نقاشی پرنده‌ی نجات و فرار از کابل

صبح کابل
نقاشی پرنده‌ی نجات و فرار از کابل

نویسنده: فرزاد فرنود

غلام‌محمد میمنه‌گی، فرزند عبدالباقی مينگ‌باشی، در سال ۱۲۵۲ خورشيدی در شهر ميمنه‌ -ولایت فاریاب- چشم به جهان گشود. پدرش یکی از متنفذان میمنه بود و پس از یک شورش نافرجام، همراه با یارانش تسلیم حکومت مستبد وقت شده و به کابل انتقال داده می‌شود؛ ولی پس از تسلیم شدن عبدالباقی خان مینگ‌باشی و یارانش، خیلی ناجوان‌مردانه از سوی امیر عبدالرحمان خان در عقب بالاحصار کابل سر بریده می‌شوند. خانواده‌ی عبدالباقی ‌خان که در میمنه است از سویِ حکومت به کابل آورده می‌شود و در سرای نورمحمدخان، واقع در گذر قاضی فيض‌الله‌خان در شهر کهنه‌ی کابل جابه‌جا می‌شوند و آن‌ها تحتِ نظارتِ شدید حکومت قرار می‌گیرند. به خاطر مخارج زند‌گی روزمره‌ی شان از سوی حکومت ماهانه یک مقدار پول دریافت می‌کنند و در ضمن تمام جایداد منقول و غیر منقول شان از سویِ حکومتِ وقت ضبط می‌شود.

غلام‌محمد که هنوز کودک است و سناریویِ وحشتناکِ پدر را کماکان از نظر گذرانده و به یاد دارد، در سددِ این است تا روزی با طلوع آفتابی در خانواده‌ی شان گلیم سیاهِ این همه بدبختی ناخواسته را برچیند. او در تلاش این بود تا سر و گردنش را از زادگاهش بلند کند و با مادرش می‌خواست راهی میمنه شود. برای رفتن به فاریاب، شاید نقشه‌هایی داشت می‌کشید تا از حکومت وقت اجازه‌ی خارج شدن از کابل را دریابد. او از کودکی علاقه‌ی خاصی به نقاشی و رسامی داشت و از این هنر ضمنِ فرستادن مکتوبی به خاطر رفتن به فاریاب و دریافت اجازه‌ی خروج از کابل از حضور امیر عبدالرحمان خان استفاده کرد. او پرنده‌ی کوچکی را با دستان کوچکش کشید و ضمیمه‌ی عریضه‌ای کرد که مادر به خاطرِ رفتن به فاریاب تهیه کرده بود؛ این نقاشی با عریضه‌ای به امیر عبدالرحمان خان فرستاده شد.

 این پرنده‌ی کوچک که بعدها به نام «پرنده‌ی نجات» معروف شد، توجه امیر را جلب می‌کند و امیر، غلام‌محمد نُه‌ساله را به حضور می‌پذیرد تا از چگونگی این رسامی توضیحات دهد و حتا در برخی از روایات امیر آن پرنده را دوباره توسط میمنه‌گی رسامی می‌کند تا مطمین شود که این رسامی مالِ این کودکِ نُه‌ساله است. رسامی پرنده آن‌قدر مورد علاقه‌ی امیر واقع می‌شود که از رفتن میمنه‌گی جلوگیری می‌کند و نمی‌گذارد این استعداد هنری را از دست بدهد. فورا هدایت می‌دهد تا غلام‌محمد توسط پِزشکِ دربارش (داکتر جان گيری) که نقاش ورزيده‌ی هم است، آموزش حرفه‌ای‌تر داده شود و حاضری غلام محمد توسط خودِ امیر کنترل می‌شود. غلام‌محمد در مدت ده‌سالی که در دربار با مراقبت شدید، نقاشی را آموخته است حالا نقاشِ بزرگ دربار شده است و حتا تن‌خواهِ سالانه‌اش به ده هزار روپیه‌ی کابلی رسیده است. پر و بال پرنده‌ی نجات هر روز بازتر می‌شود تا بلندتر از قله‌های پامیر بپرد؛ پرنده‌ای که دیگر قفس برایش معنایی ندارد و هنوز هم هوای میمنه را در سر می‌پروراند و دلش برای میمنه و میمنه می‌پرد.

عضويت در جنبش مشروطه‌خواهان

پرنده‌ی نجات نمادِ آزادی وعدالت‌خواهی در جوانی هم در دل میمنه‌گی بال می‌زند تا او را به آرزوی اصلی‌اش در آرزویی‌ که سر پدر و هم‌سنگرانش را خورد برساند. حالا امیر کشور حبیب‌الله خان است و او روابطِ خوبی با میمنه‌گی دارد و میمنه‌گی هنوز هم در دربار حضور دارد و به کارش به عنوان نقاش دربار ادامه می‌دهد. او با شخصیت‌های بزرگِ سیاسی، فرهنگی و علمی کشور روابط خوبی برقرار کرده است و این روابط تا جایی رشته بسته است که او را عضوِ جنبشِ مشروطه‌خواهان می‌سازد؛ عضویتی ‌که دنبالِ آن هدفِ بزرگی نهفته است، عضویتی ‌که در صورتِ رو شدن مجازاتِ سنگی در پی خواهد داشت؛ اما این نقاش جوان و نترس در دلِ خود پرنده‌ی نجات دارد؛ پرنده‌ای که هدفِ بزرگی را در دل او حمل می‌کند و بال‌هایش به قدری گسترده و سنگین است که از هیچ قوتی نمی‌ترسد.

سرنوشت اما مسیرِ دیگری را برای میمنه‌گی و پرنده‌ی نجاتش تعیین کرده است؛ راهی که تلک بزرگی گذاشته شده است. همه چیز رو می‌شود و خبرِ عضویتِ میمنه‌گی در جنبشِ مشروطه‌خواهان به گوشِ امیر می‌رسد. او دیگر مورد غضبِ امیر قرار گرفته است و هیچ راهی برای نجات یافتن از این پرونده را ندارد.

از  این که غلام‌محمد میمنه‌گی آموزگار رسامی و نقاشی شهزادگان بوده و به خاطری که در خانواده‌ی شاهی همه به او احترام خاص داشتند، شايد يکی از دلایلی که حبيب‌الله خان او را در جمله‌ی مشروطه‌خواهان اعدام نکرد، همين مسأله بوده باشد.

 پس از کشته شدنِ امیرحبیب‌الله خان او در دوره‌ی شاه امان‌الله خان که بر او حقِ استادی را نیز داشت به درجات عالی می‌رسد و تا این‌ جا به خاطرِ رسیدن به اهدافش ریسک‌هایِ زیادی کرده بود؛ ولی پرنده‌ی نجات او را اگر به میمنه نرساند، به جاهای دیگری رساند که شاید در کودکی فکرش را هم نمی‌کرد. غلام محمد میمنه‌گی در سال ۱۹۲۲ از سوی شاه امان‌الله خان به جرمنی فرستاده می‌شود و در دانشگاه صنايع برلين دوره‌ی دوساله دانشگاه را کمتر از شش ماه به پايان می‌رساند و از همین دانشگاه لقب پروفیسوری را نیز دریافت می‌کند. او هم‌چنان در آلمان به القابی چون نقاش افسانوی، نقاش ديپلمات و نقاش کيمياگر مسما است. شاه ايران لقب پروفیسوری شرق را رسما به وسیله‌ی سفير افغانستان در ايران به وی اعطا کرده است. آثاری که از استاد به جا مانده، اگر در جنگ‌های میان-تنظمیی در کابل آسیب ندیده باشد در موزیم ملی افغانستان موجود است و تا سال‌های قبل از جنگ در آن‌جا نگه‌داری می‌شد. سبکِ نقاشی استاد میمنه‌گی ریالیزم و کلاسیک است. پرنده‌ی نجاتی ‌که در قلب استاد نقش بسته بود تا او را از کابل در زادگاهش میمنه برگرداند سرانجام روز چهارشنبه پنجمِ قوسِ ۱۳۱۴ از قلب بیرون رفت و استاد به عمر ۶۲سالگی در منزل شخصی‌اش در باغ نواب کابل چشم از جهان بست.