حصارهای عدالت و آزادی

احمد هیواد رهیاب
حصارهای عدالت و آزادی

بخش پایانی

در سال ۱۸۶۰ میلادی که اکثر شهروندان امریکایی به این نتیجه رسیدند که بردگان افریقایی هم انسان هستند و بنابراین باید از حق آزادی برخوردار شوند، جنگ داخلی خونینی به راه افتاد تا دولت‌های جنوبی را وادار به پذیرش آن کند.

به همین دلیل است که نظم خیالی تنها زمانی می‌تواند برپا شود که بخش‌های زیادی از مردم و به ویژه رهبران سیاسی، چهره‌های تأثیرگزار و نیروهای امنیتی واقعاً به آن اعتقاد داشته باشند. اگر رهبران حکومت افغانستان اعتقادشان را نسبت به قانون اساسی و نظام دموکراتیک از دست می‌دادند، این نظام و حکومت ۲۰ سال طول نمی‌کشید و دوباره ناگزیر جمهوریت را فراموش و تحت حکومت امارات طالبانی زندگی می‌کردیم. اگر اکثر رؤسای جمهور و اعضای کنگره‌ی امریکا اعتقادشان را به حقوق بشر از دست می‌دادند، دموکراسی امریکایی ۲۴۴ سال به حیاتش ادامه نمی‌داد. اگر اکثر سرمایه‌گذاران و بانک‌ها اعتقادشان را به سرمایه‌داری از دست بدهند، نظام اقتصادی مدرن حتا یک سال هم برجا نخواهد ماند.

چه‌طور انسان‌ها را وا می‌دارند که به نظم‌های خیالی مثل عدالت، آزادی، دموکراسی، حقوق بشر یا سرمایه‌داری، اعتقاد پیدا کنند؟ اولاً، هرگز اعتراف نمی‌کنند که این نظمی خیالی است. همواره تأکید می‌کنند که نظم حافظ اجتماع واقعیتی عینی و آفریده‌ی خدایان بزرگ یا قوانین طبیعت است. انسان‌ها برابر نیستند، نه به خاطری که حموربی گفته است، بلکه به این دلیل که اِنلیل و مَردوک مقرر داشته اند. انسان‌ها برابرند، نه به این دلیل که اعلامیه‌ی حقوق بشر آن را مقرر داشته است، بلکه چون خدا آن‌ها را این گونه آفریده است. بازار آزاد بهترین نظام اقتصادی است، نه به این دلیل که آدام اسمیت گفته است، بلکه به این دلیل که قانون تغییر ناپذیر طبیعت است.

نظم خیالی را می‌توان به زندانی تشبیه کرد که چندین دیوار بالا بلندی دارد. هرگاه از یک دیوار عبور کنیم با مانع دیگری برمی‌خوریم. اگر دیوار دیگر زندان را فرو بریزیم، به سمت آزادی نه، در حقیقت روانه‌ی دیوار بزرگتر می‌شویم. راهی برای خلاصی از نظم خیالی وجود ندارد.

به عنوان مثال، مردم امروزه به برابری اعتقاد دارند، پس این برابری است که فرزندان سرمایه‌داران و پولداران لباس‌های فاخر بپوشند، موتر مودل سال سوار شوند، در آپارتمان‌های ضد گلوله زندگی کنند، در بهترین دانشگاه‌های جهان درس بخوانند، و فرزندان فقیران لباسی برای پوشیدن، بایسکلی برای راندن، غذای برای خوردن، پولی برای درس خواندن و سرپناهی برای خوابیدن نداشته باشند؟ نه هرگز!

همچنین، ارزش پول، قدرت امریکا، مزیت نظام دموکراسی، اقتصاد چین، قدرت نظامی روسیه و حقوق بشر در تخیل مشترک میلیون‌ها نفر وجود دارند و فرد واحدی نمی‌تواند وجود آن‌ها را تهدید کند. اگر من به تنهایی از اعتقاد خود به ارزش طلا و نظام بازار آزاد دست بکشم، اهمیت چندانی نخواهد داشت. این نظم‌های خیالی بین‌الاذهانی هستند. بنابراین، اگر بخواهیم آن‌ها را تغییر دهیم، ناگزیریم که همزمان آگاهی میلیون‌ها انسان را تغییر دهیم که طبعاً کار آسانی نخواهد بود.

اکثر مردم در بیشتر کشورها نیز همانند فرعون‌های مصر باستان، زندگی خود را وقف ساختن اهرام می‌کنند، فقط بسته به نوع فرهنگ‌ها، اسم و شکل و اندازه‌ی این اهرام، متفاوت است. در همین شهر خود ما؛ کابل، صدها فرد ثروتمند وجود دارند که همچو اهرام مصر، خانه‌های چند منزله و مفشن دارند که همانند ساختن اهرام قد برافراشته مصر، افراد را برده گرفتند و تعمیر آباد کردند و اما صرفاً نام برده‌گان را، کارمند روزمزد و نام این هرم با آن هرم متفاوت است. آن چند قرن قبل از میلاد و این‌ ۲۱ قرن بعد از میلاد ساخته شده‌اند.اهرام ثلاثه مصر را فراعنه و تعمیرات مفشن امروزی را جابران افغانی، ساخته اند.

نظم خیالی‌ای که در سال ۱۷۷۶ میلادی در امریکا برقرار شد، علی‌رغم ادعای برابری همه‌ی انسان‌ها، به استقرار نظم سلسله مراتبی انجامید. سلسله‌مراتب میان مردان و زنان که مردان از نعماتش بهره‌مند می‌شدند و زنان در آن فاقد قدرت بودند؛ سلسله‌مراتب میان سفید پوستانی که از آزادی برخوردار بودند و سیاه پوستان و سرخ پوستانی که انسان‌هایی پست‌تر قلمداد می‌شدند، و در نتیجه فاقد حقوق برابر بودند.

بسیاری از کسانی‌که اعلامیه‌ی استقلال امریکا را امضاء کردند، برده‌دار بودند. آنان بعد از امضای اعلامیه، برده‌های شان را آزاد نکردند. در نظر آنان، حقوق انسانی ربطِ زیادی به سیاه پوستان نداشت. به باور شان، برابری صرفاً به معنی این بود که فقیر و غنی در مقابل قانون برابر باشند. آزادی هم مفهومی بسیار متفاوت با امروز داشت. آزادی در سال ۱۷۷۶ به این معنا نبود که گروه‌های خارج از قدرت به خصوص سیاه پوستان یا سرخ پوستان یا زنان امکان دستیابی به قدرت و اِعمال آن را داشته باشند، بلکه فقط به این معنی بود که دولت نباید، بجز در موارد استثنایی به مالکیت خصوصی شهروندان تعرض کند یا در باره‌ی آن تصمیم بگیرد.

سیاه پوستان حق رأی دادن در انتخابات، تحصیل در مدارس سفید پوستان، خرید از فروشگاه‌های سفید پوستان، غذا خوردن در رستورانت سفید پوستان و خوابیدن در هوتل سفید پوستان را نداشتند. توجیه همه‌ی این‌ها آن بود که سیاه پوستان ناپاک و تنبل و شرور هستند، بنابراین، سفید پوستان ناچارند از خود در مقابل آنان محافظت کنند.

در سال ۱۸۶۰ اصلاحیه‌ی سیزدهم قانون اساسی ایالات متحده‌ی امریکا، برده‌گی را غیرقانونی اعلام کرد و اصلاحیه‌ی چهاردهم مقرر داشت که شهروندی و حمایت قانونی یکسان را نمی‌توان بر حسب نژاد از کسی گرفت.

بسیاری از کسانی که سلسله‌مراتب میان فرد آزاد و برده را طبیعی و درست می‌دانند، معتقدند که برده‌گی اختراع انسان نیست. حموربی می‌گفت: «بردگی مقرر شده‌ی خدایان است.» به باور ارستو، «برده‌گان، سرشت بردگی دارند، در حالی که انسان‌های آزاد، سرشت آزاد دارند.» موقعیت این دو گروه در جامعه صرفاً بازتاب سرشت درونی‌شان است.

هندوهای پای‌بند به نظام بسته‌ی کاست، معتقدند که نیروهای کیهانی یک کاست را بر دیگری برتری داده است. بر اساس استوره‌های معروف هندو در باره‌ی آفرینش، خدایان جهان را از پیکر یک موجود بسیار کهن به نام «پوروسا» آفریدند. خورشید از چشمان پوروسا خلق شد و ماه از مغزش؛ برهمن‌ها (کاهنان هندو) از دهان او، کشاتریاها (جنگ‌جویان هندو) از بازوانش، وایشتیاها (دهقانان و تجار) از ران‌هایش و شودراها (نوکرها) از پاهایش آفریده شدند. اگر این توضیح را بپذیریم، تفاوت‌های سیاسی-اجتماعی، میان برهمن‌ها و نوکرها، همچون تفاوت میان سفید و سیاه هویداست.

چینی‌های باستان، معتقد بودند که وقتی الهه‌ی نووا (Nuwa) انسان‌ها را از خاک آفرید، اشراف را از خاک زرد نرم، اما مردم عادی را از گِل‌رس قهوه‌ای خلق کرد.

اما تا آنجا که ما می‌توانیم بفهمیم همه‌ی این نظم‌های سلسله‌مراتبی محصول تخیلات انسان هستند. برهمن‌ها و نوکرهای هندو به واقع به دست خدایان از بخش‌های مختلف پیکری موجودی باستانی خلق نشده‌اند. این تفاوت میان دو کاست را قوانین و هنجارهای ابداعی انسان‌ها در شمال هند، در حدود ۳۰۰۰ سال قبل، به‌وجود آوردند. برخلاف گفته‌ی ارستو، تفاوت زیستی مشخصی میان برده‌گان و انسان‌های آزاد وجود ندارد، بلکه قوانین و هنجارهای انسانی هستند که از گروهی برده می‌سازند و از گروهی دیگر ارباب. میان سیاه پوستان و سفید پوستان بومی تفاوت‌های زیستی عینی، مثل رنگ پوست و جنس مو، وجود دارد، اما شواهدی وجود ندارد که نشان دهد این تفاوت‌ها تأثیری بر هوش، مغز، ذکاوت و اخلاق آنان دارد.

اما چرا نابرابری؟

اکثر اندیش‌مندان، کمبود منابع با ارزش (مانند: ثروت، قدرت، شهرت و جایگاه اجتماعی) را علّت نابرابری می‌دانند. در نظام نژادپرستی، فقط افراد یک نژاد خاص می‌توانند مناصب حکومتی را عهده‌دار شوند و این حاکی از نابرابری، ظلم و جهل حاکم بر آن جامعه است. گاهی نابرابری در جامعه، ناشی از عوامل درونی و روانی حاکمان است که اگر حرص و آز بر آنان غلبه کند، در سطح جامعه، ظلم و نابرابری به وجود می‌آید و اگر در درون خودشان عدالت را برقرار کنند، در سطح جامعه هم عدالت تأمین خواهد گردید.

همچنین ممکن است ریشه نابرابری، در عوامل حقوقی و قانونی باشد و مقرّرات در سطح جامعه، نابرابری را نهادینه نماید. چنانچه قبلاً اشاره‌ی مختصر در مورد قانون‌نامه‌ی حموربی و اعلامیه‌ی استقلال امریکا داشتم که به وضوح نابرابری در تمام سطوح عهد باستان و امریکای قرن ۱۸ میلادی را نشان می‌داد.

آزادی، روشی است برای آگاهیِ بیشتر و هر که آگاه‌تر است، آزادتر است. آزادی، نردبان آگاهی است و آگاهی، فرزند آزادی! جوامع آزاد در طول تاریخ (فارغ از دین، مذهب و دوره تاریخی خاص)، برای «بهتر زیستن»، به عدالت اندیشیده اند.

با توجه به آنچه گفته آمد، عدالت، آزادی، برابری و حقوق بشر، نظم‌های خیالی اند که در طول اعصار توسط حاکمان ساخته و بافته شده اند و به خور بشر داده شده است. بشر هم بدون آن که در مورد آن بیندیشد، یا بر اثر جبر و تطمیع بر اساس نظم‌های خیالی بافته شده، عمل کرده و این عملکرد همچنان ادامه دارد. برای فروریختن کاخ نظم‌های خیالی و عدالت، آزادی و برابری پوشالی، نیاز به تغییر است؛ تغییر در فرد فرد جهان هستی. اگر یک فرد به تنهایی اقدام به فروریختن این کاخ‌ها کند، هرگز مؤفق نخواهد شد، زیرا که نظم‌های خیالی صدها سال است در ذهن بشر جای گرفته و حک گردیده است. باید بشر جدید تولید کرد و یا ذهن آنان را تغییر داد.

پس آزادی بشر چه می‌شود؟ چی وقت به آن دست پیدا خواهیم کرد؟ عدالت چگونه و چه زمانی تأمین خواهد گردید؟ چی زمانی بشر آگاه و به نظم‌های خیالی بی‌باور خواهند گردید؟

این‌ها و صدها پرسش‌های دیگر در رابطه به آزادی، عدالت و برابری، همچنان تا کنون بی پاسخ اند.

منابع:

۱: یووال نوح هراری، انسان خردمند، نیک گرگین، تهران ۱۳۹۷

۲: رها نیک آئین، عدالت، قدرت و آزادی، ۱۳۹۲

۳: عبداللّه‏ جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم، ۱۳۷۵

۴: سید هاشم آغاجری، عدالت بدون آزادی عدالت راستین نیست، ۱۳۸۴

۵: جان استوارت ميل، رساله درباره آزادی

۶: حسين بشيريه، دولت عقل، ۱۳۶۳

۷: آيزا برلين، چهار مقاله درباره آزادی، محمد علی موحد، تهران، ۱۳۶۸

۸: دكتر بهرام اخوان كاظمی، عدالت و آزادی

پایان