در روزهای انتخابات افغانستان، «سارا معصومی» در روزنامهی اعتماد، چاپ تهران، مطلبی با تیتر توهینآمیز «انتخابات انتحاری» منتشر کرد که واکنشهایی بر انگیخت. کسانی که در ایران زندگی کرده باشند و با ریز فرهنگی این کشور آشنا باشند، میدانند که پشت انتخاب این تیتر، چه چیزی نهفته است.
روزنامهی اعتماد
اعتماد روزنامهی خبری- تحلیلی است که صاحبامتیاز آن الیاس حضرتی، از فرماندههان جنگ، نمایندهی پیشین شهر رشت در پارلمان و عضو حزب اعتماد ملی است. در طول هفده سال فعالیت این روزنامه تا امروز، چند بار از طرف حکومت ایران توقیف شده است. نخستین بار ده سال پیش (۱۳۸۸)، روزنامهی اعتماد به دلیل تخلف، تکرار و اصرار بر آن، بسته شد.
هیأت نظارت بر مطبوعات، با استناد به مادهی ششم قانون مطبوعات در ایران، دلیل آن را «نشر مطالب الحادی، اشاعهی فحشا، تبلیغ اسراف، ایجاد اختلاف در جامعه، اهانت به اسلام و نشر شایعه» اعلام کرد.
بیش از یکسال دروازهی این روزنامه بسته بود. وقتی اعتماد تعطیل شد، تازه کارمندان آن فهمیدند که مسؤولان روزنامه، حق بیمهی شان را پرداخت نکرده اند. چند ماه از رفع توقیف و بازگشایی نگذشته بود که دوباره و این بار با حکم دادستان کل تهران، به اتهام نشر اکاذیب و توهین به مقامات دولتی، برای بار دوم دروازهی روزنامه را گِل گرفتند. شش سال پیش بار دیگر این روزنامه برای نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی به دلیل شکایت دانشگاه علوم پزشکی همدان، مجرم شناخته و محکوم شد. دفتر این روزنامهی جنجالی در تهران، خیابان ستارخان، خیابان کوثر دوم و بنبست مینو است.
اپیدمی ستم و تعدی در نظامهای استبدادی
در جامعهای که استبداد ریشهی تاریخی داشته باشد، ذهن استبدادزدهی مردم دچار توهم بیمارگونه و پیشداوریهای منفی ذهنی در بارهی دیگران شده و جامعه، دیگران را به چشم رقیب و دشمن میبیند. در چنین فضا و جامعهای، نه میتوان به آزادی و عدالت رسید و نه پس از آزادی، به بازسازی و انسانیت. لازمهی استبداد، جامعهی بسته، باورهای محدود، سطحینگر و دور از حقیقت است که به آسانی در دام تبلیغات دروغین و شایعات زهرآگین گرفتار شده و حتا با ناآگاهی، در هر دامی میافتد.
نظامهای استبدادی به خصوص اگر آلوده به متافیزیک باشد، کشتارگاه فضایل اخلاقی اند که امکان اخلاقی زیستن، انسان شدن و شدنِ انسانی را هم از آدمها سلب میکند و آدمی را بیگانه با خود و همنوعانش بار میآورد که تمام هموغمش به زیر کشیدن دیگری بوده و با خروارها عقدهی ناگشوده، از دنیای تبعیضها و سرکوبهای هدفمند، دست از فضایل اخلاقی میشوید.
علاقهمندی و پاسداشت از تئوری توطئه، غرق شدن در چالهی ایدیولوژی واهی و منشأ خودبزرگبینی مفرط از دیگر مشخصات افرادی است که در جامعهی استبدادی زندگی میکنند. آنها مدام بین آدمها خطکشی میکنند و آنها را به خوب و بد تقسیم کرده و دیگران با مفهوم با ما و یا بر ما گره میزنند.
از دید آنها، دیکتاتورها عمر ابدی دارند؛ جاودانه و شکستناپذیر اند که بدون واسطه و مستقیم به خدا و خدایگان وصل اند. چنین افرادی، معمولا در کاخ خودساختهی ذهنی، مملو از باورهای فربه و پوشالی به سر میبرند که در دایرهی بیدلیل و تکراری عیبجویی از دیگران چرخ میزنند.
افاغنه و افغانی؛ اختراعی برای تحقیر
قانون اساسی افغانستان کلمهی «افغان» را برای نام بردن هر فرد از مردم افغانستان پیشنهاد داده است. این مهم است که نام یک فرد و یا جغرافیا، حاوی چه چیز یا تصویری در ذهن آدمها (گوینده و شنونده) است. در واقع بار معنایی و یا تصویر ذهنی ما از پدیدهها، معطوف به نام آنها است. این که این نام و برداشت، چقدر با ماهیت آن سازگار است یا نیست، دارای اهمیت است و این که از فرد و یا کشوری با نام درست و نیکو یاد کنید، بیش از هرچیزی، وابسته به شخصیت و باورهای درونی شما است.
این یک وظیفهی اخلاقی است که افراد را با نامها و پسوندهای نیکو یاد کنیم؛ به خصوص اگر پای یک ملت یا کشور در میان باشد، حساسیت موضوع بیشتر خواهد بود.
در گذشته دولت مردان ایران و در گفتارهای روزانه، مردم و گاه رسانههای این کشور از کلمههای مثل «افاغنه»، «افغانی» و «افغونی» استفاده میکردند که بار معنایی تحقیرآمیز داشت.
در طول تاریخ، بدترین نامی که به مردم افغانستان اطلاق شده، همین کلمهی افاغنه است؛ اما افغانی [واحد پول افغانستان] نیز هیچ وقت خالی از درونمایهی تحقیر نبوده است. کلمهای که زبانشناسانی مثل «کاظم کاظمی» معتقدند، از نظر دستوری نیز مشکل دارد؛ چون «ی» نسبتی را نمیتوان به قوم اضافه کرد.
«ابوالحسن نجفی» در کتاب «غلط ننویسیم» هم مینویسد که اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم، نه افغانی؛ چنان که مردم ترکیه و ولایت کردستان ایران را ترک و کرد مینامیم؛ نه ترکی و کردی.
حکومت، ملت و اپیدمی شدن تحقیر
در بسیار کشورها همانگونه که دین و سیاست از یکدیگر جدا استند، سیاست، فرهنگ، هنر و ادب نیز هر کدام راه خود را میروند؛ اما در کشورهای استبدادزده که سیاست عین دیانت است، استبداد میتواند بر هر باید و نبایدی، چمبره انداخته و جامعهی، هنر، ادب و رسانه، مثل یک ابزار، در مسیر خواست، آرزو و آمالهای استبداد باشد. برای همین، در ایران نگاه تحقیرآمیز و از بالا به پایین به افغانها، از سطح حکومت عبور و توسط جامعهی هنری و ادبی به یک اپیدمی بدل شده است که مردم نیز از آن تأثیر پذیرفته اند.
سینمای ایران دهها فیلم با سوژهی افغانها ساخته است که بیشترینه نگاه سیاه و ناصواب به مردم افغانستان داشته است. از بایسکلران، جمعه، باران، حیران، روبان قرمز، دلبران و … تا سریالهای مثل «ممنوعه» که در آن افغانها دزد، قاچاقچی، کارگر، مفلوک و بد اند.
فرهنگسازی و تأکید مداوم مثلث، حکومت، هنر و ادبیات مبنی بر بد نشان دادن افغانها در ایران، موجب شد تا دایرهی محدود شدن افغانها در این کشور هر روز شدیدتر از دیروز شده و مردم این کشور، به صورت علنی، افغانها را تحقیر کنند.
مثلا: مغازهداران در دروازهی دوکان شان لوحه بنویسند که به همه میفروشند، به جز افاغنه. یا مردم اصفهان رسما بنر تبلیغاتی نصب کنند که افغانیها حق ندارند به پارک «صفه» وارد شوند یا «انجمن خیریهی ابوالفضل» در اصفهان اعلام کند، «طبق قانون، پیوند اعضای هر ایرانی به هموطن خود امکانپذیر است و پیوند از یک ایرانی به افاغنه انجام نمیشود.» دروازههای مکاتب و دانشگاهها نیز که همیشه به روی افغانها بسته بوده است.
در سالهای اخیر مردم افغانستان بارها و بارها، تصاویر و ویدیوهای ضرب و شتم مهاجرین را توسط نیروهای نظامی ایران دیده اند. همین دیشب، یک جوان افغان، بیرحمانه با دستوپای بسته در بندر عباس ایران کشته شده است.
انتخابات انتحاری
همانگونه که اشاره شد، نظامهای استبدادی، کشتارگاه فضایل اخلاقی اند که امکان اخلاقمدار بودن و انسانیت را از آدم سلب میکند. «سارا معصومی» به عنوان یک خانم، چند روز پیش مطلبی با عنوان انتخابات انتحاری در بارهی انتخابات افغانستان نوشته بود که در بخش آخر این مطلب، کمی به آن میپردازم.
او نوشته است که هجده سال پس از سقوط طالبان، هنوز نام انتخابات افغانستان با اسم و رسم این گروه، گره خورده است. او ضمن استفاده از جملههای محترمانه نسبت به طالبان اما نگفته است که پول، اسلحه و امکانات چه کشوری موجب شد که نام انتخابات افغانستان همچنان با نام طالبان گره بخورد و این که مارک [مدل] ابزار جنگی این گروه، ساخت کدام کشور است!
او احتمالا از دوران صدور انقلاب اسلامی به افغانستان زیر نامهای «نصر، سپاه، حزبالله، اتفاق، حرکت، دعوت، نهضت، مکتب توحید و…» نیز بیخبر بوده و نمیدانسته که کینههای برادرکشی آن دوران هنوز هم در افغانستان جاری است.
شاید نمیداند که روزگاری خانهی چه کسی در بین کاشانک و فرمانیهی تهران بود؟ جالب است که خانم معصومی از زبان طالبان، انتخابات افغانستان را مشروع ندانسته و گفته است، رسم نیست که برگزارکنندهی انتخابات در این کشور، برندهی آن نباشد.
نویسنده، از قول کسی که هر کاری کرد تا انتخابات لغو و به جای آن امارت طالبان برپا شود، نوشته است که برگزاری انتخابات در شرایط فعلی، مثل آن است که از یک بیمار قلبی بخواهی در ماراتن شرکت کند.
کاش ایشان میدانست که هدف از شرکت در ماراتن، تنها برنده شدن نیست، دوستی، محبت، جوانمردی، استقامت و رسیدن به خط آخر نیز است.
این دوندهی پیر [به گفتهی ایشان، از نفسافتاده]، اگر همسایههایش مدام سر راهش چاه نکنند، گلمیخ در مسیرش نپاشد، با تکتیرانداز او را نزده و مین نکارند، میتواند از فرجامین خط هم عبور کند ولو دیر و خسته.