خواست‌گاری

صبح کابل
خواست‌گاری

نویسنده: غلام حسین رامش

در انگلیسی واژه‌ای است به نام «Wish» یا همان «خواست» آدمی. زمانی که خواست مطرح شد، برای رسیدن به همان خواست «Vision» یا همان «نگاه» انسان به آن خواست پیش می‌آید. آدمی در زندگی فردی و اجتماعی خود موفق می‌شود که «خواست» داشته باشد و برای رسیدن به آن خواست «نگاه» خود را مشخص کند. زمانی که نگاه آدمی به خواست معلوم بود، آن زمان است که برای رسیدن به آن خواست اقدام و گام به گام مراحل این نگاه را تعقیب می‌کند و در نهایت به آن خواست می‌رسد. کسی به خواست خود نمی‌رسد که یا خواست آن مشکل دارد یا نگاهی که به آن خواست برای خود ساخته است، دقیق و بابرنامه نبوده است؛ برای مثال اگر در زمستان سرد نیاز به یک لباس گرم داشته باشیم، بخواهیم که لباس گرم و قیمتی بخریم، زمانی که به فروشگاه سر می‌زنیم، قیمت‌گذاری می‌کنیم. اگر خواست ما به اندازه‎‌ی درآمد و پولی که در جیب داریم باشد، به خواست خود می‌رسیم، اگر نتوانستیم بخریم در واقع خواست خود را دقیق نساختیم.
حالا با این مقدمه که در واقع در درس‌های «امپاورمنت» یکی از مباحث مهم به حساب می‌آید، می‌خواهم در رابطه با یک مرحله‌ی زندگی که «ازدواج» است، از منظر دیگر بنویسم و امیدوارم بتواند گوشه‌ای از فرهنگ ناپسند در جامعه‌ی افغانستان را به چالش بکشد.
پدیده‌ی ازدواج، ابتدا از همین «خواست» شروع می‌شود. کسی به سن بلوغ می‌رسد، تصمیم می‌گیرد ازدواج کند، شریک زندگی انتخاب کند و در نهایت بخشی از زندگی خود را تکمیل کند. ابتدا شرایط خود را می‌سنجد و مطابق با شرایط، کسی را به عنوان «خواست» مطرح می‌کند و بعد «نگاه» را مشخص می‌سازد و مراحل ابتدایی که شامل شناخت و مشخصات فردی و ظرفیت و شکل ظاهری است، تکمیل کرده و در نهایت «خواست‌گاری» می‌رود. تمام این جریان بعد از مشخص‌سازی خواست یا همان نگاه مطرح شده و حالا این خواست در منظر قضاوت قرار می‌گیرد. طرف مقابل هم تمام جوانب را سنجیده و نهایت دو گزینه دارد یا «بلی» یا «نخیر». اگر «بلی» بگوید که به خواست کسی جواب مثبت داده و اگر «نخیر» بگوید، به خواست کسی جواب منفی داده است. در جواب اولی، شخصی که خواست دارد، دقیق عمل کرده و خواست خود را مشخص، عملی و عینی مطرح کرده است؛ اما در جواب دومی یا خواست اشتباه بوده و یا هم نگاه به آن خواست.
در جامعه‌ی افغانستان متأسفانه «خواست» از مرد است و در مقابل آن خانم‌ها فقط به خواست مرد که پیشنهاد داده، مهر تأیید یا رد می‌گذارند. حالا سؤال این است؛ خانم‌هایی که ادعای تکمیلی ایمان یک مرد را دارند، نصف جامعه را تشکیل می‌دهند، آیا فاقد «خواست» نیستند؟ جواب بلی بوده و خانم‌ها فقط حق تأیید و رد خواست مرد‌ها را دارند. اگر خانم‌ها نصف جامعه استند، اگر می‌توانند مدیر خانواده باشند، اگر کلید خوش‌بختی به حساب می‌آیند، پس چرا خواست ندارند؟
زنان در طول تاریخ متأسفانه در بخشی از زندگی خود فاقد خواست بوده اند و این فاقد خواست بودن، کلیدِ بخش بزرگی از بدبختی‌های زنان به حساب می‌آید. در تاریخ ما بسیار کم اتفاق افتاده است که زنان از مردان خواست‌گاری کرده باشند و بتوانند در بخش کلانی از زندگی خود به عنوان یک خواست دارای نگاه باشند و زندگی خود را ساخته باشند. این مهم ناشی از فرهنگ است و بدون شک که فرهنگ یک پدیده‌ای قراردادی‌ است. قرارداد شده که باید مردان از زنان خواست‌گاری کنند و به خاطری که جلو خواست زنان را بگیرند، نام خواست زنان را بی‌حیایی، فاحشگی، بی‌شرمی و امثال این‌‌ها گذاشتند؛ به اندازه‌ای که حتا باسواد‌ترین و روشن‌فکرترین زنان به خود جرئت نمی‌دهند که به عنوان خواست، از کسی خواستگاری کنند.
به پندار من این قرارداد فرهنگی قرارداد خوبی نیست، بلکه جلو خواست زنان را گرفته و باعث می‌شود هیچ دختری نتواند با فردی که می‌خواهد ازدواج کند، خواستش را مطرح کند. این قرارداد فرهنگی باید فسخ شود تا زنان هم بتوانند خواست داشته باسند و در بخش انتخاب شریک زندگی خود نقش بگیرند.