نویسنده: طاهره سریر
ویروس کرونا پدیدهی وحشتآوری است که روز به روز وحشت خلق میکند. تا ویروس کرونا در کشورهای نزدیک، مثل ایران نیامده بود، خیلی در موردش جدی نبودم؛ اما بعد از آنکه این ویروس از مرز ایران گذشت و به هرات رسید، حالا که در این روزها در کوچه پسکوچههای کابل است، به عنوان یک جوان ۲۰ساله، گاهی واقعا نگران میشوم، نگران فامیلم، نگران مردمم ونگران کابلم.
ویروس کرونا، بعد از آنکه به کابل رسید، درمحل زندگیام نظم اجتماعی را به هم زد؛ مراسمهای مذهبی-دینی در مساجد، جلسههای هفته وار محل، جلسههای کتابخوانی، دید و بازدید دوستان و آشنایان، همه تعطیل شدند. منطقهی ما را سکوت فرا گرفت و کوچههای ما تهی از آدم شد.
به باور من، کرونا آدمها را نسبت به همدیگر بیاعتماد نساخته؛ بلکه برای ما میفهماند که ما بسیاری از رفتارها را ساده میپنداشتیم و حالا قدرش را میدانیم؛ دست دادن، در آغوش گرفتن، چه نعمت بزرگی بودند. اگر از آدمها دوری میکنیم و با آنها دست نمیدهیم، دوست شان داریم. چون دوست شان داریم و میخواهیم آنان از ویروس کرونا دور باشند؛ یعنی این که قدر عزیزان مان را میدانیم.
بیشتر شدن حس انسانیت و دوست داشتن آدمها را میتوان در صفحات مجازی، خیابانها، کوچه پسکوچهها، دید. به همدیگر امید میدهند، آرزوی سلامتیِ بیشتر برای یکدیگر میکنند؛ یعنی این که هنوز مرگ یک انسان زجرآور است.
بعد از آنکه شهر قرنطین شد، روی درسهایم، به عنوان یک دانشآموز که در حال فراگیری درسهای کانکور استم، تأثیر خیلی بد نگذاشت. قبول کردم که وضعیت به گونهی دیگر است و زیاد نگران نشدم؛ چون نگرانی، معنایی ندارد. درسهای خود را به جای صنف، در اتاق گرم مطالعه میکنم.
در خانه، کودکان خانه را از تلویزیون، رادیو و اخبار دور نگه میدارم، با آنها کمتر از کرونا حرف میزنم، آنها خیلی متوجه وضعیت نشدهاند و زیاد نگران نیستند؛ اما بقیهی اعضای فامیلم، اندکی اضطراب و ترس دارند.
کرونا ضربهی بسیار به اقتصاد کشور وارد میکند، مردم بسیاری نیاز دارند و بعد از وضع شدن قرنطین، مردمان زیادی از ترس گرسنگی وحشت دارند، تا کرونا. اگر وضعیت به این زودی بهبود پیدا نکند، نبود نان در سفرهی مردم، بسیاری را به دنبال پیدا کردن نان به ناکجا آباد میکشاند.
در این قسمت تنها دولت مقصر نیست، تاجران و افرادی که پول دارند هم باید کمک کنند.
به نظر من، دولت تا هنوز در بسیار موارد کوتاهی کرده؛ آگاهیدهی درست به مردم، کنترل نکردن قیمت مواد خوراکه، جدی نگرفتن درست قرنطین و چند مورد دیگر؛ که همه میتواند به کنترل این اپیدمی کمک کند.
من به روزهای بعد از کرونا فکر میکنم. گاهی وقت هنگام غروب، از بام خانه، به شهر و کوچههای خالی نگاه میکنم. در دلم امیدی جرقه میزند، میدانم دوباره این شهر شلوغ میشود، آدمها دوباره به همدیگر صمیمانه و گرم دست میدهند، بیصبرانه همدیگر شان را درآغوش میگرند، دستفروشها باز به بازار میآیند و میفروشند، ملیبسها و کاسترها، دوباره به سرکها میآیند و صداهای شان در شهر میپیچد و از گلوی کلینرهای شان صدای عاجلرو بیرون میشود.
شهرم دوباره به روزهای عادی و قشنگش بر میگردد، آن روزها دور نیست، اندکی صبر باید کرد. تا هنوز خیلیها در جهان زنده اند نفس میکشند. کرونا با تمام وحشتش تمام میشود، دیگر نمیتواند نفس کشیدن ما را به مشکل مواجه بسازد، روزهای خوب در راه است.
تا آن روزها، سلامت بمانید. اندکی صبر، سحر نزدیک است.