غزل، تلاقی عشق کهنه و نو

نعمت رحیمی
غزل، تلاقی عشق کهنه و نو

یکی از دلایل پارناسین‌ها در تأیید و برتری نظریه‌ی «هنر برای هنر» ابتدا در شعر و بعدها در ابعاد دیگر هنر این بود که بیان شور، عشق و احساسات شخصی، چیزی مبتذل و بی‌ارزش است؛ بلکه باید احساسات و زیبایی‌های غیر شخصی را بیان کرد تا به زیبایی و هنر همیشگی و جاودانه دست یافت.

در این نظریه، ارج و قُرب هنر و هنرمند آن است که از کلیشه، روزمرگی و تمرکز روی سوژه‌های فردی کم‌ارزش دور باشد و هر آن‌چه بار معنایی عمیق دارد، قابل پرداخت است که با کار سخت به دست خواهد آمد؛ نه با الهام و مکاشفه!

چندی پیش، به لطف یکی از انجمن‌های دانشجویی دانشگاه کابل، به برنامه‌ی نقد فیلم «غزل»، ساخته‌ی حمید ماندگار، فیلم‌ساز جوان افغان، در یک محفل دانشجویی دعوت شدم؛ فیلم کوتاهی که تا امروز چهارده جایزه‌ از فیستوال‌های داخلی و خارجی به دست آورده است.

سالن دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه کابل که تقریبا مملو از تماشاگر بود، نشان از موفقیت و تأثیر خوب انجمن‌های دانشجویی و گفتمان‌های هنری داشت.

گفتمان‌هایی که اگر تداوم یابند، می‌توانند رابطه‌ی هنر را با ادبیات، جامعه‌شناسی، فرهنگ‌شناسی و هر آن‌چه برای رشد این پدیده‌ی زیبا نیاز است، در آینده فراهم کند.

فیلم غزل را در حضور فیلم‌سازان، دانشجویان، رییس دانشکده و استادان دانشگاه دیدم. فیلمی که از سطح و معیارهای فیلم دانشجویی (حد اقل در افغانستان) بسیار بهتر است. هرچند کلیشه که بلای خانمان‌سوز هنر و ادبیات ما است، در لایه‌های زیرین فیلم حس می‌شود؛ اما همواره آن‌چه یک اثر هنری را برجسته می‌کند، پرداخت دقیق، محتوای خوب، کارگردانی مناسب، انتخاب سوژه و تکنیک است؛ حتا اگر سوژه‌ی شما کلیشه‌زده باشد.

داستان فیلم، تلاقی عشق امروزی با عشق کهنه است که در جامعه‌ی مردسالار افغانستان بدیهی بوده و  ناآشنا نیست. دختر و پسری که عشق توفنده‌ی شان سد سدیدی به نام پدر خانواده را در برابر دارد؛ پدری که خود شکست‌خورده‌ی عشق است و می‌خواهد، دخترش را به عقد پسر معشوقه‌ی قدیمی‌اش در بیاورد تا شاید در این گیرودار، چیزی هم عاید او شود.

خانواده‌ای که روابط بین اعضای آن بسیار سرد است. همه‌ی راه‌ها و رابطه‌ها به بن‌بستِ بی‌اعتمادی و شک ختم می‌شود؛ آرزوهای دختر جوان به باد رفته است و او در نهایت با نقشه‌ی بارداری دروغین که در آخرین لحظه آشکار می‌شود، مصیبت‌های لت‌وکوب پدر سنتی و شکست‌خورده‌اش را به جان خریده، او را مجبور می‌کند تا به خواسته‌اش تن بدهد.

پدر نیز برای حفظ آبرو، از عشق قدیمی‌اش گذشته و در برابر خواست دخترش تسلیم می‌شود.

ظاهر این داستان، ساده و پر از روزمره‌گی است که همه بارها شبیه آن ‌را شنیده و یا در فیلم‌های هندی دیده‌اید؛ اما چنان‌چه که پیشتر گفتم، پرداخت و رعایت اصول تصویر و کارگردانی است که موجب جذاب شدن یک سوژه‌ی ساده خواهد شد.

به غیر از رعایت اصول و تکنیک سینما؛ نمادها، نشانه‌ها، قاب‌بندی، رنگ، نور، وزن، میزانسن و عمق، ابزارهای مهم برای یک کارگردان است که با به کارگیری دقیق و درست آن، می‌تواند در کارش موفق شود.

تاریخ سینما، با فیلم کوتاه آغاز شده است و بزرگان سینما، کار خود را با ساخت فیلم کوتاه شروع کرده اند. برای همین، اگر با هدف تأثیرگذاری در جامعه این موضوع بررسی شود، فیلم کوتاه وسیله‌ی خوب‌تر و ارزان‌تری است.

نوشتن داستان کوتاه سخت‌تر از رمان است و نیز ساخت فیلم کوتاه؛ چون فیلم‌ساز باید در زمان کم و محدود، تمام حرف‌هایش را بزند. او، فرصتی برای شخصیت‌سازی و زیاده‌گویی ندارد؛ از همین رو، تصویربرداری در فیلم کوتاه بسیار مهم است. فرصت برای پرگویی نیست و بیننده باید به تصویر متکی باشد.

هرچند در گذشته گفته می‌شد که فیلم کوتاه بُرشی از فیلم بلند است؛ اما امروز فیلم کوتاه مستقل از فیلم بلند کار می‌کند؛ درست شبیه کارکرد مستقلانه‌ی یک داستان کوتاه از یک رُمان.

نخستین قاب فیلم غزل، یک آیینه‌ی شکسته است؛ نمادی از دلی ‌شکسته، رابطه‌ی از بین‌رفته و عشق نافرجامی که دختر عشق‌باخته، روی آن خط ترقین می‌کشد. گفت‌وگوی او با آیینه و خطی که گوش تا گوش آن را سرخ کرده است، نشان از عبور او، از خویشتن و یا شاید از ترس و بیم گذشته است. دل به دریا زدن و تلاش برای رسیدن به معشوق.

فیلم‌های کوتاه به دلیل زمان اندک و عصاره‌گزینی کارگردان، معمولا مملو از پیام، شعار، انتزاع، تشبیه، استعاره و ایجاز است؛ اما شروع فیلم غزل خوب است و به بیننده هشدار می‌دهد که او را پذیرفته و ببیند. در ادامه بسیار اُفت می‌کند، اما پایان خوبی دارد. پیروی از همان ایده‌ی قدیمی که اول و آخر را مواظب باش، میانه را مخاطب با شما راه خواهد آمد.

هر چند نگاه غالب آن است که به دلیل فرصت اندک، در فیلم‌های کوتاه، داستان و مخاطب وجود ندارد. داستان به آن معنا که یقه‌ی شما را بگیرد و بگوید بنشین و این را ببین. داستان فیلم غزل اما به راحتی مخاطب را به همذات‌پنداری و مقایسه‌ی زندگی شخصی‌اش با متن فیلم وادار می‌کند.

روایت ساده است؛ اما تعلیق زیرپوستی، خلاقیت کارگردان، میزانسن خوب و سر بزنگاه داستان که آخر، همه چیز خلاف تصور بیننده اتفاق می‌افتد، از نقاط قوت فیلم و شبیه تعریف مشهوری است که فیلم کوتاه مخاطب عام را هدف می‌گیرد، اما دل‌مشغولی مخاطب خاص نیز است.

عمده‌ترین مشکلی که در فیلم‌های کوتاه وجود دارد، این است که معمولا بیشتر عوامل آن تازه‌کار اند. تصویربردار، بازیگر و … که در سال‌های پسین، جشنواره‌پرستی نیز به آن اضافه شده است. اگر نقدی بر اثری وارد باشد با دو پاسخ روبه‌رو خواهد بود.

اول- ما تازه کار استیم.

دوم- تمرکز ما روی محتوا است نه تکنیک.

فرهنگ دیگری که جا افتاده، عدم توجه خیلی خاص و جدی روی سایر عوامل و رسیدن همه‌ی جوایز جشنواره‌های فیلم‌های کوتاه به کارگردان است.

داستان فیلم غزل که از همان ابتدا رو به اوج است، همه در داخل یک خانه می‌گذرد؛ داماد عاشق، مادر داماد (معشوقه‌ی سابق پدر) و پسرش وجود خارجی ندارند؛ اما مخاطب آن‌ها را باور می‌کند.

این فیلم در تصویربرداری، قاب‌بندی، رنگ، نور و انتخاب چگونگی تصویر، مشکلات زیادی دارد. بازی بازی‌گران، لهجه و تفاوت سنی اعضای خانواده که از ذره‌بین کارگردان دور مانده‌، از ارزش‌های فیلم کاسته است.

این توجیه خوبی نیست که برای پوشش ضعف‌ها بگوییم ما در حال یادگیری استیم؛ چرا نباید روی زبان تصویر، دلیل انتخاب قاب‌ها، زیبایی‌شناسی، نور و رنگ دقت کرد؟ در سینما نباید چیزی را فدای المانت دیگر کرد.

می‌دانیم که فیلم‌سازان فیلم کوتاه، ارج و قرب اجتماعی ندارند؛ مشهور هم نیستند؛ اما واقعا چه تفاوتی بین یک فیلم‌ساز خوب فیلم کوتاه و یا فیلم‌ساز فیلم بلند از نظر حرفه‌ای و دانش سینما وجود دارد؟

ترقی و پیشرفت در فیلم کوتاه ذهنی است و گرنه پیشرفتی به دست نخواهد آمد. حضور در جشنواره‌ها کافی نیست؛ چرا که یک هنرمند باید جایزه‌ی خود را از مردم بگیرد؛ و گرنه جوایز جشنواره‌ها و تشویق‌های آنان فقط موجب غرور کاذب و خودبزرگ‌بینی مفرط شده و سد راه رشد و یادگیری خواهد شد.