نویسنده: محمد احمدی
سیاستمداران امروز افغانستان و نسل کنونی این سرزمین در عصری جنگزده و آشوبزده زاده و پرورده شدهاند. همهی آنان جنگ و خشونت را زیستهاند. هیچ شهروند و سیاستمدارِ کنونی افغانستان صلح را در تمام عمر خود نزیستهاست؛ اما ناتوانی این نسل در تأمین امنیت، در ندادن آزادی، در احترام نکردن به حقوق شهروندان این جمهوری، و در نداشتن رفاه سبب شدهاست که تعدادی از سیاستمداران، هنرمندان، و نخبگان این سرزمین در ذهن و رؤیاهای خود دورهای رمانتیک و خیالی از گذشته را داشته باشند. دورهای خیالی که گوشهای از آن در آهنگ «اوغایتا» ی فرهاد دریا به تصویر کشیده شده است؛ دورهای که به تعبیر فرهاد دریا امنیت بر قراربوده است؛ دورهای که عشق، اخلاص، و برکت در بازار بوده است؛ دورهای که بهشت زیر پای مادران بوده است؛ دورهای که قانون بر همگان تطبیق میشده است؛ دورهای که رهبران با ملت بودهاند؛ دورهای که عیاری و کاکی بوده است؛ دورهای که دلها جوان از تازهگی بودهاند؛ دورهای که مردم نان و آب را بیسیاست میخوردهاند؛ دورهای که مردم دور از سیاست پیر میشدند و دورهای که مردم آدمواری میمردند.
راویانی که سه روایت رمانتیک از سه دورهای طلایی تاریخ این سرزمین را دارند به سه دسته تقسیم میشوند: روایان رمانتیک خلافت، راویان رمانتیک خراسان، و راویان رمانتیک امانالله خان. این هر سه روایت سه نکتهی مشترک با هم دارند: وجود یک گذشتهی طلایی در تاریخ ما، امکان تکرار مو به موی آن گذشته طلایی و تاریخی در زندگی امروز ما، و تلاش روایانشان برای ساختن امروز و فردای ما بر مبنای آن گذشتهی طلایی.
راویان رمانتیک خلافت شامل گروهها و سازمانهای مانند القاعده، داعش، حزبالتحریر، طالبان، و سلفیها میشود. بر اساس روایت رمانتیکی که این گروهها از تاریخ دارند، دوران خلافت اسلامی دورانِ طلایی تاریخ بوده است. دوران عدالت بوده است، و اختلافی در بین مسلمانان وجود نداشته است، مسلمانان صاحب قدرت و عظمت بودهاند، و هر قدر که مسلمانان از این دوران طلایی دورتر شدهاند، ضعیفتر شدهاند. این گروهها به صورت عموم کاپیبرادری مو به موی شیوهی زندهگی مسلمانانِ صدر اسلام و خلافت اسلامی را در برنامهی خود دارند. مثلا از نظر حزبالتحریر، «در مراحل مختلف از تاریخ روش تفکر و تأمل اساسی امت اسلامی رو به ضعف گراییده است.» یعنی با هر روز فاصله از دوران طلایی خلافت، مسلمانان ضعیفتر و سستتر شدهاند. بناءً از نظر حزبالتحریر – برای باز یافتن قدرت – نه تنها که به دوران خلافت باید بازگشت که به هر مسلمان این بازگشت «واجب» است و از پیروان خود میخواهد با هر کسی که مخالف بازگشت به خلافت است بجنگند.
خراسانباوران نیز به نوبهی خود روایتی رمانتیک از تاریخ خراسان را در ذهن دارند. از نظر راویان این روایت رمانتیک، خراسان یک سرزمین واحد، عادل، و فارغ از منازعات قومی بوده است. لطیف پدرام در سخنرانیای که در ۱۳ ثور ۱۳۹۷ داشت گفت که «سر از امروز برای تغییر نام افغانستان بسیج شوید؛ این نام افغانستان «باید تغییر بکند به خراسان.» وی دلائل خود را برای تغییر نام افغانستان، «دولت-ملت شدن» ایجاد یک سرزمین واحد «توأم با عدالت» و به پایان رسانیدن «منازعات قومی» بر شمرد. از نظر روایتگران روایتِ رمانتیک خراسان، منازعات قومی؛ تأمین عدالت اجتماعی؛ ایجاد یک سرزمین واحد؛ و دولت-ملت شدن تنها با بازگشت به دورهی طلایی تاریخیِ به نام خراسان ممکن است.

روایت سوم رمانتیک از تاریخ، روایتی است که آقای اشرف غنی از دورهی امانالله خان دارد. برای آقای غنی دورهی طلایی افغانستان دورهی شاه اماناللهست؛ دورهایکه «چه کسی بخواهد یا نخواهد» باید در تاریخ سفر کرد و آنرا تکمیل کرد. از نظر آقای غنی «همت افغانی» این است که آن بخشهایی از این گذشته را که «ایجاد سمبول وحدت، سمبول همبستگی، .و سمبول ارادهی ملی» مینماید باید زنده کرد. وی مأموریت خود را تکمیل «فصل ناتمام» امانالله خان میبیند. آقای غنی از روزهای نخست ریاست جمهوریاش بر میز شاهامانالله نشست و قصر تاریخی دارالامان را به قول خودش «احیا» کرد.
هر سهی این روایت قسمتهای کوچک و گاه تخیلی از گذشته را به ما عرضه میکنند. روایت رمانتیکی که حزبالتحریر، القاعده، یا داعش از خلافت دارند به ما نمیگوید که در دوران خلفا جنگهای گستردهی داخلی صورت گرفتهاست؛ مثلاً در جنگهای جمل و صفین صدها تن از صحابه همدیگر خود را به قتل رساندهاند. این روایت به ما نمیگوید که از میان چهارده خلیفهی اموی و سیوهفت خلیفهی عباسی که به مدت ششصد سال خلافت کردند؛ تنها اتفاق نظر بر عادل بودن یک خلیفه (عمرابنالعزیز که آن هم حدود دو سال خیلفه بود و ترور شد) وجود دارد. برخلاف روایت رمانتیکی که آقای پدرام از خراسان دارد، خراسان تاریخی طولانی از منازعات و کشمکشهای قومی دارد. خراسان به لحاظ قومی منطقهای آشوبزده بودهاست. به طور مثال علاؤالدین غوری به خاطر دشمنی با اولادهی سلطان محمود، شهر غزنین را با خاک یکسان کرد؛ همچنان روایت رمانتیک آقای غنی از شاه امانالله به ما نمیگوید که شاه امانالله درک بسیار سطحی و ناقص از اصلاحات داشت که تصور میکرد با تغییر پوشش مردان و زنان، افغانستان صنعتی میشود و توسعه مییابد. آقای غنی به ما نمیگوید شاه امانالله در دوران حکومتش نه تنها که سمبول وحدت و ارادهی ملی نبود که همین مردم او را از قدرت به زیر کشیدند.
برعلاوهی این مورد، این سه روایتِ رمانتیک تکامل انسانی و تغییرات گستردهی علمی و فلسفی را از گذشته تا امروز نادیده میگیرند و تصور میکند که امروز را میشود به گذشته بُرد. این روایتها نمیتوانند درک کنند که سطح دانش، کیفیت زندگی، و میزان ارتباطات بشرِ امروز به مراتب بهتر و بیشتر از گذشتگان است و ناممکن است که گذشته را تکرار کرد. به ما نمیگویند که چنین روایتهای رمانتیکی از یک گذشتهی آرمانی در آلمان و ایتالیا به فاشیزم ختم شده است. و یا به ما نشان نمیدهند که روایت رمانتیک مارکسیسم – که شباهت به روایت داعش، حزبالتحریر، و القاعده از اسلام دارد – قبلاً در شوروی سابق تجربه و باعث قتل میلیونها انسان بیگناه شده است؛ در نهایت، صاحبان این روایتهای رمانتیک به ما نمیگویند که این روایتها ظرفیت تخیل یک آیندهی بهتر و گام برداشتن به طرف چنین آیندهای را از نسلهای با انگیزه و جوان ما میگیرند و ذهنها را فلج میکنند. شکی در این وجود ندارد که گذشتهای که این سه روایت راوی آنند، ممکناست هماُفق و گاه بیشتر از سطح همتایان خود در اروپا و آسیاه بودهباشند و باعث گسترش علم و هنر شدهاند. اما تکرار آن گذشته ناممکن است.