چالش اقتصادی هزاره‌ها؛ عوامل و راه‌حل‌ها

محمد عارف محب
چالش اقتصادی هزاره‌ها؛ عوامل و راه‌حل‌ها

بخش نخست
انسان به تناسب پیچیدگی وجودی‌اش، خواست‌ها و نیازهای فراوان دارد. این خواست‌ها دارای رده‌بندی است. برخی خیلی ضرور و برای انسان حیاتی است و برخی در رده‌های بعدی قرار می‌گیرد. تردیدی نیست که در میان امور حیاتی و درجه‌اولی که حیات آدمی به آن وابسته است، خوراک، پوشاک و کالا، «اقتصاد» جایگاه برجسته دارد. باور ندارم که اقتصاد را – مانند برخی از مکاتب فکری – اساس همه نظام عالم بنامم ولی شک نباید کرد که نیاز عمده‌ی جامعه‌ی انسانی «اقتصاد» است و بسیاری از چانه‌زنی‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌های کشورهای جهان، بر مبنای نیاز اقتصادی یا تضاد منافع اقتصادی است. از این رو، بایسته دیدم از سهم‌گیری هزاره‌ها در پروسه‌ی اقتصاد، سیاهه‌ای بنگارم. این نوشته، به صورت ترتیب زمانی و ناظر بر دوران زندگی خودم است. قطعا نکات و مسائل فراوانی در این مجال نمی‌گنجد. از گفت‌وگو های دوبه‌دو با بزرگان نتیجه نگرفته و خواستم ازین طریق یکی از ده‌ها درد مردم را به رخ‌شان بکشم. امیدوارم در فرصت‌های دیگر، ناگفته‌های دیگرم را نیز بنگارم. پیشاپیش، قابل تذکر می‌دانم ازاین که از واقعیت‌ها بسیار پوست‌کنده سخن گفته‌ام، از دوستان قدیم و جدیدم انتظار دارم از من نرنجند.

اول؛ اقتصاد عمومی – روستایی
من شخصیت تاریخی نیستم؛ از این رو نمی‌توانم پیشینه‌ی روشنی از اقتصاد هزاره‌ها در دوره‌های قدیم‌تر و دورتر ترسیم کنم؛ اما به اندازه‌ای که سابقه‌ی ذهنی من یاری می‌دهد و حکایاتی از نسل پیشینم به گوشم رسیده است و تحقیق چندین ساله‌ای که داشتم، اقتصاد هزاره‌ها متکی بر بازو و فاقد تفکر مسلکی بوده و طبعا بدون پشتوانه‌ی برنامه و پالیسی بوده است. اقتصاد وابسته به تکه‌ای از زمین ارثی – و کمتر خریداری شده – و روش معین بهره‌برداری تقلیدی که هیچ فکر نو و سوالی تازه و تردید در مدل درآمد و بهره‌وری از زمین وجود ندارد. نگاه به بیرون از جغرافیای کشور صرفا به کارهای سخت و پست مانند کان کوله یا امور مشابه آن است؛ کاری که دیگران ایجاد کرده‌اند و انسان هزاره فقط رایگان یا نیمه‌رایگان فصلی از سال را به کارگری می‌پردازد. نگاه تازه و مبتنی بر فکر و اندیشه به حوزه‌ی اقتصاد وجود نداشته است. از این رو، اقتصاد تجارتی که اقتصاد مبتنی بر تفکر و اقتصاد جهانی است و اقتصاد مورد علاقه‌ی پیامبر اسلام بوده و لذا خیلی مورد سفارش فراوان دین است، هیچ مورد توجه قرار نگرفته است.
این نگاه تک‌بُعدی و تک‌ساحتی، انسان هزاره را خجول ساخته است؛ چرا که تمرین روابط با دنیا نداشته و هرگز چانه‌زنی را تجربه نکرده است. انسان هزاره در این شرایط، انسان گوشه‌گیر ساخته شده است؛ چرا که وابسته و پایبند به تکه‌زمین ارثی بوده و آخرت را نیز از همان دریچه جست‌وجو کرده است. انسان هزاره، فاقد تفکر فرامنطقه‌ای و ملی پرورش یافته است؛ چرا که منافع کلان برای او مفهومی نداشته است. وسعت دنیای او «خان» منطقه و فراخنای آخرت نیز در زبان «ملای منطقه» ترسیم می‌شده است. انسان هزاره بسیار و بیش از حد قانع تربیت شده بود؛ چرا که رزق خداوند را مقدر شده و در حد قواره‌ی خرمن به دست آمده تصور می‌کرد. در نتیجه، این انسان، از ارتباط با جهان می‌ترسید یا اصلا به آن نمی‌اندیشید. رزق و روزی را در دستان انسان‌های دیگر کره‌ی خاکی نمی‌دید و فقر همه‌جانبه، پهن‌ترین سفره‌ی زندگی‌اش بود. باید اشاره کرد که عامل این نکته تنها خود مردم نیست؛ رهبران فراتر از کوهستان متولد نشده بود تا راهبری‌شان کنند. نظام ستم نیز بر مصایب یادشده‌ی هزاره‌ها تأثیر فراوان و بلکه اصلی را داشته است.
دوم؛ اقتصاد_شهری و هزاره‌ها
در گذشته‌های دورتر شاید حضور هزاره‌ها در تمدن و شهر عالی بوده؛ ولی در دوره‌ی معاصر، انسان هزاره بهره‌ی کمی از «شهرنشینی» داشت؛ از این رو، از دولت‌های جدید کابل نیز سود چندان نمی‌برد. یا بهتر بگویم،‌ حضور به معنی واقعی در دولت نداشت. آنچه این شرایط را سخت‌تر می‌کند، نبود تفکر خروج از این وضعیت بود. لذا کسی به فکر فردا و بازیابی گمشده‌های خود نبود یا خیلی کم به آن می‌اندیشید. عبور از تفکر کوچک کوهستانی و روستایی، فقط با بیرون رفتن از آن ممکن است. حضور در کوهستان، فقط فرصت اقتصاد همان محیط را می‌دهد نه بیشتر. در نتیجه، اقتصاد مدرن و شهری هزاره‌ها در دوره‌ی معاصر با ورودشان به کابل شروع شده است. از مردم ما اقوام ترکمن و قول خویش و جاهای دیگر بهسود زودتر از بقیه وارد شهر کابل شدند. مرحوم نادر الله‌داد که وکیل مردم دره‌ی ترکمن بوده، خودش سرپرستی جوالی‌ها را داشته و اقوامش را به مرور وارد شهر و کار شهری کرده‌است. بهسود نیز به کارهای ابتدایی و روزمره‌گی شهری دست زد؛ چون توان بیش از آن بود و نه تفکر فراتر از آن. لذا نخستین اقتصاد هزاره‌ها در شهر، نانوایی، کار در سماوات و هوتل‌ها، جوالی‌گری، دکانداری، نانوایی کارگری در کمپنی یا گمرک و غیره بود؛ اما تلاش مردم، اندک اندک آنان را به شکوفایی اقتصادی برد. اوج آن در دوره‌ی نجیب الله بود که بدان اشاره خواهیم کرد. به‌عنوان جمع‌بندی این بخش، گفتنی است، ورود هزاره‌ها به شهر به دلیل قرابت جغرافیایی به شهر یا ناچاری بوده است نه از روی تفکر. عموم مردم از هرجا به شهر نیامدند یا کم آمدند و لذا اقتصاد شهری هزاره‌ها بسیار محدود است و به دلیل این محدودیت، شکننده است. این نکته دلیل اصلی محرومیت اقتصادی هزاره‌ها در دوره‌ی پس از کنفرانس بُن است؛ چرا که اقتصاد هنوز به خواست عمومی تبدیل نشده و رهبران با پس زدن اقتصاد، دچار مشکل چندانی نشده‌اند.


جایگاه_اقتصادی هزاره‌ها از ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۱
با وجود شرایط عمومی که برای هزاره‌ها ترسیم کردیم، انسان هزاره را با هوش اما جزئی‌نگر و محدودبین باید تعریف کرد. «صداقت» و درست‌کاری و «تلاش» از صفات ذاتی اوست. این صداقت، نگاه او به «علم» را صادقانه و صرفا برای خود علم ساخته است؛ از این رو، از روزگار صدارت داکتر یوسف که اجازه یافتند پاسپورت بگیرند، شروع به تکاپوی دنیای تازه کردند؛ اما بسیار محدود و صرفا حوزه‌ی دینی را شامل می‌شد و عمده‌ی مسافرت مردم، سفرهای گروهی و پرهزینه‌ی زیارتی بود که فاقد پشتوانه‌ی علمی و دینی و ناسازگار با نیازهای زندگی‌شان بود. سفرهای گروهی و کاروان‌های گسترده، هیچ تغییری در زندگی آن‌ها ایجاد نمی‌کرد. انقلاب ۱۹۷۹ اما نقطه‌ی عطف بود و دیوار «دولت» شکست. سیل کارگر ساده به کشورهای همسایه رو آوردند؛ اما باز هم نان را در قدرت بازو و مقدار ریختن عرق، جست‌وجو می‌کردند و کمتر به اقتصاد مبتنی به تفکر و اندیشه توجه می‌شد.
به مرور در داخل کشور، به خصوص در عصر داکتر نجیب الله، کسانی مانند اقاى کشت‌مند به رده‌های بالای حکومتی رسیدند، طرح‌های کلان برای مردم‌شان خواب دیدند و به اجرا گذاشتند. با این وجود، کارکرد کمی داشتند؛ چرا که عموم مردم آنان را درک نمی‌کردند و بسا که با کافر خواندن‌شان مانع موفقیت هرچند اندک‌شان می‌شدند. با این وجود هزاره‌ی اندک کابل، در آن روزگار موفقیت‌های خوبی داشت؛ نگاه تبعیض‌آمیز رو به کاهش رفته بود یا چندان وجود نداشت. در کابینه رجال برجسته و خوبی داشتیم. هزاره‌ها نیز با خصلت سخت‌کوشی‌شان رو به رشد رفتند. هزاره‌های ترکمن به قطب صنایع قطعات ماشین تبدیل شدند. نگاه اقوام دیگر به هزاره‌ها رو به بهبود رفت؛ لذا ازدواج هزاره‌ها با غیر هزاره‌ها به امر عادی تبدیل شد؛ چون آن نگاه تحقیرآمیز از بین رفته بود. علت این اقبال به هزاره‌ها، قطعا رشد اقتصاد هزاره‌ها بود که در این دوره‌ی كوتاه اتفاق افتاد؛ چرا که در اواخر حكومت داكتر نجيب، شاید نصف جواز شركت‌هاى تجارتى برا ی مردم محروم ما صادر شده بود. آقاى كشت‌مند و هم‌كارانش شركت سهامى كوهساران را راه‌اندازی و حمایت کردند؛ شرکتی که درآن، هفت‌صد و پنجاه تاجر هزاره زیر یک سقف جمع شدند و آن را به وجود آوردند. این مجموعه، تولید عسل و خیلی از تولیدات دیگر داشتند و عملا به یک شرکت بسیار کلان و مؤثر در کشور تبدیل شده بود. گرچند سوگ‌مندانه عاقبت خوبی نداشت و سرمایه‌های مردم توسط بعضی از دولتی‌های مردم ما حیف ومیل شد.
شركت سهامى دره‌ی تركمن، شرکت مهم دیگری بود که کفش سپورتی تولید می‌کرد. شرکت ملی پلاستیک از حاج‌عوض و کسان دیگر بود. شرکت معروف بوت آهو که زیر لیسنس آلمان؛ اما در اختیار سیداقبال و ییلاقی‌ها از مردم ما بود. شرکت مارشال را داشتیم که از مردم قزلباش بود و ده‌ها مورد دیگر را در این دوران مردم ما تهداب‌گزارى كردند. در هرصورت، سهم مردم ما در اقتصاد تجارتی و کلان کشور، قابل توجه و تأثیرگذار بود.
برای توضیح بیشتر گفتنی است، در آن روزگار، اقتصاد مافیایی امروزه نبود؛ لذا تاجر مجبور نبود یک شخص سیاسی را به‌عنوان حامی خود داشته باشد. اقتصاد آن عصر بیشتر اقتصاد مختلط بود؛ به این معنی که نگاه کمونیستی به عنوان یک دیدگاه کاملا مسلط نبود بلکه کلیات و مواد عمومی مایحتاج مردم را دولت تأمین می‌کرد؛ اما بقیه امور اقتصاد، آزاد بود و نقش مردم و مالکیت خصوصی به خوبی و شاید بتوان گفت تاحدی عادلانه در جریان بود.
نکته‌ای که حایز اهمیت است، نوع درک زمانه توسط رهبران مردم است؛ در آن زمان، رهبران راه یافته به کابینه، تنها در انبار کاه سیاست گم نشدند؛ بلکه اقتصاد را هم دیدند و دستیابی به آن را تا سطوح عالی برای مردم خود به اجرا گذاشتند. به گونه‌ی کمرنگ‌تر البته این رویه بعدها نیز به صورتی ادامه یافت، چنان که در زمان استاد مزارى، در شرايطی‌كه غرب كابل محاصره بود و مشكلات زياد اقتصادى دامن‌گیر ایشان و حزب بود، به تاجران مردم ما مثل حاج‌انور رضایی، حاج‌محراب و کسان زیاد دیگر کمک مالی می‌کرد تا مایحتاج مردم ما را از جای دیگر وارد کنند. شهید مزاری یک نگاه باز داشت و در حوزه‌ی اقتصاد نیز در حد توان خود و آن شرایط، توجه داشت. از دیگر رهبران هزاره، صادقی نیلی است، کاری به تفکر و حزبش نداریم؛ اما به زور یا با رضایت، کاشتن نهال بادام تحول و کشیدن جوی تغییر را بر مردم دایکندی ما اجرا کرد و زندگی مردم را ارتقا داد. در هر صورت، نگاه سران هزاره نسبت به حوزه‌ی اقتصاد، موفقیت‌های فراوان برای مردم به ارمغان آورد؛ اما باز گفتنی است، دستیابی به اقتصاد مدرن و مبتنی بر تفکر هنوز به یک خواست عمومی کل هزاره‌ها تبدیل نشده بود.

ادامه دارد…