میخواستم این نوشته را، با استناد به حرفهای کسانی که فیلم «جوکر-۲۰۱۹» را دیده اند، طی گزارشی بنویسم؛ برای همین، با طرح چند پرسش به صفحهی فیسبوکم گذاشتم تا نظر دوستان را در مورد شخصیت جوکر و این که چه رابطهای با او برقرار کرده اند را، بتوانم در گزارشی جمع کنم؛ اما بنا به تراکم نظرها و این که اکثریت قریب به اتفاق نظرها، چیزی نبود که من یا پرسشها به دنبالش بود، میخواهم از زاویهی دیگری حرف بزنم و به عمل جوکرگونه بپردازم؛ این که ما در درون خود به عنوان انسان در سرزمینی که بخشی از مشکلات جوکر را تجربه کرده ایم و دچار جبر نخواسته و محدودیت شده ایم، چقدر ممکن دچار عملکردهای جوکرانه شویم و به واکنشهایی برای نابودی دیگری پناه ببریم.
برای باز شدن بحث، بهتر است از نابودی بگوییم و این که نابودی چیست و با چه سازوکاری اتفاق میافتد. کنش نابودگر، زمانی اتفاق میافتد که کنشگر، به دنبال حذف دیگری است؛ اما این حذف، همواره حذف فیزیکی نیست و میتواند به کنشها و واکنشهای جزئی و ریزی ختم شود که از آن ممکن پیش خود فرد، برداشت نابودگرانه نشود. چنین واکنشهایی، میتواند در رد بدون دلیل و تند یک بحث بینجامد، به عصبانیت در هنگام گفتوگو یا در کل، ابراز نظر در مورد کس یا طیفی از جامعه انجامیده و آن را را از بیخ و بن رد کند.
شاید قسمتی از شخصیت جوکر را، بتوان به یک تروریست مانند کرد که برای حق تلفشده یا عقدهی سرکوبشدهاش، دست به کشتار میزند؛ کشتاری که در باور جوکر، مبارزه علیه نظام طبقاتی و سرمایهداری را توجیه میکند و مثلا به یک ترورویست، دفاع از دین و ارزشهای دینی را در مقابل ارزشهای مدرن. این توجیه، در شکل مسالمتآمیز آن در منبرهای مساجد هم اتفاق میافتد و مبلغان دینی، آنچه غیر از فهم مذهبی آنان است را، مبتذل و حرف مفت عنوان میکنند؛ عنوانی که زیر سایهی آن، همه انسانهای غیر مسلمان، بیعقل و حتا تا حیوان خطاب میشوند.
با توجه به آنچه گفته شد، به واکاوی شخصیت جوکر و عوامل شکلگیری آن شخصیت بپردازیم و آن را در جامعهی افغانستان دنبال کنیم. حقارتِ برآمده از نارساییهای اجتماعی و آسیبپذیری زندگیهای فردی از این نارساییها، چقدر میتواند انسان افغانستانی را به کنشهای جوکرانه بکشاند و چنین کنشها و واکنشهایی، چقدر میتواند جلوِ همگرایی و یکجایی اجتماعی و فرهنگی را را بگیرد؟
آنچه از در جوکر به نمایش گذاشته میشود، عقدهی بالقوهای است که بالفعل میشود و جوکر، با بیباکی تمام، خودش را طوری به نمایش میگذارد که هست و هیچ نوع تکلیفی را برنمیتابد؛ این نوع از نمایش خود، بدون هیچ پرده و مانعی، از جوکری که به سادگی آدم میکشد و حتا مادرش را، شخصیت دوستداشتنی ساخته و او را تبدیل به ضد قهرمانی کرده است که به نوعی، همذاتپنداری و ناذاتپنداری افراد زیادی را برمیانگیزد؛ همذاتپنداری انسانهای بیباک و خودخواه را و ناذاتپنداری انسانهای اخلاقمدار و اصولی را که اخلاق و اصول، به عنوان جبری خودش را بر آنان تحمیل کرده و زیر این خفقانی که بیشتر خود به آن تن داده اند، به ستایش بیباکی و خودبودگی جوکر میپردازند و خود سرکوبشدهی شان را در او میبینند.
این که چه چیزی شخصیت جوکر را برای ما توجیه میکند، حاصل یک ساختار پیچیده است و این ساختار پیچیده، زندگی و عملکردهای اجتماعی را سمتوسو میدهد. جوکر، برآمد فشار و آسیب این ساختارهای پیچیده است؛ ساختارهایی که آگاهانه و ناآگاهانه، عدهای را زیر میگیرند و له میکنند. همین ساختارها، عدهای را آنقدر تحقیر میکنند که این حقارت عقدهشده، در شکل جوکر بازخوانی و منفجر میشود.
پرخاشی که یک سرباز پولیس با شهروندان عادی دارد و یا پرخاشهایی که در جریان زندگی بدون داشتن توجیه مناسب از ما بروز میکند، به نوعی ناآگاهانه مینماید و آگاهیِ کنش و واکنشش را از ناآگاهی یا ناخودآگاه ما میگیرد؛ ناخودآگاهی که بخش بزرگی از آگاهیِ آسیبدیده و زخمی ما در آن بایگانی شده است و هنگامی که فرصت بروز پیدا میکند، دوباره با آگاهی وارد گفتوگو نمیشود و با فرمانبرداری از ناخودآگاه، خودش را به فعلیت میرساند. دوست داشتن شخصیتی مثل جوکر، یا همذاتپنداری و ناذاتپنداری با چنین شخصیتی، بیشتر تا این که همذاتپنداری آگاهانهی ما باشد، همذاتپنداری ناخودآگاه است؛ ناخودآگاهی که عقدههای جوکرانه در آن خوابیده است و در تصادم با جامعه یا قواعد اخلاقی عمومی، همواره سرکوب شده است و آن قدر زیر فشار قرار دارد که در حال منفجر شدن است و زمان منفجرشدن را نیز از خودآگاه ما نمیپرسد.
افغانستان به عنوان کشوری در جهان سوم، در عصری که ارتباطات، زندگی و امکانات زندگی تمام کشورها را توسط رسانهها در همه جا پخش میکند، از ابعاد مختلفی دچار محدودیت است؛ جنگ هر روز قربانی میگیرد، بیش از ۵۳ درصد مردم تا پیش از شیوع کرونا زیر خط فقر چندبعدی قرار داشتند که حالا آمارش حتما افزایش یافته است، آزادیهای فردی جلو داده نمیشود، تفاوت نسلی، پدران و مادران سنتی را مقابل پسران و دختران مدرن، خشن و سختگیر کرده است، رؤیای زندگی آرام و با امکانات، محکوم با نابودی، فقر و نبود امنیت است؛ اینها همه، تحقیرکننده است و این تحقیر زمانی که بر رؤیاها وارد میشود، خنثا نمیشود؛ دوباره منعکس میشود یا خودش را آنقدر در ناخودآگاه، سرکوب میکند که تبدیل به عقدهی کنترل ناشدنی شده و صحنهی برگشت و حضور پیدا میکند. این که چرا یک آدم با امکانات و مرفه که در جامعهی پیشرفتهای زندگی کرده است، بدون دیدن آسیبهای روحی اجتماعی و خانوادگی، نمیآید خودش را وسط خیابان منفجر کند، گویای عقدهای است که نیست و آنکه خودش را منفجر میکند، چیزی نیست جز عقدهی متراکم شده که تحملش به پایان میرسد و از راهی خودش را خالی میکند.
درست است که تروریسم با پشتوانههای دینی-مذهبی وارد میدان میشود؛ اما منشأ این نوع کنشگری، همان خواستهای سرکوبشده است؛ خواستهایی که از جهتهای مختلفی محدود میشوند و به امکان نمیرسند. این که چرا همه گروههای تروریستی از کشورهای فقیر، محروم و جنگزده سر بالا میکند، گویای همین انرژی ویرانگر در این کشورها است که گروههای استخباراتی با تحلیلهای روانشناسانه از مردم در این کشورها، دلایل و راه بیرون ریزی این حقارت را طراحی میکنند و گروههای مختلفی را با نامهای گوناگون ایجاد و به کشتن مردم مسلح میکنند.
جوکر در جامعهی غربی، شاید یک ستارهی سینما باشد و شاید خبر از جوکرهایی بدهد که در آیندهی نزدیک، مقابل سیستمهای دستوپاگیر مدرن بایستند و اینگونه واکنش نشان بدهند؛ اما شخصیت جوکر در جامعهی افغانستان، وجود عینی دارد و در خوی اکثر شهروندان این کشور از باسواد تا بیسواد میتوان آن را دید و آسیبش را چشید. این که وقتی میخواهیم نظر کسی را رد کنیم، با چه ساز و کاری به آن پاسخ میدهیم و این که چقدر وقتی پاسخ میدهیم، بر تحقیر دیگر میکوشیم یا آن را به سخره میگیریم، همه رؤیاهایی است که روزی به سخره گرفته شده و سرکوب شده است تا در موقعیت دیگری، خودش را بر دیگری خالی کند.
این سرکوب رؤیاها، از کودکی آغاز میشود؛ از زمانی که قهرمانهای زندگی ما را در یک کشور عقبافتاده و جنگزده، ستارههای سینما و برنامههای تلویزیونی شکل میدهند و اما در خانوادهای بزرگ میشویم که با امکانات بخور و نمیر و پدر و مادری که، بنا بر عقدهی سرکوبشدهی شان، مانند سدی استوار مقابل رؤیاهای امروزی ما قرار میگیرند و تا این که بزرگ میشویم و پا به خیابان میگذاریم، محدودیتهای دیگری از اجتماع بار دوش مان میشود که در سر انجام، یا زیر این بار کمر مان میشکند و یا به شکست کمر دیگری توسط ما میانجامد.
یادداشت: فیلم «جوکر»، با کاّرگردانی «تاد فلیپس» و بازی «واکین فینیکس»، در نقش «جوکر»، زندگی «آرتور فلک»، را روایت میکند که دچار سرخوردگی خانوادگی-اجتماعی شده و اعتراض طبقهی فقیر را علیه سرمایهداری به نمایش میگذارد.