نویسنده: حفیظ حازم، شهروند افغانستان مقیم هالند
بعضاً اتفاقاتی در روزمرگیهایی زندگی رُخ میدهند که پذیرفتناش کاریست دشوار و طاقتفرسا. از جنرال عبدالمنان همدل مینویسم و میگویم؛ نامی با مسما و همدل برای همه.
دنیای مجازی و فیسبوک با وجود همهای بدیها و ناملایماتاش، خوبی و ارزندگیهای خودش را هم دار؛ یکی از این ارزشها یافتن دوستهای خوب و با معرفت از فاصلهی زمانهها است.
با همدل بزرگوار از طریق نوشتههایم آشنا شدم، ایشان همیشه با دیدگاهها و نقاط نظر سازنده و تکمیلی شان تأثیر به سزایی در من گذاشتند. رفته رفته کار ما به پیام نوشتن و تلفن کردنها رسید. از موهبت و همصحبتی با این مرد نستوه بسیار آموختم.
از قضا، دو سال پیش کابل رفتم و قبل از رفتن، برایش تماس گرفتم که اگر کار و ضرورتی داشته باشد برایش تهیه کنم، با همان صدای مهربان و برادرانه گفت: «حازم عزیز! خودت بیا که دیدار، تازه کنیم و پای صحبت هم بنشینیم.»
در کابل با همدل دلها، قرار گذاشتم و مرا به خانهاش در خیرخانه دعوت کرد. کسی که هرگز ندیده بودمش و از طریق اینترنت، دوست شده بودیم و امروز به دیدارش میرفتم، در ایستگاه منتظرم بود، مرا شناخت و تندتند به طرفم آمد و آغوش گشاد. با محبت، بزرگواری، محجوبیت و صمیمیت، از من پذیرایی کرد. با هم به خانهاش رفتیم. مرا با خانوادهاش معرفی کرد و از اخلاص تمام سخن گفت، درد دلها کردیم و از رنج مردم وطن سخن گفتیم.
اگر کتابی هم در وصف این مرد بزرگ نظامی و فرهنگی بنویسم، هنوز کم گفتهام. او متعلق به مردماش بود، او از پنجشیر بود؛ لیک جنایت کاران، قاچاقبران، دزدان و خاینین کشورش را شدیداً محکوم میکرد.
ما در کشور خود اکثراً با این زشتی در بند استیم که پشتون به خاطر پشتون بودنش، خاین پشتون را خاین نمیگوید، ازبیک به خاطر اوزبیک بودنش به جنایات اوزبیک سرپوش میگذارد، تاجیک و هزاره هم به خاطر تاجیک و هزاره بودن شان نمیتوانند از مفسدین تاجیک و هزاره نام بگیرند؛ لیک همدل این مرزها را شکسته بود، او همه خاینان افغانستان را نفرین میگفت.
او شخص منحصر به فرد بود، ناترس و میهندوست واقعی. او تا رتبهی جنرالی و استاد در آکادمی پولیس کار صادقانه انجام داد. او شاعر زبردست و نویسنده توانا بود. او باری برایم حدود (۱۰) جلد از کتابهای چاپ شدهاش را پُست کرد که با ارزش ترین تحفه برایم بودند.
امروز من آنقدر بیچاره و تنها شدهام که مردی به این بزرگی و دوستی، با این وقار و حیثیت را از دست دادم؛ ولی در کشور من مردان چون همدل را قدر ندانستهاند. او افتخار این سرزمین و فرزند برومند آن بود.
در آخر تسلیت و غمشریکیام را به همهای بازماندگان و اقاربش، به همه هم مسلکانش در پولیس و به اجتماع فرهنگی و ادبی کشور تقدیم میدارم.