فقر؛ اژدهای خفته در کمین کابل

طاهر احمدی
فقر؛ اژدهای خفته در کمین کابل

زمانی که در شهر قدم می‌زنید، اگر کمی دقت کنید متوجه خواهید شد که تعدادی زیادی از مردم در کابل از جمع‌آوری زباله‌های قابل بازیافت درآمد کسب می‌کنند. این تفاله‌ها، اما آن‌قدر زیاد است که قسمت اعظم از آشغال‌های شهر را تشکیل می‌دهد. این آشغال‌ها از ظرف‌های یک‌بارمصرف گرفته تا مواد اضافی ساختمان‌سازی را در برمی‌گیرد. کافی است لحظه‌ای به هجوم مردم در سرک‌ها زل بزنید. می‌بینید که عده‌ا‌ی منتظر هم‌شهری‌های‌شان است تا آشغال‌شان را بر زمین بیندازند تا آن‌ها بروند و از میان آن چیزی به دست بیاورند.
بدون شک تعدادی از افراد تهی‌دست به‌دنبال جمع‌آوری زباله‌هایی هستند که افراد پولدار‌تر آن را آشغال می‌پندارند؛ اما عده دیگری این اشخاص فقیر از پاک‌کاری مواد اضافی ساختمان‌ها به‌عنوان کارگر کسب درآمد می‌کنند. این کارگران گاهی در کنار کار، چشم‌های‌شان به چیزهایی دوخته می‌شوند که برای بازیافت قابل فروش است.
نکته‌ی محوری نوشته‌ی حاضر این وضعیت نیست که چرا تهی‌دستان چنین وضعیتی دارند یا چرا پولداران چنان وضعیتی دارند؛ بلکه نکته این است که ناخودآگاه جمعی تهی‌دستان و پولداران چه تفاوت‌های دارد و نتیجه‌ی چنین تفاوت‌ها، با توجه به وضعیت شهر کابل چه خواهد بود.
شکی نیست که چنین وضعیتی، برآیند سیستم اجتماعی-اقتصادی نابرابر شهروندان است؛ شهروندانی که با تمام تفاوت‌ها، باهم در ارتباط‌اند. البته نباید فراموش کرد که با توجه به واقعیت‌های اجتماعی افغانستان؛ بخصوص شهر کابل، اشخاص هم‌پایگاه ازنظر اقتصادی کمتر باهم در ارتباط‌اند. این رابطه‌های ضعیف می‌تواند محصول اجتماع قومی باشد. درواقع شهر ما ازنظر قومی سمت‌بندی شده است؛ درعین‌حالی که از نظر اقتصادی نیز تا حدودی از هم مجزا است. اکنون تهی‌دست‌ترین افراد این شهر،‌ تا حدودی مجبور شده است این سمت‌بندی‌ها را بشکند.
داریم بسیاری از افرادی را که در شرق، غرب و یا هر گوشه‌ی کابل به‌خاطر نان شب و روزشان، زباله جمع می‌کنند. در عین زمان،‌ طبقه‌ی پولدارتر (متوسط) جامعه، غالباً در محدوده‌ قومی‌ای که خود به آن تعلق دارند،‌ فعالیت می‌کنند. البته شکی نیست که مردمانی که در رأس هرم سرمایه‌داری این شهر برای‌‌شان جا خوش‌کرده‌اند، فیصدی کمی از نفوس شهر را در بر می‌گیرد. این طبقه‌ی کابلیان با آن‌که ممکن است مختلط شده باشند؛ اما نفوس در حد توجه ندارند که بر فضای باور‌های عمومی غالب شود.
اشخاص تهی‌دست، همان‌گونه که ذکر شد، به‌دنبال یافتن لقمه‌ی نان، سمت‌بندی‌ها را شکستانده و در میان آشغال‌دانی‌ها و کناره‌های سرک مصروف جمع‌آوری آشغال‌ها و خرید موادی است که قابل‌استفاده نباشند. این صنف آدم‌ها با آن‌که برای گذراندن شب به‌جاهایی می‌روند که ازنظر قومی سمت‌بندی شده است؛ اما محل کار آن‌ها تابع سمت‌بندی‌ها نیست!
تلاش و تپیدن افراد تهی‌دست، در محدوده‌های فراتر از سمت‌بندی‌های قومی قبل از آن‌که انتخاب باشند، اجبار است. فقر آن‌ها را مجبور به این کار می‌کنند. این آدم‌ها بدون درنظرداشت بهداشت‌های صحی، از بام تا شام زباله‌های قابل بازیافت را جمع می‌کنند. این طیف آدم‌ها با وضعیت ظاهری کمابیش مشابه، بیشتر به‌عنوان هویت جمعی شناخته می‌شوند تا فردی. هویت جمعی آن‌ها، همان «آشغال ‌جمع‌گر» و یا «آهن کهنه» به‌نظر می‌رسد. پشت هر هویت گروهی-اجتماعی، حداقل دو نگرش وجود دارد. اول نگرش گروهای بیرونی که آن‌ها را به‌عنوان یک گروه می‌پندارند. دوم،‌ نگرشی که خود این گروه برای خودشان قایل است.
واقعیت این است که در شهر کابل هویت حاصل از نگرش افراد پولدارتر، به تهی‌دستانی که در بالا از آن‌ها یاد شد، بی‌تفاوتی تحقیرآمیز است. کارهای این گروه‌ تهی‌دست در نظر بیشتر باشنده‌های کابل، شغل پستی دیده می‌شود. به همین سبب است که حتا گاهی بعضی مادران برای ترساندن، کودکان‌شان به آن‌ها می‌گویند، فلان کار را نکنند وگرنه آن‌ها را به «آهن کهنه» می‌فروشد. این نشان می‌دهد گروه تهی‌دست این شهر تا چه اندازه هویت تحقیرشده‌ای دارند.
البته در جاهای دیگر نیز جوامعی وجود دارد که بر اساس نابرابری‌های اجتماعی؛ مانند مذهب، قومیت و… گروه مشخصی مجبور می‌شوند پست‌ترین شغل‌ها را انجام دهند. گروه‌های منسوب به‌ اتاها (Eta) و بوراکومین‌ها (Burakumin) در جاپان، با آن‌که هیچ تفاوت ظاهری با دیگر جاپانی‌ها ندارند؛ نه‌تنها به‌تحقیر همگانی مواجه‌ هستند؛ بلکه محکوم به انجام پست‌ترین وظایف در این کشور بودند. هرچند پس از نیمه دوم قرن ۱۹ این دو گروه قانوناً با دیگران برابر دانسته شده و واژه‌های اتا و بوراکومین از ادبیات رسمی این کشور پاک شد؛ اما هنوز بسیاری از مردم جاپان افراد منسوب به‌ اتاها و بوراکومین‌ها را کم‌عقل، پرخاش‌گر، بی‌اراده و بی‌خبر از اصول بهداشتی می‌پندارند (آنتونی‌گیدنز، ۱۳۹۰، ص: ۲۷۶-۲۷۷).
گروه اتاها و بوراکومین‌ها در جاپان بر اساس اتفاقات تاریخی شکل گرفته بودند؛ اما در شهر ما این فقر است که گروهی را با هویت پست تشکیل می‌دهد. هویت این گروه تعیین‌کننده شغل آن‌ها نیست! در واقع شغلی که به آن می‌پردازند، سازنده‌ی هویتی برای آن‌ها شده که پست و پایین دیده می‌شوند. می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که فقر این‌جا گروه می‌آفریند؛ گروهی که محکوم به هویت تحقیرآمیز است.
اگر بیشتر دقت کنیم ریشه‌ای چنین چیزی برمی‌گردد به بیکاری. فرد در شهر مجبور به کار و سیر کردن شکمش است؛ چه‌بسا که در کابل به‌نسبت مسایل فرهنگی و اجتماعی هر مردی مسئول سیر کردن شکم یک یا چند زن نیز است. در این وضعیت، مرد بیکار تحت فشار روانی شدیدی قرار می‌گیرد که ممکن است از اثر آن به دزدی، خلاف‌کاری، اعتیاد و … رو آورد. البته بیشتر افراد بیکار، روندی را نپیموده‌اند که به‌راحتی راه‌های تبهکارانه را انتخاب کنند. به همین سبب، تعداد قابل‌توجهی آنان به فکر ایجاد شغل می‌شوند.
حدس بزنید، شخص فقیر، بیکار که ممکن است بی‌سواد نیز باشد، چه‌کاری می‌تواند برای خودش دست‌وپا کند؟! شخص با چنین وضعیتی بیشتر از آن‌که دست به انتخاب بزند، مجبور می‌شود، به‌کاری بپردازد که دیگران آن را انجام نمی‌دهند. از طرف دیگر این کار باید با کمترین هزینه‌ای ممکن به راه افتد. به همین دلیل هنوز کسانی هستند که دست‌شویی‌های مردم را صبح‌گاهان در داخل کراچی پاک می‌کنند و از این راه مقدار پولی به دست می‌آورند.
نکته‌ی مهم این است که در این شهر افراد تهی‌دست، موقعیت‌ خود را در جو اجتماعی و در پایین‌ترین موقعیت‌ها قبول می‌کنند. چون نفس پرداختن به‌کارهای مانند جمع‌آوری زباله‌ها، به‌شکلی که اکنون در کابل جریان دارد؛ آن‌ها را به دیگران، این‌گونه می‌نمایاند. فرد تا موقعیت خود را در این پایگاه‌های اجتماعی نپذیرد نمی‌توانند به‌چنین کارهایی بپردازد. به این صورت، شهر چندمیلیونی کابل شاهد ظهور طبقه‌ای از انسان‌های بی‌همه‌چیز است. بخواهیم یا نخواهیم؛ حتا هویت انسانی این طبقه ضربه می‌بینند. از یک طرف افراد این طبقه خودشان،‌ خود را در مقابل افراد طبقات بالا زبون و پایین باور می‌کنند از طرف دیگر، افراد طبقات بالا با بی‌توجهی و خوار پنداری آن‌ها، به‌گونه‌ای با آن‌ها رفتار می‌کنند که گویا این آدم‌ها آفریده شده‌اند تا پست‌ترین شغل‌ها را از نظر اجتماع داشته باشند.
البته قابل‌ذکر می‌دانم که بیکاری در میان افراد بی‌سواد شهر کابل باعث بروز چنین شغل‌های شده است؛ اما این معضل در میان تحصیل‌کردگان وضعیت دیگری دارد. هرچند تحصیل کردگان نیز در مواجه با معضل بیکاری، ممکن است در دام تبه‌کاری و اعتیاد گیر کنند؛ اما آن‌هایی که به شغل آفرینی می‌اندیشند، ممکن است به مواردی چون کلاه‌برداری برسند. یکی از دلایل استقبال جوانان از کلاه‌برداری‌های هرمی، می‌تواند، وجود چنین وضعیتی باشد.
اگر وضعیت اجتماعی کابل چنین به‌پیش رود، بخواهیم یا نخواهیم، احتمال شکل‌گیری طبقات؛ بخصوص طبقات پایین اجتماعی که به هویت جمعی خودآگاه باشند وجود دارد. چنین مسئله‌ای که دور از انتظار نیست؛ اگر به واقعیت تبدیل شود؛ بدون شک باعث بروز درگیری‌ها و مشکلات دیگری خواهیم بود؛ درگیری قومی نه؛ بلکه درگیری طبقاتی!