عدم خشونت و ارتباطات

فرید برزگر
عدم خشونت و ارتباطات

پژوهشی از برین مارتین و ویندی وارنی دانش، فن‌آوری و جامعه دانشگاه والون‌گونگ استرالیا

بخش سوم

برگردان: فرید برزگر

چنان که پیش‌تر یادآور شدیم، سیاست‌های انتخاباتی، مبتنی به بخشی از گفت‌وگوی منطقی/عقلی است. با این حساب، فقط به گونه‌ی نسبی ‌تبادل نظر و سازگاری ابزار-نتیجه‌ را می‌تواند، برآورده کند. بسیاری از بزرگ‌سالان، می‌توانند در رای‌دهی شرکت نمایند؛ اما یک اقلیت کوچک به عنوان «مقامات انتخاب شده»، شرکت می‌ورزند. سیاست‌های انتخاباتی تا اندازه‌ی، محدوده برای ستم دارند، مخصوصأ برای گروه‌های بیرونی، مانند اقلیت‌های قومی ‌و زندانی‌ها. به هرحال، روند انتخاباتی، فرصت‌های به چالش کشیدن ستم تحمیل شده و روا داشته شده، از سوی اکثریت‌ها را فراهم می‌کند. هم‌چنان مقداری امکان برای توزیع دوباره‌ی قدرت، مانند مالیات فزاینده یا پالیسی‌های پشتیبانی کننده از زنان، وجود دارد؛ اما تجربه‌ی واقعی از سیاست‌های انتخاباتی، نشان می‌دهد که توزیع دوباره‌ی رادیکال قدرت، غیر معمول است و این توزیع دوباره، می‌تواند به نفع سرمایه‌داران و قدرت‌مندان باشد. در نهایت، سیاست‌های انتخاباتی به ندرت، خود تحول پذیر اند؛ حتا می‌توانند مورد پرسش قرار گیرند که عمل‌کردشان، سدی بر سر راه دموکراتیزه کردن بیش‌تر است (Ginsberg, 1982).
کنش عدم خشونت، برای پرورش بستر گفت‌وگو طراحی شده است. کنش‌های نمادین، سرشت گفت‌وگویی دارند، در حالی که روش‌های عدم همکاری و مداخله، معمولأ برای فشار بر مخالفان به منظور وارد شدن به گفت‌وگو یا جدی‌تر گرفتن یک گفت‌وگوی جاری، به کار گرفته می‌شوند. ابزار عدم خشونت با نتیجه‌ای که همانا یک جامعه‌ی عاری از خشونت است، سازگاری دارند. اشتراک در بیش‌تر روش‌های کنش عدم خشونت، برای همه، بدون درنظر داشت جنسیت، سن یا توانایی/مهارت آن‌ها، باز است. کنش عدم خشونت، ظرفیت کم برای اعمال فشار و ستم دارد، با این حال، ظرفیت بالقوه‌ی آن برای توزیع دوباره‌ی قدرت و تحول نظام، بزرگ است. نمونه‌هایش نیز نقش آن در براندازی رژیم کمیونیستی در ۱۹۸۹ (Randle, 1991; Roberts, 1991) یا سرنگونی دکتاتورها (Randle, 1990; Roberts, 1994).
خشونت، بهای کمی‌ به گفت‌وگو یا تبادل نظر می‌دهد. وقتی مخالف شما کشته شود، دیگر گفت‌وگویی وجود نخواهد داشت! افزون بر این، هدف خشونت، تقریبا همیشه چیزی غیر از یک جهان خشونت‌بار است. پس سازگاری ابزار-نتیجه‌ی پایین دارد. اشتراک در آن، معمولا محدود است و مردان جوان و قوی، شانس اشتراک بیش‌تری دارند. خشونت، ظرفیت فراوان اعمال جبر و فشار و توزیع دوباره‌ی قدرت و تحول نظام را دارد؛ چنان‌چه در انقلاب‌های خشونت‌بار بی‌شماری، نشان داده شده است.
این سبک‌های ارتباطات سیاسی، می‌توانند با دقت و ظرافت بیش‌تر، با زمینه‌های دیگر نیز مقایسه شوند؛ اما این بررسی کوتاه، برای نشان دادن یک سری شباهت‌ها و تفاوت‌های کلیدی آن‌ها کافی است. آنچه کنش عدم خشونت را ویژ‌گی می‌بخشد، ظرفیت بلند تغییر‌پذیری آن است، در عین حالی که گفت‌وگویی و اشتراکی باقی می‌ماند. از دریچه‌ا‌ی دیگر اگر نگاه کنیم، باید به خاطر داشته باشیم که کنش عدم خشونت، ظرفیت تبادل نظر به عنوان گفت‌وگوی منطقی/عقلی و اصلاح عدم توازن قدرت و ساختارهای غیر منصفانه را دارد که در واقع، موانع ساختاری برای گفت‌وگو میان همتاها/برابرها است.
ابعاد ارتباطات عدم خشونت
در ادبیات عدم خشونت، توجه بیش‌تر روی تأثیر کنش عدم خشونت بر مخالفان است. چنان‌چه یادآوری کردیم، گاندی، تأثیر کلیدی را در چهره‌ی تغییر مشاهده کرد، در حالی که شارپ، دسته‌ای از تأثیرات را از مراحل انگیزش تا اعمال فشار می‌دید. نگاه ما به عدم خشونت، به عنوان ارتباطات، راه ساده برای دست‌یافتن به تأثیرات دیگر کنش عدم خشونت است. با نگاه کردن به کنش عدم خشونت در نقش ابزار بهبود گفت‌وگو، مشخصا پرسیدن این که با چه کسی گفت‌وگو صورت بگیرد، ادامه می‌دهیم.
در رابطه به مخالفان، کنش عدم خشونت، نقش دوگانه در گفت‌وگو باز می‌کند؛ به تنهایی تلاشی مستقیم در گفت‌وگو، به شکل آشکارا در روش‌های کنش نمادین، هم‌چنان آمادگی برای گفت‌وگو است. در کنش عدم خشونت کانونی یا استاندرد؛ فعالان، در ابتدا تلاش می‌کنند، مشکلات را از راه گفت‌وگو حل کنند، هنگامی که گروه مخالف از بحث بر سر مسائل سرباز می‌زند، با نیت بد عمل می‌کند یا دست به خشونت می‌زند، عدم خشونت، ابزاری برای تشویق او در وارد شدن به گفت‌وگو می‌شود (Næss, 1974: 90–۹۳). در چنین مواردی، عدم خشونت ابزاری برای برابرسازی قدرت است که می‌تواند به عنوان آمادگی به گفت‌وگو میان، برابرها دیده شود. در این صورت، گفت‌وگوی منطقی/عقلی، چشم‌انداز خردمندانه‌تری است.
مخاطبان مورد هدف، دیگر در عدم خشونت به عنوان ارتباطات، گروه‌های سومی ‌اند. اگر مخالفان به روند حرمت نگذارند، گروهایی که دخیل نیستند، شاید تمکین کنند و نفوذ‌شان بر مخالفان، می‌تواند تعیین کننده باشد. گلتنگ (Galtung, 1989: 13-33) این روند نفوذ غیر مستقیم را «زنجیره‌ی بزرگ عدم خشونت» می‌نامد. چنان‌که ذکرش رفت، کنش عدم خشونت در جنبش نمک ساتیاگراها، تأثیر اساسی‌اش را بر حاکمان استعماری بریتانا، به شکل غیر مستقیم، از طریق گزارش‌های خبری که نگرانی شهروندان را در بریتانیا و ایالات متحده و جاهای دیگر بیدار کرد، گذاشت. گلتنگ، زنجیره‌ی بزرگ را یک روند روان‌شناسانه فرض می‌کند: هنگامی‌که یک فاصله‌ی بزرگ روانی میان فعالان و مخالفان وجود دارد، میانجی‌ها، می‌توانند خلا را پل بزنند. این روند، می‌تواند به عنوان زنجیره‌ی ارتباطات تفهیم شود (Martin and Varney, 2003). اگر ارتباط مستقیم به هر دلیلی بسته شود (موانع فزیکی، زبان، مفاهیم ساختاری)، میانجی‌ها، می‌توانند کانالی ارتباطی شکل دهند که پیام را برساند. به خاطر این که حاکمان استعماری بریتانیا، به جمعیت هندی، احترام کمی ‌قایل بودند، ارتباطات مستقیم ساتیاگراهیس‌ها، تأثیر کمی‌داشت. گزارش‌های خبری پیام گاندی را به مخاطبان پذیرنده‌ی بیش‌تری در کشورهای دیگر رسانید، کسانی‌که قادر بودند، مستقیما با حکم‌رانان امپراتوری مستعمرات بریتانیا، ارتباط برقرار نمایند.
بعد دیگر عدم خشونت به عنوان ارتباطات، ارتباط در درون گروه فعالان عدم خشونت و پشتیبانان آن است. در سطح عملی، ارتباطات میان فعالان برای تصمیم‌گیری و هماهنگی کنش‌ها ضروری است. این روند، پیوند نزدیک به آن‌چه عموما توان‌مندسازی خوانده می‌شود، دارد. عنوانی که به شکل عجیبی‌ در ادبیات عدم خشونت نادیده گرفته شده است (Kraft & Speck, 2000). فعالان به خوبی‌ می‌دانند که یک کنش عدم خشونت، خوب برنامه‌ریزی شده و خوب اجرا شده، فوق‌العاده توان‌مندساز است. این برآمده از تجربه‌ی اشتراک در کنش علیه بی‌عدالتی آشکار است که احساس رضایت همبستگی و اعتبار دوجانبه را افزایش می‌دهد. هرچند یک چنین تأثیرات خوش‌آیند برای همه اشتراک کنند‌گان در همه کنش‌ها، اتفاق نمی‌افتد. یکی جنبه‌ی روند توان‌مندسازی ارتباطات است که می‌تواند میان فعالان، فعالان و مخالفان و فعالان و گروه‌های سومی‌ باشد. پیش‌تر در باره‌ی تأثیر ارتباطات بر مخالفان، آن‌هایی که دریافت کننده‌ی پیام فعالان (در چوکات کنش عدم خشونت) اند، صحبت کردیم؛ در این‌جا منظور ما از این تأثیر، بر خود فعالان است. آن‌هایی که اشتراک کرده و کنش عدم خشونت را حمایت کنند، در اصل با کنش‌ها، میان هم‌دیگر ارتباط برقرار می‌کنند. به هم‌دیگر قدرت عمل‌شان را برای ایجاد تغییر نشان می‌دهند. واکنش حمایتی فعالان دیگر، کنش‌ها و باورهای‌شان را اعتبار می‌بخشد (Colquhoun & Martin, 2001)، که این در واقع تجربه‌ی توان‌مندسازی را می‌آفریند. ارتباطات روزمره در میان فعالان پیش و در جریان کنش‌ها، معمولا به این اعتبار و توان‌مندسازی پیوند دارد.
سیمای دیگر توان‌مندسازی همگانی، وقتی نمایان می‌شود که شرکت کنند‌گان، آن‌هایی که شاهد کنش‌های عدم خشونت اند باخبر شوند که دیدگاه‌های‌شان، گسترده‌تر از آنچه تصور کرده اند، پخش شده است. هنگامی که سانسور یا فشار بر بیان، هم‌فکری سیاسی را محدود می‌کند، ممکن است کنش دست به گسترش سریع در حمایت آشکار بزند.
تأثیر کنش عدم خشونت بر فرد، بسیار نزدیک به توان‌مندسازی همگانی است که می‌تواند توان‌مندسازی فردی، خوانده شود. هم‌چنانی که اعتبار از دیگران دریافت می‌شود، بسیاری از فعالان به یک دریافت درونی، رفاه و قوت از طریق اشتراک‌شان در کنش عدم خشونت می‌رسند. ممکن است به اشتراک‌کنندگان اتفاقی، این دریافت سریع و زودگذر باشد؛ اما برای آن‌هایی که بیش‌تر دخیل بوده اند یا آن‌هایی که مشخصا در کنش‌های بزرگ، نمایشی و خطرناک پیوسته اند، می‌تواند تجربه‌ی تحول شعور خودی باشد. مثلا، یک اعتصاب کاری در برابر جداسازی، در یکی از ذخایر ولوورث در گرینس بورو، شمال کارولینا ۱۹۶۰، «حس قدرت‌مندی از اعتبار و اعتماد به نفس … که توانستند به ترس درون‌شان، برای برآمد اجتماعی غلبه نمایند»، به اشتراک‌کنندگان به جا گذاشت. (Cook, 1998: 114)
راه‌های بسیاری برای سخن گفتن از روند توان‌مندسازی فردی وجود دارند. بعضی‌های‌شان گرفته شده از سنت‌های روحی اند، یکی از آن‌ها، این است که فرد با درونی‌ترین «خود» یا «خود»ژرفش رابطه برقرار می‌کند. به زبان دیگر، توان‌مندسازی فردی، به ویژه نوع متحول کننده‌‌ی آن، می‌تواند روند ارتباطات درونی تفسیر شود.
ابعاد مختلف عدم خشونت به عنوان ارتباطات را به گونه‌ی زیر، می‌توان خلاصه ترسیم کرد.
۱٫ تغییر، انگیزش، کنش نمادین: گفت‌وگو با مخالفان؛
۲٫ برابرسازی قدرت، از طریق عدم همکاری و مداخله: آماد‌گی برای گفت‌وگو با مخالفان؛
۳٫ بسیج گروه‌های سومی: زنجیره‌ی عدم خشونت؛
۴٫ توان‌مندسازی همگانی: گفت‌وگو در میان گروهای فعالان؛
۵٫ توان‌مندسازی فردی: گفت‌وگوی درونی.