دو روی یک سکه

نعمت رحیمی
دو روی یک سکه

شایعه‌پذیری، غلو و استوره‌پرستی، هم‌زاد تعصب و فقر فرهنگی است که شایعه‌ها با غلو آمیخته و در قواره‌ی استوره به خورد مردم داده می‌شود. وقتی تعصب ناشی از ناآگاهی با فقر فرهنگی و دانایی هم‌سو شود، تلاش می‌شود افراد نخبه در قواره‌ی غیر طبیعی و فراتر از ظرفیت‌های شان معرفی شده و شکست‌ناپذیر جلوه کنند. در چنین وضعیتی، همه چیز از وضعیت طبیعی و ظرف اصلی‌اش خارج شده و بسیار فربه‌تر از معمول ظاهر می‌شود. این فربهی دلیل آن است که مردم همیشه از قهرمان‌ها انتظار پیروزی مداوم داشته باشند و حتا شکست‌های شان را با ادله‌ی من‌درآوردی و غیر مسؤولانه، توجیه کنند. از قدیم گفته اند، پیروزی هزار پدر دارد و شکست یتیم است؛ رویه‌ای که مشتق از فرهنگ ایده‌آل‌گرای جامعه‌ی استوره‌پرست است؛ جامعه‌ای که در آن همیشه قهرمان زنده را عشق بوده و امکان برقراری ارتباط طبیعی بین افراد ممکن نمی‌شود؛ به خصوص اگر بایدها و نبایدهای جامعه با مسائلی مثل قوم، تبار و ارتباط‌های خونی و خویشاوندی هم‌سو شود، دیگر برگزاری رویدادهایی که در همه جا ساده و پیش‌پا افتاده است، غیر ممکن و دور از دست‌رس خواهد شد. در سایر نقاط دنیا رویارویی دو هم‌وطن، در داخل رینگ یا قفس ورزش‌های رزمی، امر طبیعی و عادی است؛ اما در افغانستان می‌تواند به یک بلوای سیاسی، اتنیکی و اجتماعی بدل شود. قرار مبارزه‌ی «احمدولی هوتک» و «بازمحمد مبارز» یاد تان است که مسابقه‌ی بین دو ورزش‌کار منطقه‌ای، نه جهانی را به رویارویی دو قوم و جریان بدل کرد تا با دخالت افرادی بیرون از دایره‌ی ورزش و حضور سیاست‌مداران، این مسابقه برگزار نشود.
پیروزی و شکست در ورزش دو روی یک سکه است؛ به همان اندازه که پیروزی، ممکن است دست‌آورد و نشان‌دهنده‌ی توانایی یک قهرمان باشد؛ شکست نیز دلیل برتری حریف و یا کم‌کاری ورزش‌کار خودی است. شکست و پیروزی بسیار ساده و طبیعی‌ترین پیامد حضور یک قهرمان در زمین مسابقه است. نه پیروزی حق طبیعی و میراث پدری کسی است و نه شکست تقدیر دائمی مردمی. همه چیز بستگی به میزان تلاش، برنامه‌ریزی مدون، تسلط بر فنون، آگاهی از علم روز، تیزهوشی و اقبال یک ورزش‌کار دارد که با چه میزان آمادگی، شناخت از حریف و قدرت ذهنی پا به میدان گذاشته است!
وقتی همه چیز از شرایط عادی خارج شود و تعصب معیار و میزان سنجش برای تعریف خوبی و بدی باشد، ذهنیتی خلق می‌شود که همه‌ی ناداوری‌، نامرادی، حق‌خوری و ظلم‌ها متوجه ما و هر چه امکان برخورداری، امتیازگیری، پیروزی و دست‌رسی به امکانات برتر، به بیخ ریش حریف بسته باشد. در ذهنیت خودبرتربین متوهم، ما هیچ اشتباهی نمی‌کنیم، همه خوبیم، پیروزی، مدال و افتخار همزاد و تقدیر ما است که در آسمان هفتم نوشته شده و اگر چنین نشد، حتما دخل و خرج یا نامرادی‌ای در کار بوده است. تصوری که مشتق از جامعه‌ی ایدیولوژیک، ایدیولوژی‌زده و با سابقه‌ی طولانی تحمل نظام‌های دیکتاتوری است؛ و گرنه چرا باید هر چه خوب است از ما است و هر چه بد است از دیگران؟
واقعیت آن است که نه ما آنقدر که ادعایش را داریم در ورزش خوبیم و نه دیگران به آن اندازه بد و ناتوان استند. نه ما فرشته‌های روی زمین و همه فن حریف در رینگ استیم و نه دیگران مفسد فی‌الارض و از پیش‌باخته. وقتی همیشه قهرمان زنده را عشق است، ورزش‌کاران نیز باخت‌های شان را توجیه ناصواب کرده و حتا تلاش می‌کنند تا اگر شود، جامعه‌ و مسؤولانی از همه جا بی‌خبر را با خریدن گردن‌آویزی از بازار، اغفال کرده و اجازه ندهند به ساحت قهرمانانه‌ی شان خدشه وارد شود. چنین است که روزی یکی از قهرمان‌های بنام کشور می‌گفت، ما قهرمان جهان بیشتر از ورزش‌کار داریم!
دلیل نوشتن این مطلب، مبارزه‌ی «نصرت حق‌پرست»، قهرمان خوب افغانستان در بزرگ‌ترین سازمان مبارزات آزاد دنیا «UFC» است که با تأسف، با باخت همراه شد. نصرت، ورزش‌کار حرفه‌ای است و در صدد توجیه باختش نیست، همان‌گونه که پیروزی‌هایش را در بوق و کرنا نکرد؛ اما بی‌شمار افراد این روزها، چنان‌چه پیشتر بردهای او را فراتر از سیاره جلوه دادند، حالا باختش را نیز با دلایل غیر منطقی، کم‌رنگ و بی‌اثر می‌دانند؛ در حالی که همه چیز بسیار ساده است. او، ماشین و ربات نیست که همیشه پیروز شود، طبیعی است که گاهی ببازد؛ به همان دلایلی که پیش از این پیروز بود!
بهتر است به جای این که بگوییم نصرت جان «تو قهرمان استی» و این باخت چیزی از ارزش‌هایت کم نمی‌کند، دلیل این باخت بررسی شود؛ چیزی که حتما خود حق‌پرست و مربیانش در حال آنالیز آن استند. در این گونه موارد وقتی از درک ابعاد فنی و تکنیکی و دلایل باخت‌ها و پیروزی‌ها ناتوان باشیم، هم به دنبال مقصر خواهیم گشت و هم با توصل به ایدیولوژی «من‌آنم که رستم بوَد، پهلوان»، به جای حل، صورت مسأله را پاک می‌کنیم. این انتظار از منِ نویسنده نیست، از اهالی فن و مربیان است که هیچ‌گاه در صدد موشکافی موضوع نبوده و در صدد توجیه سطحی چنین باخت‌هایی استند.
حق‌پرست از ورزش‌کاران برتری است که به حقش در بازار و رسانه‌های افغانستان نرسیده و به دلیل در اختیار نداشتن رسانه و عدم تبلیغات داخلی، هم‌چنان ناشناخته و مهجور مانده است. این حرف درستی است که فن و لیاقت در خارج است؛ اما شهرت و رسانه در داخل، وگرنه چرا باید، قهرمانی در سطح نصرت که بدون شک یکی از مستعدترین و پرامیدترین «ام ام ای»کاران ما است تا این اندازه در سکوت رسانه‌ای وارد قفس شود؟ شاید او پیرو این نظریه باشد که «بی‌صدا تمرین کن، موفقیت خودش سروصدا به پا خواهد کرد»!
وقتی در جامعه‌ای، شایعه‌پذیری، غلو و استوره‌پرستی به راستی هم‌زاد تعصب و فقر فرهنگی باشد، جایگاه‌ها نیز خلط می‌شوند، ناسره جای سره می‌نشیند و سره در کنج عزلت و فراموشی می‌پوسد. در این وضعیت، آن که می‌داند و می‌تواند نسبت به آن‌که نمی‌داند و نمی‌تواند در شرایط بدتر بوده و نمی‌تواند واقعیت و حقیقت را از بلبشوی مکاره‌ها بیرون بکشد.
چمبره‌ی ناکاره‌ها بر حق و راستی و پرده‌ی ضخیمی که روبه‌روی مردم می‌گیرند، موجب می‌شود تا همه چیز در هم آمیزد و کسی را یارای تشخیص نباشد که ورزش ما دقیقا با چنین وضعیتی روبه‌رو است!