با کُتی بزرگتر از جسامت خودش که شانههایش را درشتتر نشان میدهد، کنار خیابان ایستاده است؛ شانههایی که بار دشواریهای روزگار را حمل میکند. موهایش را زیر چادرش پنهان کرده و با کلاهِ سرخش به نمادی از قشنگیِ میماند که محیط پیرامونش را زیباتر کرده است. از کارتهی سخی آمده و یک شاخه گل در سرزمین دستهای کوچکی که در حصار لکههای خاک و دود است، دارد. روزهای سرد و بینانی کابل، تأثیری روی لبخندش نگذاشته. در این شهر هنوز هم هستند کسانی که با نگاه کردن به چشمهای شان میتوانیم بفهمیم امید به زندگی کردن در این جغرافیا روز به روز بیشتر میشود.
سن دقیقش را نمیداند. میگوید شش یا نُهساله استم. خوشنوا، در یک خانوادهی دهنفری زندگی میکند. چهارتا خواهر دارد و سه تا برادر همراه با پدر و مادرش. خوشنوا همراه با یک خواهر و دو برادرش که یکی شاگرد سلمانی است و دیگری موترشویی میکند، خانواده را از لحاظ مالی تمویل میکنند.
خوشنوا، در کارتهی سخی زندگی میکند. در این محل، زیارتی منسوب به «زیارت سخی» موقعیت دارد که همهساله در روز اول سال نو، پرچمی برای بزرگداشت از نوروز در این مکان برافراشته میشود و تعداد زیادی از باشندههای کابل در این مراسم اشتراک میکنند. روز اول حمل ۹۸، خوشنوا از خانه برای کار بیرون نمیشود. او این روز را رخصتی کرده تا کنار خانوادهاش باشد. تعداد زیادی از باشندههای کابل در زیارت سخی جمع شده اند تا از اولین روز سال نو بزرگداشت کنند. در این روز، سه انفجار پیاپی در نزدیکی محل تجمع مردم برای بزرگداشت از جشن نوروز اتفاق افتاد؛ در این انفجار شش تن کشته و ۲۴ تن دیگر زخم برداشتند.
در میان کشتهشدگان، یک کاکا، یک ماما و پدرکلان خوشنوا نیز بوده است. خوشنوا بعد از این که آن روز برای کار کردن نمیرود، همراه با چند تن از اعضای خانوادهاش به زیارت سخی میروند. هنگام وقوع انفجار، برادرِ خوشنوا دست او را میگیرد و به سمت خانه فرار میکنند؛ اما سه تن از اعضای خانوادهی آنها در این انفجار جان شان را از دست میدهند.
«مه کت برادرهایم ده سرک بودیم که انفجار شد. مردم همگی میگریختن. او طرفتر از ما دود و خاک بود و میگفتن که مردم کشته هم شده.»
خوشنوا میگوید که خانهی ما سر کوه است و به کوهی در قسمت غربی کابل اشاره میکند. چندین سال قبل وقتی خانوادهی خوشنوا به تصور این که زندگی بهتری داشته باشند، از لغمان به کابل آمدند؛ اما در کابل نیز اوضاع چندان بر وفق مراد این خانواده پیش نرفت و کودکان شان مجبور به کار شدند تا چرخهی زندگی شان از حرکت نایستد.
خوشنوا در کنار این که کار میکند، در صنف چهارم درس میخواند. او دوست دارد وقتی بزرگ میشود، سرباز شود. خانوادهی خوشنوا یکی از خانوادههای است که چندین تن از اعضای شان را به خاطر جنگ و ناامنی از دست داده اند. یکی دیگر از کاکاهای او نیز سرباز بوده و در سنگر جنگ با طالبان مبارزه میکرده و جان خودش را از دست داده است.
او، هر روز صبح زود میآید و در جادههای کابل گُل میفروشد. وقتی دیدمش، از یک گلفروشی دوان دوان به سمت ما میآمد. گلی که در دست داشت را تعارف کرد و گفت: «خاله جان! گل نمیخرید؟»
خوشنوا صلحی را دوست دارد که دیگر هیچکسی کشته نشود. با ادبیات کودکانهای که آمیخته با لهجهی لغمانی است، میگوید: «جنگ به درد نمیخوره. مردم کشته میشه. خون شان ده سرک میافته.» خوشنوا یکی از سربازهای آینده است. او، برای این که مردمش در آرامش زندگی کنند، میخواهد سرباز شود. او فکر میکند اگر صلح بیاید، میتواند به درسهایش ادامه بدهد و کار کند.
گفتوگوهای صلح میان ایالات متحدهی امریکا و طالبان، وارد مرحلهی نهاییاش شده و قرار است تا آخر ماه جاری میلادی، توافقنامهی صلح میان دو طرف به امضا برسد. بر اساس اطلاعاتی که برخی از منابع داده اند، تا ۱۴ روز پس از امضای توافقنامهی امریکا با طالبان، گفتوگوهای بینالافغانی آغاز شود.
بزرگترین نگرانی مردم افغانستان در گفتوگوهای صلح با طالبان این است که دستآوردهای ۱۸سالهی مردم در سالهای پس از سقوط طالبان، نادیده گرفته نشود. دولت افغانستان نیز به مردم اطمینان میدهد که افغانستان نه تنها به گذشته برنمیگردد؛ بلکه با حفظ دستآوردهای موجود، در راستای صلح و ثبات از هیچگونه سعی و تلاش دریغ نمیورزد.