افغانستان کشوری که از میانِ دود و آتش، انفجار و انتحار، قتل و کشتار، ظلم و ستم، قساوت و بدبختی برخاسته است، دو جشن را در یک ماه به تماشا مینشیند. دمبوره و لیگ برتر فوتبال، دو پیام واضح و روشن به استبداد است. پاسخی است به کسانی که افغانستانِ تاریک و در ظمت میخواهند.
دمبوره به خودی خودش یک صدای عدالتخواهی است. من در دمبورههای هزارگی اشعار زیادِ حماسی شنیده ام و دوستش دارم. دمبوره ریشهی عمیق و پیوند ناگسستنی با تاریخ بخشی از مردمان این سرزمین دارد. دمبوره نوازان ما باید بیشتر برای حفظ و پاسداری این هویت فرهنگی-هنری، نه تنها تلاش کنند، بلکه در جهت رشد و شکوفایی دمبورهی هزارگی در سطح کشور و بیرون، همت مضاعف بگمارند.
اصلا دمبوره هویت یک بخشِ از جامعه است؛ دمبوره روایت مظلومیت تاریخی، روایت فرهنگ هنری- موسیقی جامعهی مان است که با جشن و پایکویی، شور و نشاط برگزار میشود. اشعار عاشقانه، حماسی، وطنی و قشنگ هزارگی را بسیار شنیده ام و از همین رو، خوشم میآید. از نگاه دیگر، دمبوره فراتر از جامعهی هزاره پیوند عمیق در هنر و ادبیات کشور دارد. در مناطق شمالی کشور مان و مخصوصا بدخشان، مردم علاقهی عمیق با دمبوره دارند. برای همین، ما همه در قبالِ زنده نگهداشتن دمبوره مسؤولیت داریم. جشن دمبورهی بامیان همان پیامی است که ما میخواهیم؛ پیام روشنایی در برابر ظلمت، امنیت در برابر ناامنی.
فوتبال اما فراتر از دمبوره، پیامرسان مدنیت و آزادی است. لیگ برتر فوتبال هم پاسخ واضح به تاریکاندیشی دارد. فوتبال را بیعدالتیاش به زندگی شبیه میکند و گردی بیش از حد آن توپ. آنجا که همهی ضربهها درست میخورد به آنجا که باید بخورد، به جز آن ضربهی آخر، آن ضربهی نهاییِ مفقود؛ که نمیخورد و توپ رد نمیشود از آن مرز خوشبختی؛ درست عین زندگی. اگر قرار بود هر کسی به حق خود برسد، همه چیز مبتذل و ناچیز بود و اصلا چه نیاز بود به آن نود دقیقه جنگِ بیست و دو نفره؟ همه چیز در اوج ابتذال، بر روی کاغذ مشخص بود. هیچ تضمینی برای رسیدن به حق وجود ندارد و همین فوتبال را زیبا میکند و راه را برای ورود رویا به آن باز میکند. مگر میشود در جایی که صحبت از تضمین است، رویا متولد شود؟ فوتبال، این جنگی که در آن کسی، کسی را نمیکشد؛ زیرا که خشونتش در زمینی بسیار بزرگ، در تکتک فریادها و عربدههای تماشاگران حاضر و غایب، در گِردی بیش از حد و ناعادلانهی آن توپ، در تمارض و ریا و نمایش، در قضاوت محدود و انسانی و البته واقعی، استتار شده است؛ همجوار شدن واژهی جنگ در کنار واژهی فوتبال، نزدیکترین و واقعیترین واژهای است که میتوانست کنار این شاهکار بشری بنشیند و آن را بیش از پیش دهشتناک و باشکوه کند.
فوتبال، گذاشتن اسلحه بر روی زمین است؛ زیرا که توپ اختراع شده است. قصههای این کشور سالهای زیادی است که تغییر کرده است. فوتبال یکی از قصههای تغییر در این سرزمین است. فوتبال روایت میکند که رویکردها و روشهای جنگی امروز به شدت تغییر یافته است. پیامهای لیگ برتر فوتبال فراوان خجسته و نیک است. یکی از پیامهای این جشن همدلی و همگرایی است. وقتی جوانانی برای یک هدف میجنگندند، وقتی آنان به دور از تعلقاتی که سیاست ساخته در کنار هم میایستند.
لیگ برتر فوتبال دیوارهای شک و تردیدی که در حوزهای دیگر برای مردمان این سرزمین کشیده شده است را، نابود میکند. آوازخوانانی که در میدانِ لیگ برتر آواز میخوانند، نمایندهی شهروندان افغانستان جدید اند. زنانی که میآیند صدای میلیونها زن و دختر دیگر از گوشه گوشهای این کشور اند که دل شان برای جشن و خوشحالی میتپد.
لیگ برتر افغانستان واقعیتی است که به مصاف ریاکاری و عوامفریبی میرود. مهمتر از همه، برگزاری لیگ برتر فوتبال یک پیام مهمتر هم دارد و آن مدیریت و رهبری است. این که نسل نوین افغانستان دارای ظرفیت و توانایی قابل توجهی است. مدیریت لیگ برتر نمونهای از ظرفیت نسل جدید در تمام زمینهها است.