چشم‌بسته به پیرامون نگریستن؛ از انسان عقاب می‌زاید

مجیب ارژنگ
چشم‌بسته به پیرامون نگریستن؛ از انسان عقاب می‌زاید

در روزهای اخیر، بسته‌ها‌ی ویدیویی‌ای‌ زیر نام عقاب تخار، به اندازه‌ای در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های همگانی دست به دست شده است که با شنیدن نام عقاب تخار، شمار زیاد شهروندان، زبیر، پسر حبیبه دانش، نماینده‌ی مردم در پارلمان را به یاد می‌آورند.

این ویدیوها، پسر نوجوانی را نشان می‌دهد که گاهی میله‌ی تفنگ اش را در حالی که در یکی از خیابان‌های شهر راننده گی دارد از سقف موتر آورده، شلیک هوایی می‌کند و یا در دامنه‌ی کوهی، بی‌هدف تیراندازی می‌کند.

همگانی‌شدن بسته‌های ویدیویی زبیر، واکنش‌های زیادی را در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها به همراه داشت. هنوز هم شماری از شهروندان این ویدیوها را به اشتراک می‌گذارند.

بیشتر شهروندان در واکنش به همگانی شدن بسته‌های ویدیویی زبیر، این کار او را خلاف قانون خوانده و از وزارت امور داخله خواسته اند که مانع چنین حرکتی شود.

شماری در واکنش به این ویدیوها، تنها نفرت خود را بیان کرده و گفته اند که شماری از سربازان در سنگر جنگ مرمی برای جنگدیدن در برابر طالبان ندارند؛ اما این پسر نوجوان، مرمی‌ها را هدر می‌دهد.

از زمانی که بسته‌های ویدیویی زبیر همگانی شده است؛ هیچ متن و یا نقد سازنده و یا کم از کم پرسشی، نه در رسانه‌ها به نشر رسیده و نه هم از سوی شهروندان در شبکه‌های اجتماعی.

هیچ شهروندی این پرسش را مطرح نکرده است که چرا زبیر، این نوع کنش‌گری را از خود بروز داده است و پس از آن و مهم‌تر این که چه چیزهایی این هویت را به زبیر داده است؟

نگاه سطحی به پدیده‌هایی که پیرامون ما را در بر گرفته است؛ همیشه گمراه کننده است و ما را از شناخت واقعیت‌هایی که روی زندگی ما اثر می‌گذارد، دور کرده و در نادانی نگه می‌دارد.

نگاه سطحی و نداشتن ذهن پرسش‌گر باعث می‌شود که در رویدادها، به دنبال شناسایی علت و عامل‌ها نبوده و تنها به خود رویداد که برآیند علت‌ها و عامل‌های موجود است، توجه کنیم. زمانی که ما علت‌ها و عامل‌های شکل‌دهنده‌ی نحوه‌ی کنش‌گری شهروندان را نشناسیم، تغییر و اصلاح آن‌ها ناممکن است.

واکنش شهروندان افغانستان در برابر نحوه‌ی کنش‌گری زبیر نیز در چنین فضایی بروز پیدا می‌کند؛ واکنش‌هایی که زاده‌ی نگاه چشم‌بسته به جهان است. ریشه‌های کنش‌گری زبیر را باید در بستر جامعه و قدرت دنبال کرد.

زبیر، در جامعه‌ای پرورش یافته است که سرخی را بیشتر در خون دیده است تا در دشت‌های لاله؛ جامعه‌ای که خشونت و کشته شدن انسان هنوز مهم‌ترین و بیشترین میزان خبرهای رسانه‌ها را از خود کرده است.

زبیر یا عقاب تخار؛ زاده‌ی تخاری است که همین حالا در جنگ طالب می‌سوزد، این روزها هیچ شهروندی نمی‌تواند با خیال آرام از کابل به سمت تخار برود، سفر از راه زمینی از کابل تا تخار، هر لحظه خطر مرگ را به همراه دارد.
برای رسیدن به تخار، باید با زندگی شیرخط (قمار) زده و از ده‌ها ایست‌ بازرسی گروه طالبان رد شد؛ هر لحظه امکان آن دارد که گلوله‌ای از لای درخت‌ها بیرون شده و فاصله‌ی سرنشینان موتر را با مرگ صفر کند و یا هم گروهی به موتر ایست داده و سرنشینان آن را کشته و یا گروگان بگیرد.

عقاب تخار در کشور زندگی می‌کند که روزانه بیشتر از ۳۰ سرباز امنیتی در جنگ در برابر طالبان کشته می‌شوند و نزدیک به ۷۰ تن دیگر زخمی.

زبیر در جامعه‌ای زندگی می‌کند که بیشتر از دو قرن می‌شود درگیر جنگ بوده و شهروندان به گونه‌ی غیر مستقیم خود مسؤول تامین امنیت خود استند.

هر چند در ظاهر دولت مسؤولیت تامین امنیت شهروندان را دارد؛ اما دولت حتا نمی‌تواند امنیت خودش را تامین کند؛ دیواری‌های سمنتی‌ای که  دواردور اداره‌های دولتی کشیده شده است، نشان‌گر نبود اطمینان به امنیت شهر است.

در حوزه‌ی سوم امنیتی شهر کابل که یکی از امن‌ترین محل‌های شهر است، دیوارهای نگه‌بانی حوزه تا وسط خیابان عمومی پیش آمده و سیم‌های خاردار چند لایه‌ای که روی این دیوارها قرار گرفته است، می‌گوید که امنیتی وجود ندارد.

زمانی که نهادها و ارگان‌های امنیتی که مسؤول تأمین امنیت شهروندان است، از امنیت خود مطمین نباشتد، به این معنا است که امنیت عمومی تعطیل است و هر نفسی که می‌کشیم، ممکن نفس آخر ما باشد.

در ساحه‌ی حوزه‌ی سوم امیتی کابل، در بیشتر از ده کوچه، شماری از خانواده‌هایی که توانایی داشتن دو یا سه نگه‌بان را دارند، با گذاشتن دیوار‌های دفاعی در پیش روی خانه‌ی شان، نیمی از کوچه را به ملکیت خود اضافه کرده و شماری هم که قدرت بیشتر از عقاب تخار دارند، همه‌ی کوچه را بسته اند؛ این‌ شهروندان با دیوار گرفتن کوچه‌ها، خواسته اند تا دایره‌ی امن خود برا بزرگ‌تر کنند؛ آن‌ها برای این که از دوام خود پشتیبانی کنند، نشان می‌دهند که قدرت آن را دارند و این باعث می‌شود که امنیت جانی شان فراهم شود.

در چنین شرایطی هر شخص به اساس توانایی‌ها و امکان‌های دفاعی خود به دنبال تأمین امنیت خودش است. در جامعه‌ی سنتی افغانستان، امنیت با نشان دادن توانایی‌ها و قدرت‌نمایی بیشتر تأمین می‌شود؛ تا در خاموشی ماندن.

از سویی هم این نوع کنش‌گری در سطح بین‌المللی آن نیز وجود دارد؛ همین امر باعث شده است که کشورهای قدرت‌مند جهان هر از گاهی برای پشتیبانی از امنیت شان در آینده، مانورها و آزمایش‌های نظامی پرهزینه‌ای را اجرا کنند.

زبیر با این نوع کنش‌گری‌اش از امنیت و دوام خود در جامعه‌ی افغانستان، پشتیبانی کرده است؛ بدون شک زمانی که شهروندان این نوع کنش‌گری زبیر را می‌بینند؛ نمی‌توانند به او آسیبی بزنند مگر عقاب‌های بزرگ‌تر از او.
این وضعیت از رده‌های پایین جامعه تا سطح قدرت سیاسی و رهبری دولت ادامه دارد.
به گونه‌ی نمونه می‌خواهم به سرگذشت دو مارشال آخر افغانستان اشاره‌ی کوتاهی داشته باشم.

مارشال فهیم، برای این که از قدرت خود در تأمین امنیتش بهره می‌گرفت، تا پایان دوره‌ی کاری‌اش در معاونیت آقای کرزی، از پرنفوذترین و قدرت‌مندترین افراد جامعه و دولت بود و تا زمانی که مارشال فهیم زنده بود، پنجشیر به عنوان جزیره‌ی قدرت شناخته می‌شد؛ زیرا او می‌دانست که اگر در کنش‌گری سیاسی و اداری‌اش قدرت و امکان‌های خود را بروز ندهد، امنیت شغلی و حتا جانی خود را از دست خواهد داد.

این سو اما، مارشال دوستم، در زمان معاونیت آقای غنی در حکومت وحدت ملی، به دلیل این که نتوانست قدرت خود را در برابر آقای غنی به نمایش بگذارد، او را به ترکیه فراری داده و بارها مانع نشستن هواپیمای او به فرودگاه مزار شدند.

دوستم زمانی که می‌بیند، با دل‌خوش‌کردن به امکان‌ها و توانایی‌هایش نه تنها که سهمی از قدرت نبرد، بلکه از ارگ نیز فراری داده شد؛ پس از رسوایی انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۹۸، حکومت به رهبری اقای غنی را تهدید به ایجاد حکومت موازی کرد و تا جایی که باعث شد عبدالله عبدالله را در برابر او به میدان بکشد.

این گونه شد که آقای غنی، برای کنار آمدن با قدرت دوستم، به او رتبه‌ی مارشالی را اعطا کرده و در متن فرمان نیز به آن اعتراف کرده و دلیل اعطای این رتبه را به او، حل بن‌بست‌های سیاسی پساانتخابات خوانده است.

دوستمی که به جرم تجاوز به ایشچی از کشور فراری بود؛ با قدرت‌نمایی‌اش در برابر غنی، مارشالی را به دست آورده و پسرش عضو هیأت مذاکره‌کننده‌ی صلح با گروه طالبان می‌شود.

این نوع کنش‌گری دولت به شهروندان هیچ  اهمیتی ندارد؛ اما بسته‌های ویدیویی عقاب تخار می‌تواند هفته‌ها آن‌ها را سرگرم کنند.

این نوع سطحی‌نگری به پیرامون ما باعث شده است که مادران افغانستان هر روز یک عقاب بزایند که به بودن شان در پارلمان ربطی ندارد.

در افغانستان هنوز به ارزش‌های دموکراتیک و آزادی‌های انسان ارزشی گذاشته نمی‌شود؛ این نوع کنش‌گری از پایین‌دست جامعه شروع شده و تا سطح قدرت عمومی گسترش می‌یابد؛ به نحوی که همه‌ی ما از شهروند عادی گرفته تا رییس‌جمهور، عقاب تخار استیم.

همه می‌دانیم که دو حکومت آخر افغانستان به اساس توافق قدرت‌ها شکل گرفت نه رأی مردم و همین مردم، بودن زیر سایه‌ی چنین حکومتی را پذیرفته اند.

این‌ها خود نشان‌گر خشونت‌پذیری و زنده بودن خوی سلطه‌جویی در شهروندان است؛ پذیرش خشونت و سلطه‌پذیری در باور جامعه نهادینه شده است؛ هیمن امر باعث شده است که شهروندان زبیر را به نام مادرش، حبیبه دانش، یاد کنند و از نقش پدرش در تربیه‌ی اجتماعی او یادی نکنند؛ این در حالی است که زن‌ستیزی در باور و کنش جامعه در اوج خود جولان می‌کند و شمار زیادی از ما از گرفتن نام خواهر و مادر ما شرم داریم؛ اما زمانی که این خواهر و یا مادر توانایی سلطه‌گری پیدا می‌کند، موجودیتش را می‌پذیریم.

زبیر پرورش یافته‌ی جامعه‌ای است که بودن در آن با قدرت معنا پیدا می‌کند و انسان به اساس شمار تفنگ‌ها و توانایی خشونت‌ورزی‌اش ارزش‌گذاری می‌شود، نه انسان بودنش.

افغانستان تنها کشوری است که با داشتن ذخیره‌های بی‌شمار منرال‌های طبیعی، هنوز ۵۴ درصد جمعیت آن زیر خط فقر زندگی می‌کند.

 بیشتر از یک سوم جمعیت افغانستان بی‌سواد محض اند؛ کشوری که شکاف‌های اجتماعی در آن زیر نام زبان، قوم، مذهب و جنسیت به شدید‌ترین حالت آن رسیده است.

همین لحظه که این متن را می‌خوانید، جنگ قومی میان کوچی‌ها و باشندگان ولسوالی بهسود، میدان‌وردک جریان دارد؛ اما نمایندگان پارلمان، جای یافتن راه‌حل انسانی برای پایان آن، در درون مجلس به جان هم می‌افتند.
مجلس نمایندگان همان مشت نمونه‌ی خروار انسان افغانستانی است؛ زیرا همین‌ها برگزید‌گان شهروندان افغانستان استند.

اعتراض شهروندان به حبیبه دانش و پسرش، اعتراضی است که در نخست متوجه خود شان است.
روی این دلیل تا زمانی که ناسازگاری‌های موجود در روابط اجتماعی، اقتصادی و روابط قدرت در  افغانستان و نوع نگاه ما به زندگی تغییر نکرده و بیشتر به جهان عمیق نشویم، راهی به پیش نخواهیم رفت و هر کدام از ما یکی از ۳۲ میلیون عقاب تخار باقی خواهیم ماند.