سفرهای ولایتی رییسجمهور و سایر مقامات بلندرتبهی حکومتی به نوعی سیالداری مبدل شدهاست.
خیلیها سفرهای شان به خاطر کمپاینهای انتخاباتی است. رفتن مقامات بلندرتبهی حکومتی در ولایات و میان مردم و فهمیدن حال و روز شان به افسانهها تعلق دارد. درک میکنم که سفر رفتن مقامات برای کسب احوال مردم شاید عملی نباشد؛ اما اگر مسؤولی واقعا پیگیر و علاقهمند باشد میتواند با رصد فضای مجازی که نوعی دماسنج اجتماعی به حساب میآید حرف دل مردم را بشنود. از رسانههای جمعی میتوانند بفهمند که در کدام ولایت چه جریان دارد؟
در افغانستان خصوصا در سالهای اخیر مشاوربازی نیز سیالداری و مد شدهاست. مسؤولین خیال میکنند هرقدر که شمارِ مشاوران شان از دیگری بیشتر باشد جایگاه مردمی و پایگاه اجتماعی شان زیادتر است.
بسیاری از مسؤولان رصد جامعه را به افرادی تحت عنوان مشاور سپردهاند که اگر صادقانه عمل میکردند شاهد این گفتارها و رفتارهای عجیب از سوی مسؤولان نبودیم.
مشاورانی که به ماهها مسؤولین درجه یک را دیده نمیتوانند. بیسوادی و منفعتطلبی فردی باعث میشود مشاوران حرفهایی را به مافوق منتقل کنند که آنها دوست دارند بشنوند. انتقال گزارشهای ناقص به مسؤولین درجه یک رهبری حکومت موجب نابسامانی و نارساییهای بیشتر شده است. راپور خیر و خیریت دادن یکی از عادات مشاوران در حکومت افغانستان است. دسیسه خواندن کمکاریها و اوضاع بد ولایات از سوی مشاوران یکی از چالشهای دیگر است. هر بار سفر میروند – ولایت مشرقی و جنوبی هم ندارد- میبینند حال مردم خوب نیست، گلهمند و ناراضیاند، دنبال گوش شنوایی میگردند که برایش حرف بزنند؛ از اوضاع بد امنیتی و اقتصادی میترسند وگرنه سکوت شان از رضایت نیست.
سفرهای ولایتی مقامات بلندپایهی حکومتی زمانی موثر است که ترس از گفتن وجود نداشته باشد، شنیده شود و در نهایت با عمل به آن راه حل مشکلات مردم جستجو شود. در واقع وظیفهی مشاوران نشان دادن راه مناسب و معقول است. کار مشاوران است تا با مردم ببینند و به ولایات سفر کنند. حرفهای مردم را بدون کم و کاست منتقل کرده و برای هر ولایت راه حل پیشنهاد کنند. در کشور ما متأسفانه مشاوران مسؤولین گزارشهای نادرست به مقامات بلندرتبه حکومتی استند و مقامات بیشتر از این که دنبال حل مشکلات مردم در ولایات بروند و بگردند در پی جمع کردن لشکر انتخاباتی و دادن وعدههای میانتهی استند.