من نه شاعرم و نه شعر میسرایم؛ شعر گفتن، اندیشه، مهارت، احساس و عشق خاص میطلبد که متأسفانه من آن را ندارم. شاعران کشور ما، مولانا جلالالدین محمد بلخی، سنایی غزنوی، رابعهی بلخی، مسعود سعید سلمان، عراقی و دهها شاعر پرآوازه و افتخارآفرین، شعر گفتند، اندیشیدند و ثبت تاریخ شدند؛ اکنون بر ما روا است که آنها را در لابهلای تاریخ بگردیم، ببینیم، بشنویم و زنده کنیم؛ در غیر آن به فراموشی سپرده میشود و یا این و آن ادعای به دور از تعصب و بدون در نظرگرفتن هیچگونه ارزش از خود دانسته و آن را پیشدار ملت و افتخار خود میدانند. در این میان دیری نیست که تلاش میشود مولانا جلالالدین محمد بلخی و آثار این عارف بزرگ را به عنوان میراثهای مشترک فرهنگی کشورهای ایران و ترکیه ثبت کنند؛ اما اگر حقیقت، صدایی برای بیان داشته باشد، هرگز تغییر نخواهد کرد. بنده به عنوان کار صنفی از زندگی مولانا تا مشاجره بین دو کشور (ایران و افغانستان) را در این راستا بسیار به صورت مختصر بررسی کردم.
مولانا بلخی یکی از نامدارترین شاعران، عارفان و متفکران عالم اسلامی میباشد. پدر وی معروف به بهاؤالدین محمد است که در بلخ افغانستان زندگی داشت؛ پدرش یکی از بزرگان و مشایخ نامدار صوفیه در قرن ششم و هفتم بود، در حدود ۶۱۰ ه. ق. به طرف غرب در شهر قونیه، روم مهاجرت کرد و در همان جا وفات یافت. در هنگام سفر مولانا بلخی، حدود شش سال عمر داشت و بعد از وفات پدر خود بر موعظه و تدریس پرداخت؛ از جمله تحت تعلیم و تربیهی برهانالدین محقق در حلب و دمشق از ۶۳۰ هـ.ق تا ۶۳۷ هـ.ق را در بر گرفت. او بعد از وفات استاد خود به تدریس علوم شرعیه و وعظ در قونیه پرداخت. سرانجام در سال ۶۷۲ هـ.ق در سن ۶۸سالگی از دنیا رفت. مولانا مرگ را به مثابهی آیینهای میدانست که چهره و عملکرد ما در آن نمایان میشود. در تشییع جنازهی وی، بر علاوهی صوفیان و بزرگان جامعه، یهودیان و مسیحیان نیز شرکت کردند؛ بر این ادعا که ما رازهای عسا و موسای خود را در او یافته بودیم.
آثار مولوی در کل به دو دسته تقسیم شده است؛ یکی به صورت نظم است و دیگر به صورت نثر. از جمله آثاری که به صورت نظم نوشته شده است، کلیات شمس است که حدود۳۶۳۶۰ بیت دارد. اسم «شمس تبریزی» در پایان غزلیات آمده و ذکر میشود که خود نشانهی عشق و دوستی مولانا را به شمس بیان میکند و نام کلیات شمس از همین جهت است؛ چون اسم شمس تبریزی در پایان غزلیات وی آمده است. این اثر را دیوان کبیر نیز یاد میکنند. آثار دیگری که در شکل نظم است، مثنوی معنوی میباشد؛ مثنوی به معنای دوتایی دوتایی و اصطلاحأ یکی از قالبهای شعری است که دوتا دوتای آن دارای قافیهی مشترک است.
من که صلحم دایمأ با این پدر
این جهان چون جنت استم در نظر
من همی بینم جهان را پر نعیم
آبها از چشمهها جوشان مقیم
مثنوی معنوی تمام سرودههایش بر مبنای قرآن است، که جایگاه، ارزش، ضعف و قوتهای انسان را در برابر خداوند بیان میکند.
از جمله آثاری که به صورت نثر است، فیه مافیه (در آن است هر آنچه در آن است) است که بعد مرگ مولانا توسط پسرش سلطان ولد تدوین و تنظم شده است. آثار دیگرش در این راستا عبارت از مجالس سبعه میباشد که برگرفته از هفت مجلس وعظ مولانا است و همچنان آثار دیگری به نام مکتوبات است که شامل ۱۴۴ نامه است.
آقای صفوی در مقالهی خود تحت عنوان مولانا در دوران معاصر، میگوید که آثار مولانا به زبانهای زیادی از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی، سویدنی، ترکی، عربی، اردو، بنگالی، پنجابی، پشتو و سندی ترجمه شده است؛ مخصوصا مثنوی معنوی.
آنماری شمیل، مولاناشناس، میگوید که مولانا بزرگترین عارف و شاعر دنیای اسلام در جهان غرب است. کسی به نام ایلیام چیتیک، محقق امریکایی، کتابی در بارهی تعالیم معنوی مولانا نوشته و از طرف دانشگاه صنعت شریف تهران به فارسی ترجمه شده و به چاپ رسیده است. او، نیز میگوید که مولانا از بزرگترین شخصیتهای معنوی اسلام در غرب میباشد.
مولانا در قبال ادیان دیگر بر این عقیده است که حقیقت در روشها است نه در حقیقتِ راه و همهی ادیان را به یک چشم میبیند؛ یعنی کثرتگراست و ادیان را هر یک راه معتبر و نردبانی استوار به سوی آسمان میداند که پیروان صادق شان را به هدف میرسانند. او، تمام کتابهای دینی را یکی میداند و آنچه که از طرف خدا فرستاده میشود را رهاییبخش، آگاهیبخش و موجب سعادت میداند. حتا در مثنوی از اختلافات و تعصبات دینی یاد کرده و هر گونه اختلافات دینی را آثار جهل و غفلت میداند.
لازم بر این است که قبل از طریقت مولویه، صوفیان را به دو دستهی عمده تقسیم میکنند. گرچند این دو دسته اعتقاد شان به هستی یگانگی (وحدت وجود) یکسان است؛ ولی یکسری چیزهایی هست که در هر گروه از اهمیت خاص خود برخوردار است. گروه اول برای خداوند اسمای معین فرض کردند که هر اسم دارای مقام معنوی معین است و بر علاوهی عبادات فرض، به یکسری چیزیهای غیر واجب نیز میپرداختند؛ مثلا کمخوابی، کمگویی، کمخوری و پرهیز از دنیا و نعمتهای دنیایی، خلوت چهل شبانهروز و امثال اینها. طریقتهایی که به این اصول استوار میشد را «متشبث به اسما» می نامیدند؛ اما گروه دوم کنارهگیری از مردم، خانقاها و خرقههای خاص را یک نوع ریا میدانند و این گروه رسیدن به هستی را از طریق عشق و جذبه میسر میدانند و دسترسی به چنین هستیای را هستی مطلق ذات الهی میگویند و برای ایجاد این چنین عشق، موسیقی و رقص را ضروری میدانند. گروه اول که اسما را اساس قرار داده بودند، بیشتر آنان در عراق بودند و به نام عراقیان یاد میشدند؛ گروه دوم در خراسان آنروزی بودند که آنان را به نام خراسانیان یاد میکردند.
گروه خراسانیان به نام ملامتیان نام گرفت؛ چون یک سری کارهای نکوهیده انجام میدادند و اگر از طرف مردم نکوهش میشدند، هیچ توجهی از خود نشان نمیدادند. طریقتهای زیادی از ملامتیه شکل گرفت؛ مانند قلندریه، حیدریه، جامیه (احمد جامی)، ادهمیه (ابراهیم ادهم)، کبرویه (نجمالدین کبرا)، بابائیه (بابا الیاس) و همچنان مولویه (مولانا) که طریقت مولویه با طریقتهای دیگر کاملا فرق داشت و طریقتهایی که در آن زمان در قونیه بود، نسبت به مولویه خیلی مطرح نبودند. کتاب و آثاری که از آنها باقی مانده است، زیاد قابل توجه نبوده؛ اما از مولوی آثاری چون مثنوی و دیوان کبیر از همان زمان تألیف شد که نه تنها از طرف تصوف بلکه اکثریت طرفدار آن بودند.
مولویان طریقت خود را صوفیانه نمیدانستند. هرچند گروه اول بیشتر جنبهی صوفیگری داشت؛ مثل کنارهگیری از مردم، کمخوری، کمخوابی، چهل شبانهروز ریاضت و کارهای دیگر، و بر خلاف آن در گروه دوم، رقص، موسیقی، پایکوبی و دستافشانی مهم بود؛ از این جهت است که گروه اول را طریقتهای صوفیانه نیز یاد میکنند. ارتباط بین صوفیان و مولویان نیز وجود داشت که صوفیان در سماع خانهی مولویان میآمدند و مولویان به خانقاهای آنها میرفتند و بدون این که در اجرای رسم و مراسم یکدیگر شرکت کنند، به عنوان تماشاگر میایستادند و تماشا میکردند.
این که چگونه در طریقت مولانا انتساب پیدا کند، یکسری قوانین خاص خود را داشتند؛ از جملهی آن تراشیدن و یا قیچی کردن چند تار موی از زلف، سبیل، ریش و یا ابروان بود.
پیروان مولوی اهمیت بسیار زیادی به سماع میدهند و در حال اجرای سماع به طریق خاص دستافشانی و پایکوبی میکنند. پای راست خود را بر زمین استوار کرده و بدن خود را طبق سازهای مختلف گرد همان پای راست خود می چرخانند و دستافشانی میکنند؛ این طریقت با طریقتهای دیگر فرق دارد که به سماع میپردازد و این طریقت را شخصا خود مولانا بنیانگذاری کرده و پیروان خاص خود را دارد.
سماع از نظر مولانا یک تفنن، تفریح و سرگرمی نیست، بلکه یک آیین عبادی است که او غذای روح میداند و بر این عقیده است همان طور که جسم آدمی نیاز به غذا دارد، روح انسان نیز نیازی به غذا دارد که همین سماع غذای روح است. اصل و اساس سماع را موسیقی و غذای روح میدانست که از آنجهانی و انعکاسدهندهی اصوات الهی و روحانی است؛ بنا بر این، سماع از نظر مولانا یک منبع انرژی است که آرامش خیال و خاطر میبخشد.
در بارهی این که مولانا از کجا است، بگومگوهای غیر رسمی و بسیار به صورت پراکندهای وجود دارد؛ یا به عبارت دیگر، بحث جدی و نشستهای رسمی یا قضاوتهای رسمی بین ایران و افغانستان صورت نگرفته است؛ اما در بعضی از سایتهای مجازی کماکان به این موضوع پرداخته است.
این مشاجره از زمانی آغاز میشود که سیدرضا صالحی، مشاور ریسجمهوری ایران و ریس سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران، خواستار ثبت مثنوی معنوی به عنوان میراث مشترک ایران و ترکیه میشود که تعدادی از فرهنگیان افغان در این باره واکنش نشان داده و حکومت افغانستان را مورد اعتراض قرار میدهند.
متأسفانه کارهای قابل توجهی در این زمینه صورت نگرفته است؛ با این حال در بزرگداشت تعدادی از نخبگان، فرهنگیان، اهل علم و معارف یونسکو هر دو سال قطعنامهای را به تصویب میرساند. خوشبختانه در سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ سفیر افغانستان طی جلسات ۱۷۱ و ۱۷۲ در شورای اجرایی یونسکو با همکاری کشورهای دوست ترکیه و مصر، نام مولانا را به عنوان (هشتصدمین سال تولد جلالالدین محمد بلخی) در جمعی ۶۳ شخصیت برتر طی یک قطعنامه به تصویب رساند. این کار باعث خوشحالی است؛ اما کافی نیست. بر ما لازم است از میراث پرافتخار و اندیشهی بزرگی چون مولانا با برنامههای بزرگ، پربار و قابل وصفی هر سال تجلیل و تحلیل کنیم و در شناخت اندیشه و تفکر او، برنامههای بینالمللی را در تجمع سراسری و جهانی با توجه با کشورهای فارسیزبان؛ چون ایران، تاجیکستان و دیگر کشورهایی که از نفوذ زبان فارسی بیبهره نیست و حتا کسانی که خواستار اندیشهی این شخصیت فقید باشند، برگزار کنیم.
در سال ۲۰۰۷ بین کشور ایران، افغانستان و ترکیه قرار بر این شد که هر کشور یک برنامهی فرهنگی و کنفرانس علمی-تحقیقی را در ارتباط به مولانا داشته باشد که در آن برنامه از هر دو کشور دیگر و کشورهای فارسی زبان و از هر کسی که دوستدار این برنامه است، شرکت داشته باشند و این برنامه در سه کشور طوری اجرا شود که مدت دو ماه بین این سه همایش فاصله وجود داشته باشد تا کشورهای دیگر بتوانند در آن شرکت کنند.
روزنامهی گاردین در معرفی صد کتاب بهتر در سراسر جهان از جمله مثنوی معنوی را یادآور میشود؛ در ضمن یادآوری، آثار پدیدآورنده را نیز به صورت خلاصه بیان میدارد. این روزنامهی معتبر، مثنوی معنوی را در جایگاه سیزدهم از صد بهترین کتاب جهان یادآور شده و مولانا را آن طور که بایست از افغانستان معرفی میکند.
با این حال به نظر بنده مولانا یک صدا و یک اندیشه است؛ اگر کسی گوشی برای شنیدن این صدا داشته باشد و در درک این اندیشه کوشا باشد، مولانا از او است. ما افتخار داریم خاک این وطن میراثدار پرافتخار مردی چون مولانا است.