مسأله و دانش

تقی حسینی
مسأله و دانش

رشد و تعالی دانش و معرفت، برای افغانستان یک مسأله‌ی اساسی است. کوشش برای تأسیس نهادهای آموزشی مدرن و صرف هزینه‌های انسانی و مادی در یک قرن اخیر، در  این راستا بوده که افغانستان بتواند با دنیا همسو شود.

با نگاهی به تاریخ علمی کشور و به خصوص تأسیس دانشگاه مرکزی کابل [هشتادوهفت سال پیش] می‌توان فهمید که  تلاش برای کسب علم و دانش، سابقه‌ی طولانی در این سرزمین دارد.

با وجودی که بیش از یک قرن از ورود علم جدید به کشور می‌گذرد، با یک محاسبه‌ی عقلانی و مرور سطحی به تاریخ علم‌ورزی در این سرزمین، مشخص می‌شود که نهادهای آموزش عالی ما همچنان از دانش مدرن بی‌بهره است.

سوال این است؛ با وجود کوشش‌های نسبتا نظام‌مند و سازمانی‌ای که در سال‌های پسین صرف ارتقا و بهینه‌سازی دانشگاه‌ها شده است، چرا همچنان با جوامع دیگر در حوزه‌ی انتقال دانش و فراگیری علم فاصله داریم؟ چرا جامعه و سازمان‌های آموزشی ما، برای آموختن و آموزش علم مدرن، با دنیای امروزی فاصله دارد؟

رویکرد جامعه‌ی ما نسبت به علم، مکتب‌خانه‌ای است؛ در حالی‌ که فراگیری علم جدید به روش‌ها و ابزار مدرن ضرورت دارد. ما اگر می‌خواهیم همسو  با دنیا در حرکت باشیم، باید هم در روش‌ها و هم در ابزار تجدید نظر کرده و با روش‌های امروزی به دنبال کسب دانش باشیم.

مشکل اساسی را می‌توان در نوع نگاه به دانش مدرن، نحوه‌ی انتقال آن و معیارهایی دانست که تصور جامعه‌ی کنونی ما از علم دارد. فراگرفتن دانش، به تنهایی خود خوب و پسنیده است؛ اما دانش بدون خودسازی و آگاهی عقیم خواهد بود. کسانی استند که دانشمند اند؛ اما نه تنها باری را از دوش جامعه بر نداشته اند که به یک معضل دیگر بدل شده اند. خیل عظیم بیکاران باسواد که از زمین و زمان شاکی اند.

نکته‌ی اساسی این است؛ تفاوت بین دانش و مسأله نیز در همین است. تا زمانی که دانش آموخته‌های ما، دارای فکر و اندیشه نباشد، راه برای تفکر باز نمی‌شود. درس خواندن بدون اندیشه و هدف؛ راه به جایی ندارد. علم با پرسش آغاز می‌شود. برای رسیدن به مسأله باید پرسید. داشتن یک نگاه انتقادی به زیرساخت‌های آموزشی کهنه و به چالش کشیدن آن، راه را برای تفکر بهتر هموارتر خواهد کرد. تنها با این ‌که باید خواند و فرا گرفت، نمی‌توان با روند روبه‌رشد و کاروان علمی دنیا یک‌جا شد.

باید ظرفیت و امکانات آموزشی را با توجه به خواست متقاضیان و نیازهای جامعه برنامه‌ریزی کرد. راه رسیدن به مسأله، آشنایی زدایی است؛ به این معنا که اگر به عنوان یک استاد یا مسؤول نهاد آموزشی، برای مدتی از کالبدی که در آن استیم بیرون بیایم و از بیرون به واقعه بنگریم، وضعیت مان را به قضاوت بنشینیم؛ خواهیم دید که در این مدت ما صرفا بر اساس عادت عمل کرده ایم.

عادت، ما را از اندیشیدن باز داشته و راه را برای طرح پرسش بسته بوده است. باید از وضعیت اکنون پرسید؛ باید طرح مسئله کرد. به عنوان مثال: بارها گفته شده امروز برق نیست، خوب چرا نیست؟ کی باید این موضوع حل شود؟ شهر کابل پر از خاک است؛ خوب چرا است؟ چگونه می‌توان این خاک را کم کرد؟ چرا با وجودی که این همه دانشگاه و دانش‌جو و دانش‌آموز داریم؛ اما سطح فرهنگ جامعه همچنان تغییرناپذیر است! این‌ها سوال‌هایی اند که باید به صورت مسأله‌محور در آمده و پاسخ داده شود. انسان مسأله‌محور، انسان ناآرام است و برای رسیدن به جواب کوشش می‌کند؛ این کوشش سبب تغییر در وضعیت روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خواهد شد.