حصارهای عدالت و آزادی

احمد هیواد رهیاب
حصارهای عدالت و آزادی

بخش نخست

مفاهیم عدالت و آزادی از صدها سال بدین‌سو مورد بحث جوامع سیاسی، اقتصادی، علمی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. حتا میان عوام نیز این دو مفهوم دارای جایگاه ویژه است و در مکالمه‌ی روزانه به صورت وافر مورد استفاده قرار می‌گیرد. از عدالت و آزادی تعاریف زیادی صورت گرفته است. به قول «آیزابرلین» تا کنون دو صد تعریف در این باره مطرح شده است. من در مقدمه‌ی این مقاله، صرفاً به اشاره‌ی مختصر در مورد آزادی و عدالت از آثار «جان استوارت میل» و «جان رالز» بسنده می‌کنم.

تعریف مفهوم آزادی را به بهترين وجه مي‌توان در رساله‌ی «آزادی» جان استوارت ميل يافت. به گفته‌ی ميل، تنها آزادی كه شايستگی اين نام را دارد، اين است كه هركس به شيوه‌ی خاص خودش مصلحت خويش را دنبال كند، به شرطی كه به مصالح ديگران آسيب نرساند.

«جان رالز»، از جمله كسانی است كه درباره‌ی رابطه‌ی عدالت و آزادی مباحث مبسوطی ارائه نموده و تلاش دارد تا اين دو مفهوم را هم‌ساز نمايد. آزادی از ديد رالز، شامل برابری و عدالت هم هست و عدالت از درون آزادی سر بر می‌آورد.

محور مشترک اکثر تعریف‌ها و تفسیرها بر این است که در اثر تأمین عدالت و آزادی، بشر به خوش‌بختی و زندگی ایده‌آل دست پیدا می‌کند.

اما پرسش‌های اساسی این‌ها هستند که آیا واقعاً به صورت عینی عدالت و آزادی وجود دارد؟ عدالت و آزادی در تفسیرهای کهن و برداشت‌های کنونی چی معنایی دارند؟ آیا بشر در قرن ۲۱ واقعاً در فضای عدالت و آزادی و برابری زندگی می‌کند؟ آیا حاکمان امروزی جهان واقعاً عادل هستند و برای شهروندان، آزادی و برابری اعطا کرده اند؟ آیا انسان‌ها از لحاظ بیولوژیک (زیست شناختی) باهم برابر اند و در آزادی به سر می‌برند؟ آیا واقعیتی عینی، بیرون از تخیل انسانی وجود دارد که در آن همه‌ی ما واقعاً باهم برابر باشیم؟ و آیا این حقوق را برای بشر امروزی، نظام دموکراتیک داده است؟

برای ارائه‌ی پاسخ به این پرسش‌ها و توضیح و تبیین مفاهیم عدالت، آزادی، برابری، دموکراسی، حقوق بشر، قانون و ده‌ها مورد دیگر، این مقاله نوشته شده است و تلاش می‌شود تا ابعاد پنهان آن‌ها مورد کنکاش قرار گیرند.

در این نبشته دو نمونه‌ی از معروف‌ترین استوره‌های تاریخ بشر (مجموعه قوانین حموربی و اعلامیه‌ی استقلال امریکا) را که یکی ۱۸ قرن قبل از میلاد و دیگری در قرن ۱۸ میلادی که تا کنون پا برجاست را مورد بررسی قرار می‌دهم. در هر دو مورد، مفاهیم عدالت، آزادی، برابری، حقوق بشر و… به وضوح سبک و سنگین شده اند که روزنه‌ی روشن برای توضیح این نبشته خواهد بود.

مجموعه قوانین حموربی که تقریباً در ۱۷۷۶ قبل از میلاد وضع شد و دستورالعملی برای همکاری صدها هزار نفر از اهالی بابِل بود؛ و اعلامیه‌ی استقلال امریکا، مربوط به سال ۱۷۷۶ بعد از میلاد، که هنوز دستورالعملی برای همکاری صدها میلیون انسان امروزی است. هر دو ادعای تأمین عدالت و آزادی دارند.

قانون حموربی مجموعه‌ای از قوانین و تصمیمات قضایی بود که می‌خواست حموربی را نمونه‌ی راستین پادشاهِ عادل معرفی کند و نظام حقوقی یک‌پارچه‌تری را در سراسر امپراتوری بابِل بنیاد بگذارد و به نسل‌های آینده بیاموزد که عدالت چیست و پادشاه عادل چگونه رفتار می‌کند.

متن قانون حموربی چنین شروع می‌شود که خدایان آنو و اِنلیل و مَردوک – خدایان اصلی معبد بین‌النهرین، حموربی را «برای برقراری عدالت در زمین، از میان بردن شر و ستم، و بازداشتن قدرت‌مندان از سرکوب ضعیفان» منصوب کردند. سپس فهرستی شامل حدود ۳۰۰ حکم را با بیان واضح «اگر چنین و چنان شود، حکمش چنین است.» ارائه می‌دهد.

حموربی بعد از شمردن احکامش چنین اعلام کرد: «این‌ها احکام عادلانه‌ای است که حموربی، شاهنشاه قادر، وضع کرده و بدین وسیله این سرزمین را به سوی حقیقت و شیوه‌ی صحیح زندگی رهنمون ساخته است. من حموربی، شاه شریف هستم. من نسبت به بشریت بی‌توجه یا غافل نبوده‌ام. این مسؤولیت را خدای اِنلیل به من واگذار کرده است، و به نیابت او، خدای مَردوک مرا منصوب نموده.»

قانون‌نامه‌ی حموربی ادعا می‌کند که نظم اجتماعی بابِل ریشه در اصول جاودانی و جهانی عدالت دارد که خدایان وضع نموده اند.

اصل سلسله‌مراتب در قانون حموربی از اهمیت ویژه‌ی برخوردار بود. بر اساس این قانون‌نامه، انسان‌ها به دو جنس مذکر و مؤنث و سه طبقه‌ی «مافوق»، «عوام» و «برده» تقسیم شده اند. اعضای هر جنس و طبقه، ارزش‌های متفاوتی دارند. ارزش زندگی یک زن عامی، سی شِکِل (واحد وزن در عهد باستان) نقره و ارزش یک زن برده، بیست شِکِل نقره است، در حالی که ارزش چشم یک مرد عامی، شصت شِکِل نقره است.

حدود ۳۵۵۰ سال بعد از مرگ حموربی، ساکنان سیزده مستعمره‌ی انگلیس در امریکای شمالی احساس می‌کردند که شاه انگلیس با آن‌ها ناعادلانه رفتار می‌کند. نمایندگان این مستعمرات در شهر فیلادلفیا گِرد آمدند و در چهارم جنوری ۱۷۷۶ میلادی اعلام کردند که ساکنان این مستعمرات دیگر تابع قوانین انگلستان نیستند. اعلامیه‌ی استقلال امریکا، اصول جهانی و جاودانی عدالت را اعلام کرده که مانند قوانین حموربی، حاکی از قدرت الهی بود.

اعلامیه‌ی استقلال امریکا بیان می‌دارد:

ما معتقدیم که این حقایق هویداست که جمیع مردم یکسان آفریده شده‌اند و خدا برای آنان حقوقی مسلم کرده که غیرقابل انتقال است. و از آن جمله حق حیات، حق آزادی و حق ‌طلب خوش‌بختی می‌باشند.

هر دو متن ما را بر سر یک دو راهی آشکار قرار می‌دهند. هم قوانین حموربی و هم اعلامیه‌ی استقلال امریکا ادعای برشمردن اصول جهانی و جاودانی عدالت را دارند؛ اما بر اساس ادعای امریکایی‌ها، همه‌ی مردم باهم برابرند، در حالی که بر اساس ادعای بابلی‌ها مردم به طور قطع نابرابرند.

اعلامیه‌ی استقلال امریکا، مثل قانون‌نامه‌ی حموربی، سندی نبود که فقط مربوط به زمان و مکان خودش باشد، بلکه مورد پذیرش نسل‌های آینده هم بود.

امریکایی‌ها ایده‌ی برابری را از مسیحیت گرفتند که می‌گوید: هر فردی یک روح الهی دارد و تمام ارواح در برابر خدا برابر هستند؛ اما اگر به استوره‌های مسیحیت در باره‌ی خدا و آفرینش و روح اعتقاد نداشته باشیم، عبارت «همه‌ی انسان‌ها باهم برابرند» چه معنایی خواهد داشت؟

از دید زیست شناختی، بی‌معنا است که بگویم در جوامع دموکراتیک انسان‌ها آزاد هستند، در حالی که در نظام‌های دیکتاتوری آزاد نیستند. ایده برابری همه‌ی انسان‌ها یک افسانه است.

طرفداران آزادی، عدالت، برابری و حقوق بشر چنین استدلالی را نمی‌پذیرند و ممکن جواب آن‌ها این است: «ما می‌دانیم که از نظر ویژگی‌های زیستی انسان‌ها باهم برابر نیستند! اما اگر همه‌ی ما باور داشته باشیم که در اصل همه باهم برابریم، قادر خواهیم بود که جامعه‌ای کامیاب و پایدار بیافرینیم.» این استدلال خود سازنده‌ی «نظم خیالی» است که طرفداران برابری و حقوق بشر را قادر می‌سازد به گونه‌ای مؤثر همکاری کنند و جامعه‌ای بهتر به وجود آورند. البته به خاطر داشته باشیم که حموربی احتمالاً با استفاده از همین منطق از اصول سلسله مراتبی‌اش دفاع و استدلال می‌کرد: «من می‌دانم که مافوق‌ها، عوام و بردگان ذاتاً باهم متفاوت نیستند. اما اگر همه به تفاوت میان آن‌ها باور داشته باشیم، قادر خواهیم بود که جامعه‌ای کامیاب و پایدار خلق کنیم.»

پذیرفتن این که قانون حموربی افسانه‌ی بیش نیست، برای ما ساده است، اما نمی‌خواهیم بشنویم که عدالت، آزادی و حقوق بشر هم افسانه است.

برای حفاظت از یک نظم خیالی، تلاش‌های مستمر و جدی ضروری است. بعضی از این تلاش‌ها صورت خشونت و اجبار به خود می‌گیرند، ارتش و نیروهای پولیس و دادگاه و زندان‌ها پیوسته در کارند تا مردم را وا دارند که مطابق نظم خیالی عمل کنند.

ادامه دارد..