چهل سال در خط خون و شهادت

صبح کابل
چهل سال در خط خون و شهادت

نویسنده: صاحب نظر مرادی

روز هشتم عقرب ۱۳۹۸ هجری خورشیدی مصادف به چهلمین سال‌روز شهادت جان‌گداز محمدطاهر بدخشی، شخصیت مبارز و دادخواه ملی، سیاست‌گذار نستوه، منادی عدالت و دادخواهی، معلم خودآگاهی و خودشناسی و شخصیت ایده‌آل نسل آزادی‌خواه و جوان در افغانستان است. بدخشی، در هشتم عقرب ۱۳۵۸ خورشیدی، توسط زهر کشنده‌ی گژدم، از سوی کج‌اندیشی و علم‌برداری تعصب و فاشیسم،امینی مسموم شد و از پا در آمد. او توانست در پیش‌گامی صف طویلی از جان‌بازان و دلاوران آزاده‌ی میهن با خون خود اسطوره‌ی سرخ شهادت را تمثیل و ترسیم کند.
بدخشی در سال۱۳۱۲هجری خورشیدی با تولدش برای خانواده‌ی وکیل محمد ذاکرخان و دوستانش، بهار سبز اندیشه و لاله‌های سرخ و مرجانی را در کوهساران و پهن‌دشت‌های تخارستان و بدخشان به ارمغان آورد، و درهشتم عقرب۱۳۵۸ خورشیدی، در آوان (۴۶) سالگی با شهادت سرخ خویش، زندگی همه‌ی عزیزان، هم‌وطنان وهم‌اندیشان خود را در جغرافیای تیره‌بخت خراسان، به پاییز زمهریری غم‌انگیزی مبدل کرد.
سال‌های نبود بدخشی بر مردم ما سال‌های شوم و نحسی بود؛ سال‌هایی پر از نکبت و حوادث اندوه‌بار و پرهزینه که با قربانی‌های سنگین و ناهنجاری‌هایش برای مردم، استخوان شکن شد. در این فصل گلوله و زنجیر، مردم با شهامت ما، با این ‌که همه در کارگاه شکنجه و بیداد کودتای «هفت گاو» زخمی و داغدار بودند، با قرار گرفتن در سنگر داغ جهاد و قیام همگانی بر ضد اشغال‌گران خارجی از هر نوع قماش آن با پایمردی ایستادند، بر انواع استبداد، مکارگی وقلدری «نه» گفتند و همواره گلیم غم و مصیبت آرا‌ستند.
در این چهار دهه‌ی خونین فریاد و فغان جانسوز مادران داغدار، زنان همسر‌گم‌کرده، اطفال یتیم و پدرندیده بر در و بام این غمستان از هری تا بدخشان و از فاریاب تا کندهار طنین انداز بوده که ابعاد آن را حد و مرزی نیست و بیان آن فراتر از مثنوی هفتاد من خواهد شد، که عجالتا از پرداختن به آن می‌گذریم.
شهادت جان‌گداز بدخشی، یارانش و همه‌ی رادمردان راه آزادی و عدالت اجتماعی را به همه مردم رنج‌دیده‌ی هموطن خود تسلیت گفته، همت ومردانگی ‌شان را برای ادامه‌ی راه ستوده‌ی هزاران شب رفته‌ی سرنوشت شان آرزو می‌برم. در واقع یاد کردن از بدخشی، تکریم در برابر همه‌ی راهیان راه حق وعدالت است که قامت‌های مردانه‌ی ‌شان، در این سال‌های خونبار و اهریمن‌محور، بر زمین افتاده است. بدخشی مدافع حقوق غارت‌شده‌ی همه‌ی اقوام این سرزمین بود و در معیار قضاوت او انسان با درد و رنج، مظلومیت و کرامتش قابل دستگیری و حمایت دانسته می‌شد؛ چنین انسانی، بی‌تردید در میان همه‌ی اقوام کشور چون تاجیک، پشتون، هزاره، اوزبیک، ترکمن، بلوچ، نورستانی و همه خرده‌تبارهای اتنیکی کشور موجود بود و هست؛ این واقعیت‌های ملموس شکل و مضمون واقعی مبارزه ملی و ستم‌گری طبقاتی را تشکیل می‌دهد.
بدخشی و پیروان او، همه مجاهدان ضد اشغال و استبداد، با نثار جان و تن خویش برای نسل‌های امروز و فردای ما آگاهی ژرف سیاسی و انگیزه‌های مبارزه‌ی هدف‌مند را بر ضد هر نوع استبداد، قلدری و نابرابری به ودیعه گذاشته ‌اند؛ تا در مصاف‌های حق و باطل به گفته‌ی ارنستو چه‌گوارا، دستان دیگری از صف ستم‌کشان و رنجدیده‌گان این ماتم‌کده بلند شوند و درفش آزادی‌خواهی، عدالت ملی و هم‌زیستی اجتماعی همه‌ی اقوام افغانستان را تا رسیدن به قله‌های موعود رستگاری در اهتزاز نگه دارند.
در واقع، جلادان بدخشی نتوانسته اند فریاد رسای او را که لبریز از دردهای بی‌امان مردم بود، در تنگنای سلول‌ها، حصار زندان‌ها و گورستان جمعی (پولیگون ها) بخشکانند. صدای برحق بدخشی و هم‌صداهای او به گوش تاریخ رسیده است؛ در دل دره‌ها وکوه‌پایه‌های هندوکش، پامیر، بابا و سپین‌غر، پژواک‌های مکرر و هشداردهنده‌ی او، همواره طنین‌انداز خواهد بود. این صدای رسا بر ما زندگانی که هر روز مرگ را با بدترین شیوه‌های آن تجربه می‌کنیم، همچنان هشدار می‌دهد که از گذرگه مخوف سرنوشت، بدون ره‌توشه‌ی خودآگاهی و همیاری عبور کردن محال است.
بدخشی تنها یک تن و یک حنجره‌ی مجرد نبود که به پنداشت خودفریبانه‌ی رقبایش با امحای فیزیکی او، مسیر فنا و نیستی گیرد. او سرقافله‌ی کاروان سرنوشت، تمثیل‌گر آرمان‌های سرکوفته و برباد رفته‌ی نسل‌های دار و زندان و بشارت‌گر آرمان‌های فرخنده‌ی انسانی به سوی فردا با مشعل فروزان یک فرهنگ کهن‌سال و انسان‌ساز، در صحنه‌ی تاریخ خراسان بود. او این مأموریت سترگ را با قوه‌ی درک هوش‌مندانه‌ی خود از نیاز زمان داوطلبانه و با کوله‌بار پرمشقت و آزاردهنده‌ای بر دوش کشید. یاد و اندیشه‌ی بدخشی، در خود آگاهی نسل امروز و فردای جامعه‌ی ما همواره جاری خواهد ماند. نسلی که از یلداشبان پرظلمت واندوه‌بار استبداد دوران به ستوه آمده و بشارت صبحدم را انتظار داشتند و برای بهزیستی، رفاه، سعادت، برادری، برابری، هم‌دیگر‌پذیری، هم‌سویی، هم‌گرایی وهم‌رکابی با کاروان پیشرو زمان «عدالت» را فریاد می‌کردند.
با توجه به مقیاس محک‌زنی تاریخ، به سقم و صحت اندیشه‌ها و پذیرش جامعه از راهکارها وراهبردهای بدخشی در متن حوادث سیال کشور، می‌توان گفت که او با اندیشه‌ها وخاطراتش همواره در میان مردم ما زنده بوده و زنده خواهد ماند؛ هیچگاه خون پاکش در قربانگاه تاریخ در برابر خودآگاهی مردم و جسارت‌های بی‌مانندش در برابر قلدران تاریخ به هدر نرفته است؛ زیرا برای به نوا درآوردن ناقوس بیدارگرانه‌ی جامعه‌ی غفلت‌زده‌ای ما، قبول ریسک و قربانی ضرورت بود که بدخشی آن را با دل و جان پذیرفت.
نام و یاد بدخشی در این چهل سال سانحه‌بار، همواره در آسمان ذهن و خاطرات نسل پریشان این سرزمین تلألو کرده و روح توده‌گرای او شریک درد و رنج بی‌کران مردم خود بوده است. این نام شکوه‌مند برای نسل امروز و فردای کشور، به نمادی از بیعت در برابر پیمان آزادگی و فداکاری و تعهد به آرمان‌های مجال نیافته‌ی تاریخ مبارزات مردم ما مبدل شده است. ما باور داریم تا زمانی که رنج، درد، بدبختی و بی‌عدالتی در این کشور حکم براند، اندیشه‌های بدخشی نیز سرمشق راه روشن‌گران و نوآوران جامعه‌ی ما در مبارزه با تاریکی‌ها وکج‌باوری‌های ارباب زور، قدرت و مکارگی خواهد بود.
در آخر می‌خواهم بگویم که دل‌بستگان راه و رسم بدخشی و همه‌ی راهیان راه انسان‌گرایی ووطن‌دوستی، نباید در این خشک‌سال بی‌عاطفگی، معنویت باختگی و شرارت‌بار که در آن ذات انسان و انسانیت، سخت صدمه دیده است و تکه‌داران گویا «حقوق اقوام!» به گونه‌ی ماهرانه از این ترم‌ها استفاده‌های غیرمجاز می‌کنند و در گرداب قشرگرایی و فروقبیله‌ای بدتر از استبداد شئونیسم سقوط کرده اند، درس‌های انسان‌پنداری، مردم‌دوستی و وطن‌پرستی استاد شهید خود، محمد طاهر بدخشی را به تکرار بخوانند و آن ‌را مطابق خواسته‌ی زمان تفسیر و تحلیل و در سطح منافع عام جامعه و نجات همه‌ی اقوام دردمند کشور تعمیم دهند. اتحاد و یک‌رنگی راهیان راه عدالت و دادخواهی، می‌تواند روان شهیدان را شاد کند و برای دفاع از حقوق بر بادرفته‌ی زندگان به ثمر بنشیند. بدخشی در این مسیر خود تهداب مکتب وطن‌دوستی و محور تجمع وطن‌پرستان واقعی بوده و خواهد بود؛ زیرا زندگی در عدم موجودیت تعهد در برابر آرمان و دفاع از حقوق به یغمارفته‌ی مظلومان و پابرهنگان، جز رفتن به دام تزویر نفس عماره و خودپرستی، معنای دیگری نخواهد داشت. بر ما است که از این داشته‌های ارزش‌مند معنوی کشور خود با عبرت‌پذیری از تشتت و گروه‌گرایی‌های بی‌حاصل گذشته استفاده‌ی بهینه کنیم و به دور اندیشه‌های سالم و گذشته‌ از آزمونگاه تاریخ، بی‌دریغ منسجم شویم. چنان که شاعر گفته است:
همراه شو رفیق!
تنها نمان به درد
کین دردمشترک
هرگز جدا جدا
درمان نمی شود
به خاطر پاس‌داشت از شهدا و قربانیانی که رفته اند و بازماندگان شان امکان تجلیل وتبجیل شان‌دار را مطابق مود زمان با رنگ و لعاب تالارهای مجلل و قاب‌های پرزینت تصاویر و دعوت‌های چندین هزارنفری ندارند، یاد کرد از سال‌گرد و جان‌بازی آن‌ها با زیور اندیشه و تداوم تعهد در خط رسالت، نکوداشت خوب و ارزنده‌ای است. شیفتگان خط پاسداری از ارزش‌های فکری شخصیت‌هایی چون بدخشی، درفش مبارزه و پیکار برای رهایی از انواع پتیاره‌اندیشی و کنش‌های سودجویانه را در آشفته‌بازار سیاست و معاملات سیاسی روز باز هم به اهتزاز درآورده و «نه» بگویند و زیر این چتر گران، به سوی فردای بی‌غش و غبار ادامه دهند.
در فرجام این کوتاه سخن بر روان پرتوان همه شهدای گلگون‌قبای راه آزادی، عدالت و دادخواهی به پیشگامی شهید محمدطاهر بدخشی اتحاف دعا می‌کنم.

تاکنون بر مردگان افسوس می‌خوردند خلق
می‌خورند افسوس، در ایام ما بر زندگان