنده‌ی افغانستانی است که می‌خواهد با استفاده از آن، در برابر آنچه که توان مهار کردنش را ندارد، آسیب‌پذیری خود را پایین بیاورد.

ماجرای چای سیاه، در کم‌تر از چند دقیقه از گهوراه‌ی نوزادی در خیرخانه، به ولایت‌های دیگر افغانستان سفر کرد و این کودک در چند ولایت دیگر نیز با پیام چای سیاه، زاده شد.

هیمن که ماجرای چای سیاه وارد فضای مجازی شد، واکنش‌های نسبتا یک‌سانی را در پی داشت؛ شمار زیادی از کاربران شبکه‌های اجتماعی به ویژه فیس‌بوک، ترفند چای سیاه را به سخره گرفته و با ساختن ویدیوها و نوشتن متنی آن را نکوهش کردند؛ اما این دنبال‌کردن نیروی نجات‌بخش در بیرون از خود، مشخصه‌ی هویتی شمار زیادی از باشندگان افغانستان است که به راحتی نمی‌توانند آن را کنار بگذارند و جای آن‌چه نیست به آن چه هست، فکر کنند.

با این که شمار زیادی از باشندگان افغانستان، مسلمان اند و مسلمانان، مهم‌ترین دلیل آشکار شدن اسلام را، مبارزه با خرافه‌پرستی می‌دانند؛ اما آن چه روشن است، این مبارزه در افغانستان، نه تنها که نتوانسته است خرافه‌باوری را ریشه‌کن کند، بلکه شماری از مردم در این کشور، با ناآگاهی از دین و یک‌جا کردن خرافه و دین، به باورهای خرافی ‌شان پشتوانه‌ی دینی داده و این‌گونه از دوام خرافه‌پرستی خود پشتیبانی می‌کنند؛ چسبیدن به موی لای قرآن و سردادن الله‌اکبر، برای رهایی از کوید-۱۹، در همین راستا معنا پیدا می‌کند.

مخرب‌ترین برآیند خرافه‌باوری، نهادینه‌شدن آن است. با نهادینه شدن این نوع باور، انسان به ذهنش اجازه‌ی شک‌کردن و فکر کردن را نمی‌دهد و خود را در گروِ آنچه به او یاد داده شده است، می‌بیند.

با این نوع باور در مقابله با مشکلات، میل آموختن در انسان کشته می‌شود که دوام آن، پیامدهای زیان‌باری برای جامعه‌ی انسانی دارد. در جامعه‌ای که مردم نخواهند با حقیقت رو‌به‌رو شوند، هیچ گاهی به شناخت آن دست پیدا نمی‌کنند. هر چه انسان‌های یک جامعه از شناخت حقیقت و دنبال‌کردن اثر‌گذاری آن دوری کنند، به همان اندازه از کاروان تمدن عقب مانده و به پرت‌گاه سقوط می‌کنند که افغانستان نمونه‌ی خوب و زنده‌ی آن است.

عامل‌های زیادی در دوام این ناآگاهی نقش دارد؛ اما آنچه در افغانستان همیشه به عنوان بازدارنده‌ی اصلی، از شکوفایی ذهنی و مادی مردم پیش‌گیری کرده است، فقر است.

انسان در زندگی بدوی دنبال رفع نیاز‌های نخستین‌اش مثل خوراک و برقراری رابطه‌ی جنسی است و این‌ها، مهم‌ترین بخش زندگی و یا کل زندگی‌اش را تشکیل می‎دهد. مادامی که این نیازها دیگر دغدغه‌ی اساسی نباشد، انسان دنبال شناخت بیش‌تر از پدیده‌های اطرافش می‌رود و روز تا روز ذهنش پرسش‌گر شده و دنبال یافتن پاسخ به پرسش‌هایش می‌باشد؛ در این مرحله انسان به دست‌آوردهای سودمندی که می‌تواند، باعث ایجاد سهولت بیش‌تر در زندگی شود، می‌رسد؛ در ادامه‌ی این روند است که جهان غرب شکل گرفته است.

در افغانستان، متأسفانه انسان‌ها هنوز از دغدغه‌ی نان و آب بیرون نشده اند، تا به چیز دیگری غیر این دو بیندیشند؛ روی همین دلیل است که انسان افغانستانی به آن مرحله‌ای از رشد ذهنی نرسیده است تا از باورهای خرافی فاصله بگیرد.

 با این همه، فقر به تنهایی نمی‌تواند عامل تعیین‌کننده باشد؛ بلکه در کنار خود عامل‌های دیگری مثل سیاست‌گذاری دولتی و نبود حرکت‌های روشن‌گری و کار روشن‌فکری نیز در دوام این وضعیت نقش سازنده دارد.