زبان فارسی دری در افغانستان

صبح کابل
زبان فارسی دری در افغانستان

نویسنده: شکرالله عبدالله، دانش‌جوی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دری
در باره‌ی مهد پیدایش زبان فارسی دری، نظریه‌ها و دیدگاه‌های مختلف ارایه شده. شماری از زبان‌شناسان به ویژه ایران‌شناسان، در باره‌ی خاستگاه زبان دری، بر این باور اند که پارسی دری صورت تحول‌یافته‌ی پهلوی ساسانی، یعنی زبان مردم فارس است که با هجوم لشکر عرب به خراسان و نواحی آن پخش شده است.
گروهی از زبان‌شناسان و تاریخ‌نگاران بر عقیده‌ی دیگری اند؛ این که دری ادامه‌ی پهلوی اشکانی است و اشکانیان خود اهل خراسان بودند و پارسی ‌دری، شکل تحول‌یافته‌ی این زبان است. به عقیده‌ی‌ عده‌ای از دانش‌مندان زبان فارسی -شکل عربی‌شده‌ی پارسی- از شاخه‌ی زبان‌های هندواروپایی است که در دوره‌ی ساسانیان به موازات زبان پهلوی در خراسان و نواحی آن وجود داشته و در ترکیب آن، گویش‌های زبان‌های خاوری ایران تأثیر برازنده داشته است. استادان، ادیبان و دانش‌گاهیان فرهیخته‌ی جغرافیای افغانستان، بر این نظر اند که «افغانستان -خراسان کهن- مهد پیدایش دری یا فارسی نه، بل که مهد پرورش فارسی دری است… افغانستان و هم ماوراءالنهر -سمرقند، بخارا و تاجیکستان- از زمره‌ی سرزمین‌های دومی فارسی بوده و بنا بر این، به دو مهد پرورش و رشد و انکشاف این زبان بدل شده و کم‌وبیش با مهد اولی آن در پارس (ایران امروزی) پیوندهای ادبی–فرهنگی مشترکی داشته است.
به باور نگارنده، این که زبان پارسی دری از گروه زبان‌های ایران باختری -فرس یا ایران کنونی- بوده و بعداً در خاور ایران -خراسان یا افغانستان کنونی- پخش شده؛ یعنی ادامه‌ی پهلوی ساسانی است، با منابع و مأخذهای باستانی و تحقیقات معاصر در تناقض است. خراسان و نواحی آن، نه تنها مهد پرورش زبان پارسی دری، بل مهد پیدایش آن نیز است که در زیر به بررسی آن می‌پردازم.
− زبان دری بیش از دو هزار سال ریشه و پیشینه دارد، خاستگاه و تجلیگاه اصلی آن، سرزمین‌های خراسان کهن -افغانستان کنونی- و فرارود است. زبان پارسی دری زبان مردم خراسان و نواحی آن پیش از اسلام بوده؛ در حالی که زبان مردم اصفهان و فارس، پهلوی بود. آفرینش نخستین آثار به زبان پارسی دری در کرانه‌های افقی چون بلخ، بادغیس، هرات، سیستان، سمرقند و بخارا پرتوفشانی داشته و نخستین سخن‌سرایان زبان دری از همین منطقه برخاسته اند.
وقتی که زبان دری در قرن نهم و دهم میلادی در خراسان و ماوراءالنهر زبان همه‌گیر بود و با آن شعر و نثر می نوشتند، در غرب خراسان -ایران امروز-، یک پارچه نظم و نثر دری وجود نداشت؛ زبان دری در قرن دهم میلادی بعداً به طرف غرب خراسان انتشار و گسترش یافته و در مناطقی چون فارس و عراق عجم، به تدریج رواج پیداکرد.
●تا اکنون کوچک‌ترین اثری از زبان و ادب دری در غرب خراسان -ایران امروز- به دست نیامده است که قدامت آن به قبل از سده‌ی هفت میلادی برسد؛ حتا تا قرن دهم میلادی، کسی در تبریز زبان دری را نمی‌دانست. از این رو، منشاء زبان دری را «پهلوی ساسانی» دانستن، اشتباه است.
● هیچ سند تاریخی و زبانی در دست نیست که رواج پارسی باستان -دوره‌ی هخامنشی- را در فرارود و خراسان کهن ثابت کند. اگر پارسی باستان در این‌جاها رایج می‌بود، حتماً سندی و یا کتیبه‌‌ای به این زبان نیز تا اکنون به دست می‌آمد.
● منشاء زبان دری، پهلوی ساسانی نیست. این زبان در نواحی خاوری ایران در کناره‌های دریای آمو، در شهرهای بخارا و بلخ، سمرقند و بغلان، از زبان‌های باختری اغلباً از دیگر زبان‌های تخاری منشاء گرفته و ریشه‌های آن به زبان‌های اوستایی می‌رسد. زبان دری از نگاه زبان‌شناسی به خانواده‌ی بزرگ زبان‌های هندواروپایی تعلق دارد.
● مراد از زبان پارسی، دری است و از زبان دری، پارسی و یا پارسی دری است که زبان مردم خراسان و فرارود بوده است و نه این که بر پایه‌ی تسمیه‌ی ظاهری از نام «فارس» گرفته شده باشد.
● تاریخ هزارساله‌ی زبان فارسی دری بعد از فروپاشی دولت سامانیان، بیان‌گر این حقیقت است که در امر رشد و تقویت، شکوفایی و گسترش آن، نویسندگان، شعرا، فرهنگیان و… که زبان مادری‌شان فارسی دری نبود، نقش بااهمیت و درخور توجه داشتند.
● زبان و ادبیات پارسی دری، ثمره‌ی تلاش جمعی و هماهنگی همه‌ی اقوام و تبارهای گوناگون حوزه‌ی تمدنی افغانستان‌ است و این ارثیه در واپسین تحلیل، به همه تعلق دارد. زبان دری -زبان فراقومی- به عنوان زبان همگانی، مشترک و معاشرتی بین ملیت‌ها و تبارهای حوزه‌ی تمدنی ‌ما، به یکی از عوامل مهم وفاق همگانی و هم‌دلی بدل شده است.
● زبان فارسی به عنوان زبانی مشترک ادبی و اداری، معاشرتی و بازرگانی و به ویژه فراقومی در امر پیونددادن اقوام و جغرافیای پراگنده در حوزه‌ی تمدنی افغانستان، پیوسته نقش تاریخی پراهمیت و حساسی داشته است. از همین جا است؛ هر قومی که قدرت سیاسی را در منطقه به دست گرفته، نتوانسته زبان قومی خود را به حیث زبان مشترک تثبیت کند. زبان پارسی دری از میان همه‌ی این پیچ‌وخم‌ها، تهاجمات ضدزبانی و این موج‌ها و توفان‌های سهمگین گذشته و با داشتن توانایی، ظرفیت و سرزندگی، خود را به عنوان زبان همگانی نگه ‌داشته و آثار خلاق و ماندگاری به این زبان چاپ شده است. از همین جاست که مردمان ما در آیینه‌ی قلمرو زبان دری، خود را در گذرگاه تاریخ می‌بینند. از این رو، تاریخ ادبیات و زبان فارسی دری را، می‌توان تاریخ ادبیات ملیت‌های مختلف قومی، سمتی، زبانی و غیره مسایل تعصبی افغانستان دانست.
از منظر ارزش‌های انسانی، بین زبان‌ها تفاوت نیست؛ اگر تفاوت هست، به مسایل فنی و استعدادهای ذاتی و توانایی‌های فطری هر زبان مربوط می‌شود. فراگرفتن دانش زبان دری را از پی نیاز در چشم‌انداز زبان‌های علمی، هنری و مشترک -که به نیازهای سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی پاسخ دهد و در دنیای رایانه، ماه‌واره و انفجار اطلاعات، توانایی انتقال علوم معاصر را داشته باشیم، مهم است.
به یاد داشته باشیم پس‌ماندگی زبانی در واپسین تحلیل، عقب‌ماندگی فرهنگی و محدودیت‌های زبانی ما، محدودیت‌های دانشی ما را در پی‌دارد. زبان به عنوان ظرف خلاقیت و جوهر اندیشه‌ی آدمی و و سیله‌ی تفکر و آفرینش، نقش مهمی را در تحوالات زندگی اجتماعی بازی می‌کند.
در هر صورت، شهروندان میهن ما، از یک سو به منظور برپایی «دولت-ملت» و از سوی دیگر، برای پیش‌برد موفقانه‌ی روند نظام‌سازی و سازمان‌دهی جامعه‌ی مدرن، به گزینش یک زبان سراسری و مشترک که هم انتقال علوم و تکنالوژی جدید و هم رابطه و تفاهم همه شهروندان را تأمین کند، نیاز دارند. به باور نگارنده، زبان دری –فارسی- در کشور چندقومی افغانستان و حوزه‌ی تمدنی در حال گسترش ما، هم استعداد پاسخ به نیازهای علمی و اجتماعی را دارد و هم توانایی ایجاد و تفاهم بین همه ملیت‌ها، قوم‌ها و تبارهای کشور را. در این میان، فراموش نکنیم که زبان پارسی دری در منطقه، زبانی بوده که متعلق به یک گروه نبوده و این زبان، از یک قوم خاص نیست؛ بل که این زبان به همه‌ی شهروندان کشور تعلق دارد. فارسی دری از بدو تولد به گونه‌ی خودجوش و بدون تحمیل و زور به زبان مشترک اهالی این سرزمین بدل شده و همه اقوام در توسعه و تکامل آن سهیم استند.
زبان دری برای این که در دنیای متحول ‌ما با تحولات هم‌راه شود، باید از همه امکانات و داده‌های جغرافیای فرهنگی (قلمرو زبان)، بدون تعصب استفاده کند. به باور بسیاری از صاحب‌نظران، برای استفاده از جمیع امکانات فرهنگی کشور در جهت تحول، نوسازی و رشد سریع زبان و هم‌چنین یک‌سان‌سازی واژه‌ها، گسترش زبان معیاری و قابل پذیرش برای همه فارسی‌زبانان از جمله در ایران، افغانستان و تاجیکستان،… به گفتمان و تلاش جدی، کارهای جمعی، پژوهش‌ها و جشن‌واره‌های مشترک و ایجاد فرهنگستان غیرسیاسی و مستقل، غیرایدیولوژیک و مشترک زبان و ادب فارسی، نیاز است. در این میانه، نقش رسانه‌های گروهی، فیلم، ترانه، موزیک، برگزاری جشن‌واره‌های فرهنگی، کنسرت‌ها، شب شعر و داستان، کنفرانس‌ها و سمینارهای مشترک، انتشار شعر، داستان و طنز نیاز است. نویسندگان ایران، افغانستان و تاجیکستان در انتشار آثار هم‌دیگر، در نزدیکی و هم‌دلی، درک و تفاهم متقابل همه پارسی‌گویان و اتحاد و هم‌باوری در بین دانشمندان و ادیبان زبان فارسی دری و تاجیکی این سه جغرافیا(ایران، افغانستان و تاجکستان) وجود دارد که هیچ فرد، گروه و قومی از آن سرپوشی کرده نمی‌توانا و مانند آفتاب روشن و نمایان است.
همین حالا، زبان دری، ساحت‌ وسیعی را می‌پوشاند، بیش از صد میلیون انسان با آن سخن می‌گویند. نزدیک به سه میلیون فارسی‌زبان در بیرون از منطقه زندگی می‌کنند. در اوضاع و احوال کنونی، زبان فارسی در زمینه‌ی انتقال علوم در حوزه‌ی تمدنی ما نقش بااهمیتی را ایفا می‌کند، ده‌ها هزار عنوان کتاب و ترجمه، هزارها نشریه و سایت‌ها در شبکه‌ی جهانی رایانه (انترنت)، ده‌ها کانال تلویزیونی و امواج رادیویی، صدها حلقه فیلم، … در سراسر جهان به این زبان نشر و پخش می‌شود. حضور کرسی‌های زبان و ادب فارسی در اکثر دانش‌گاه‌های دنیا نه تنها جایگاه بلند آن را نشان می‌دهد؛ بل که چشم‌اندازی از دادوستد فرهنگی را بین زبان و فرهنگ فارسی و جهان نوید می‌دهد.
در دهه‌های اخیر با گسترش کمپیوتر و انترنت و نرم‌ابزارهای فراخور زبان فارسی، قلمرو زبان فارسی و کارهای پژوهشی در این عرصه توسعه‌ی بیش‌تری یافته است و دادوستدهای زبانی و فرهنگی تولید‌کنندگان زبان و آفرینش‌های فرهنگی و هنری، بیرون از مجموعه‌ی دستگاه رسمی سیاست قرار گرفته است. باید از این همه امکانات قلمرو زبانی استفاده کرد.
زبان فارسی، زبان خوش‌آوا و خوش‌آهنگ است و واژه‌سازی در آن ساده است؛ در زبان فارسی از لحاظ دستوری، دستگاه صرفی پیچیده‌ی گذشته از میان رفته و جزو زبان‌های شده است که تفاوتی میان نر و ماده نمی‌گذارد.
در فرجام، با باور به این اصل که همه زبان‌ها با هم برابر اند و از دیدگاه ارزش‌های انسانی، هیچ زبانی بر زبانی برتری ندارد و بدون تردید زبان برای هر انسان عزیز و گران‌بها است، امید بر این است که در آيینه‌ی روزگار، سرنوشت زبان‌های ما و مردمان ما که به آن سخن می‌گویند، بهتر از امروز باشد.