سیوچند سال پیش، در قریهی «کوشه آته ملا» ی منطقهی داوود ولسوالی جاغوری، برای حضور در بازی، نیاز به امکانات پیچیده و پیشرفتهای نبود. ما از کارتن، جوراب کهنه، بقایای رختهای رنگارنگ خیاطباشی، برادههای چوب نجارخانه و … چیزی شبیه توپ و پشت مسجد قدیمی که زمین خاکی و ناهموار بود، با چهاردانه سنگ چندکیلویی، دو تا گول ساخته بودیم.
پس از چاشتهای هر روز، آنجا میعادگاه حدود بیست کودک بود. برای بودن در زمین و لذت بردن از چیزی شبیه فوتبال، به قوانین، مقررات، کفش، لباس مخصوص، داور، محدودیت و حتا توپ واقعی نیاز نداشتیم.
ده نفر، ردیف و چسپیده به هم در گول ایستاد میشدیم، به شکلی که روزنهای برای عبور توپ وجود نداشته باشد. یک نفر از دوگروه، به نوبت وارد میدان میشد که به آن، رفتن به جنگ میگفتیم. در جنگ، کسی موفق بود که محکمتر به توپ شلتهای (لتهای) ضربه میزد و از زخمیشدن پاهایش نمیترسید. پس از چندی، ناگهان یکی از کاپیتانهای دو تیم، اعلام «شلوغ» میکرد. شلوغ یعنی، مغلوبشدن جنگ و لگدزدن پیهم همهی بچهها به توپ.
گاهی، شدت درگیری و گردوخاک به اندازهای شدید میشد که توپ، لول خورده و به گودال آنطرفتر میرفت؛ اما بازی، لگدزدن، شور و هلهلهی ما، همچنان ادامه داشت. بدون آن که متوجه شویم، توپی در کار نیست.
این اصلیترین دلیل جذابیت و محبوبیت فوتبال است. هر کجا آدم، توپ و زمین است، فوتبال نیز آنجا هست. بدون آن که نیاز به پول، امکانات عالی، خاص و خیلی ویژه باشد. ورزشی بینهایت ساده، با قوانین انعطافپذیر که فهم آن برای همه آسان است. فهمی که موجب میشود افراد به سرعت، جذب این ورزش شوند.
در فوتبال همانند دیگر ورزشهای گروهی، قوانینDouble ، Running، سه ثانیه، ۲۴ ثانیه، ۸ ثانیه و ۵ ثانیه نیست و ورزشکاران مثل والیبال، بسکتبال و … تصفیهی جسمی نمیشوند. برای همین، «گارینشا» که یک پایش کوتاهتر از دیگری بود، به یک ستارهی تاریخی بدل میشود. «بهبه تو» با ۴۸ کیلو گرام وزن و شمارهی پای ۳۶، قهرمان جام جهانی میشود، مارادونا و مسی نیز با قدکوتاه و اندام ریز، بدل به جادوگران تاریخ میشوند.
فوتبال ورزشی است که انسانها با هیچ محدودیت حرکتی روبهرو نبوده و میتوانند از مرزها فراتر روند. میشود مالکیت توپ، نود به ده به سود شما باشد؛ مثل «رونالدینهو» با توپ برقصید، دهها بار به آن ضربه بزنید. شما در یک زمین بزرگ رها استید؛ کسی به شما نمیگوید، باید چند تا گل بزنید. شما آزادید تا تمام تواناییهای خود را نمایش دهید؛ اما تعداد امتیازگیری در فوتبال، نسبت به سایر ورزشهای گروهی، محدود است. برای همین، گلهای فوتبال نسبت به شوتهای پرتکرار بسکتبال و والیبال که به ورطهی تکرار سقوط میکند، بیشتر در یادها میمانند. رمز و راز آن که گل مارادونا به انگلستان بیشتر از شوتهای سهمگین «موزیرسکی» و پرتابهای سه امتیازهی «مایکل جوردن» به یاد آورده میشود، همین است.
فوتبال ورزش ساده، کمهزینه و مورد علاقهی فقرا و تهیدستان نیز است. هرکجا محدودیت و فقر بیشتر باشد، احساسات لجامگسیخته و دوآتشههای فوتبال هم زیاد است. دلیل اصلی محبوب شدن فوتبال در افغانستان، پرشدن دائم استدیوم غازی در زمان طالبان و حمایت شدید مردم زیر ستم کابل از تیمهای محبوب شان را نیز در همین راستا میتوان درک کرد.
معتقدم برای فهمیدن معنای موفقیت یا شکست، باید خود این اتفاقها را درک کرد؛ نه پیامدهای آن را که میتواند دلیل قناعتبخش برای مخالفان هواداری از فوتبال نیز باشد. چنین است که وقتی در یکی از شبهای پرخطر کابل، داور اشپیلاق آخر بازی طوفان هریرود و شاهین آسمایی را میزند، مردم در هرات به خیابانها آمده و جشن میگیرند؛ این خوشحالی برای آن نیست که تمام مشکلات شان حل شده و از صبح فردا همه چیز گلوگلزار است؛ اما آنها که عموما فقیر اند، به چشم دیده اند که یازده بازیکن، در لباسی با لوگوی نماد ولایت شان، تا پای جان تلاش کرده و پیروز شده اند. آنها میدانند که زندگی واقعی، بیکاری، فقر، تنگدستی، ماینکنار جاده، طالبان، داعش و آیندهی مبهم با فوتبال فرق دارد و نباید این دو را بایکدیگر اشتباه گرفت؛ اما از آنجا که فوتبال بهتر از هر چیزی است که میتواند کنار زندگی بوده و درامهای آن را خلق کند، آنها درگیر آن میشوند.
فوتبال ورزشی است که بزرگترین ستارههایش، از بین فقرا سر بر آورده اند. فقرا نمیتوانند مثل اغنیا، خشونتهای مشروع مثل شکار و… داشته باشند. بهترین جایی که میتوانند، انرژی منفی شان را تخلیه کنند، معمولا ورزشگاههای فوتبال است.
دلیل دیگری که فوتبال بیشتر برای فقرا و در عموم برای همه جذاب است، هنرنمایی با پا است، نه با دست. چیزی که کمتر به آن فکر کردهایم. از لحاظ زیستشناختی، انسانها برای استفادهی بهتر از دست و مغز شان، از حیوانات متمایز میشوند. دستها کارآمدترین و توانمندترین عضو بیرونی بدن ما اند که در ورزشهای گروهی دیگر مثل، والیبال، هندبال، بسکتبال، راگبی، بیسبال و… از آن استفاده میشود؛ اما در فوتبال اینگونه نیست. فوتبال درست در نقطهی مقابل ایستاده است تا کارگر یا کارمندی که در طول روز تمام توان دستهای شان را در نظامهای شبهبردهداری کلاسیک و مدرن، در کار روزانه از دست داده است، در آخر روز بتواند با پاها هنرنمایی کند.
شما در فوتبال با پا بازی میکنید ؛اما اجازه ندارید به حریف لگد بزنید. قوانین و مقررات فوتبال در شفافیت کامل به شما اجازه میدهد، از بدن تان، به جز دستها در بازی استفاده کنید.
بهتر است جذابیت فوتبال را طور دیگری هم توضیح دهم. شما همین که توپی را به دست میگیرید، فوتبال شروع میشود. با حضور کس دیگر، رقابت آغاز میشود؛ بعد ابعاد میدان، قانون و مقررات، زمین سبزی را که سازگاری بیشتری با چشم انسانها دارد، خطکشی کرده و به منطقهی آزاد و ممنوعه تقسیم میکنید. بعد میگویید، تیمها باید یازده نفر باشند؛ جالب آن که از این بیست و دو بازیکن، فقط دو نفر میتواند با دست نیز بازی کند.
فوتبال به راستی جذابترین و پیشبینی ناپذیرترین ورزش دنیا است. گاهی از خود پرسیدهاید چه چیزی در ردشدن یک توپ ۴۳۰ گرمی از یک خط قراردادی وجود دارد که ما تا این اندازه خوشحال میشویم؟
افغانستان در تاریخ، روزهای خوب و پرشکوه سیاسی مثل پیروزی در جنگها و یا رفتن «عبدالاحد مومند» به فضا را هم تجربه کرده است؛ اما هیچ چیزی مثل قهرمانی تیم ملی فوتبال در جنوب آسیا موجب خوشحالی، شادی و رقص مردم در خیابانها نشده است.
اگر شغلی با معاش خوب برای شما در یک شرکت معتبر پیشنهاد شود، در خیابان آمده و نمیرقصید؛ اما چرا پس از ورود یک توپ از خط دروازه، در الکلاسیکو یا در ورزشگاه جواهر لعل نهرو، که ارزش ذاتی هم ندارد، از خود بیخود میشوید؟
چرا برای شکست تیمهای مورد علاقهی تان که با فرهنگ، باورها و در قارهی دیگر است و شما حتا یکبار هم آن را از نزدیک ندیدهاید، عزا میگیرید و فردا صبح برای بیرون شدن از خانه میترسید؟ چون فوتبال دارای عناصری شبیه به زندگی واقعی است که درام آن را بازتولید میکند. فوتبال همانند درامهای ماندگار زندگی، دارای روح پیشبینیناپذیر، قهرمان و ضد قهرمان، گرهافگنی، اوج، گرهگشایی، تعلیق و… است.
همانگونه که گفتم، فوتبال ظرفیت زیادی برای بازآفزینی درام زندگی دارد؛ قوانین آن سعی میکند با دروازهها و زمینهای هم اندازه که در هر دو نیمه تعویض میشوند، عدالت را برقرار و تیمها در وضعیت برابر رقابت کنند؛ اما عدالت هیچ وقت محقق نمیشود؛ چون کیفیت بازیکنان فرق دارد. توان مالی و شهرت باشگاهها، روش برگزاری رقابتها، آب و هوا و… متفاوت است. درست مثل شیوههای مدیریتی و آموزشی در دنیا که هیچ وقت شرایط برابر را تضمین نمیکنند؛ تفاوتهایی که هیچگاه از بین نمیروند.
قوانین فوتبال و زندگی، ترکیب غیر قابل پیشبینی از توانایی، موفقیت یا عدم موفقیت ایجاد میکند که در جریان سیال رقابتها و زندگی، بر درآمد، رشد و همه چیز تأثیر خواهد گذاشت. روند، برنامهریزی رقابتها (مرحلهی گروهی/ مرحلهی حذفی) نیز کمک میکند تا رسیدن به موفقیت و یا عدم موفقیت معطوف به اما و اگر، توانایی و شانس باشد.
نتایج در مرحلهی گروهی بیشتر بر توانایی استوار است، تا شانس و اقبال. در حالی که ذات فوتبال هیچگاه، مثل زندگی، خالی از شانس نبوده است؛ اما مرحلهی حذفی با شانس بیشتر آلوده است. گاهی اتفاقهایی میافتد که باورش دشوار است.
در جامعه هر کسی کاری انجام میدهد، تخصصهای گوناگون، تشکلها و اصناف مختلف وجود دارد. یکی پزشک، دیگری شاعر، نویسنده و نظریهپرداز است؛ یکی مستری و دیگری کشاورز؛ اما تنها جایی که اینها همه به هم میرسند، زیبایی فوتبال است که همه را درگیر خودش میکند. مهم نیست میزان و سطح تحصیلی آدمها چقدر است، یا پست و مقام شان چیست. روحانی، ملحد، زندانی، آزاد، هنرمند، قصاب، پولدار، فقیر و … به فوتبال که برسیم، همهی تفاوتها رنگ میبازند.
هواداری از فوتبال نیز جالب است. بسیاری در نخست از یک بازیکن خوش شان میآید، بعد از چندی خاطرهسازی با آن باشگاه، کمکم هوادار تیمی میشوند. البته هوادار -فصلی و مناسبتی- نیز داریم. کسانی که ممکن است هر چهار سال یکبار جام جهانی یا یورو را میبینند. هر چند گفته میشود که درک درست هواداری نیز مثل رشد خود فوتبال ارتباط مستقیم با توسعهیافتگی کشورها دارد؛ اما گاهی، جذابیت فوتبال آن قدر وارد روح و روان آدمها میشود که «تیفوسیها، هولیگانها، اولتراها و …» به وجود میآیند. آنها که شناخت بین زندگی واقعی و فوتبال را گم کرده و این دو را با یکدیگر خلط میکنند.
گاهی تماشاگران حاشیههایی را به وجود میآورند که از خود فوتبال نیز مهمتر است. مثل اعتراضهای شدید هواداران افغانی به نتایج اخیر تیم ملی که با واکنش «انوش دستگیر» همراه شد یا ورود زنان ایرانی پس از ۱۳۸۸۰ روز به ورزشگاه یا لشکر یکنفرهی «رونیت سوخا» پسر رییس فدراسیون فوتبال کامبوج با بیرق و طبل بزرگ در استدیوم آزادی.
هواداران و مسؤولان فوتبال شبیه ضربالمثل مشهور امریکای جنوبی استند. در آنجا میگویند، خداوند وقتی میخواست کرهی زمین را خلق کند، از اروپا شروع کرد، وقتی به امریکای جنوبی رسید گفت، در این نقطه، بهترین و فنیترین استعدادهای فوتبال را خلق میکنم. اروپاییها، اعتراض کردند که چرا؟ خداوند گفت، نگران نباشید، عوضش فاسدترین، نالایقترین و بدترین مدیران فوتبال را نیز همینجا میآفرینم.
فوتبال یک پدیدهی مدرن، صنعت پولساز و یک علم پیچیده و محصول دنیای مدرن است که به شکلی، آزمایشگاه انسانشناسی نیز است. جاذبهی شدید آن در مسألهی هویت و قرارگرفتن آدمها در موقعیتهای پراسترس، خطرناک و پرفشار، مورد سنجش است. شرایط غیر متعادل، غم و شادی شدید، هیجان و خستگی شدید، ناداوری، تأثیر متقابل تماشاگر بر بازیکن و بر عکس آن، موقعیتهای فیزیکی و … فرصتهایی اند که فوتبال در اختیار انسانشناسان گذاشته است.
فوتبال از نظر آزادی بدن در زمین که هیچ محدودیتی،-به جز استفاده نکردن از دستها- بر حرکتهای بدن وضع نکرده است، اگر مفهوم عام لیبرالیزم که فرد از اصالت برای تجربه، تشخیص و اقدام برخوردار است، در نظر گرفته شود، فوتبال لیبرالترین ورزش دنیا است.
فوتبال را میتوان حتا از نگاه جهانی شدن هم بررسی کرد که نماد خوبی برای آن است. وقتی کشورهای گوناگون حضور در رقابتهای مهم بینالمللی و جهانی را میپذیرند و در آن راستا تلاش میکند، در واقع انسانشناسی خاص این ورزش را پذیرفته، حضور دیگری را به رسمیت شناخته، جهان به هم پیوسته، نظام ارزشی، نظام مالی و سرمایهداری آن را پذیرفته اند. فوتبال میتواند در امر جهانیشدن، تمام مرزها را پشت سر گذاشته و مورد مطالعات زیادی از این منظر باشد.
خلاصه، فوتبال ورزش ساده، روشن، محبوب فقرا، دارای ارزشها و ظرفیتهای بسیار زیادی است که توانمندترین عضو بیرونی بدن انسانها نقش زیادی در آن ندارد. تصور کنید، یک موجود فضایی، مسابقهی فوتبال را تماشا کند، چقدر به آدمها خواهد خندید که اینها چرا در محبوبترین و مشهورترین بازی شان از دستهای شان کار نمیگیرند!