نویسنده : خبیر حکیمی- خبرنگار
پیشرفتهای به میان آمده در زمینه فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطات، نقش رسانهها را از هر زمان دیگر بر زندگی انسانها بارزتر و بیشتر کرده است. امروز میتوان شاهد بر رسانهای شدن که یکی از فرایندهای جهانی شدن فرهنگی است، بود و این باعث شده تا ما در جهانی زیست داشته باشیم که سرشار از رسانههای گوناگون است. جهانی که از بامداد انسان برمیخیزد تا شب که به خواب میرود، با پیامهای مختلف از جانب رسانهها روبهرو است. در کنار این، رسانههای امروز به عنوان این که اوقات فراغت مردم را پر میکنند، بر معیارهای ارزشی و سلامت روان یا عدم آن و این که انسان به چه چیزهایی بیندیشد، نیز تأثیر میگذارند. در این نوشته در مورد نقش تلویزیون به عنوان یک رسانهی تأثیرگذار در زمینهی ترویج خشونت پرداخته شده است.
تلویزیون به عنوان گستردهترین و تاثیرگذارترین رسانه، بیشترین مخاطب را دارد. در کنار کارکردهای مثبت این رسانهی تاثیرگذار، یکی از جنبههای بارز برنامههای تلویزیونی در سطح جهان میزان بالای خشونت ارائه شده است که تأثیر بسیار منفی بر سلامت و روان بینندگان و بیش از همه جوانان، نوجوانان و اطفال دارد.
فردریش و استاین میگویند که علاوه بر پیامهای دارای بار معنایی جراحت فزیکی، خشونت کلامی، تمسخر پرخاشگرانه و کنترل بر سایر افراد از طریق تهدید یا اجبار نیز در برنامههای تلویزیونی متدوال است.
موضوع خشونت یکی از مواردی است که میتوان در حوزهی تأثیرات رسانهای به آن اشاره داشت و تحقیقات نشان میدهد در جهان و به طور مشخص در کشورهای در حال جنگ مثل افغانستان، انبوهی از برنامههایی با محتوای خشن در تلویزیون نمایش داده میشود که بیشترین صحنههای خشن از جمله صحنه مرگ را شامل است.
نشر و پخش صحنههای خشونتزا، سبب شکلگیری شناخت پرخاشگرانه، نگرش پرخاشگرانه و رفتار پرخاشگرانه در افراد میشود.
گابریل تارد نظریهای را تحت عنوان نظریهی تقلید ارائه کرده میگوید، تقلید علت واقعی و اساسی وقوع جرایم است. از این منظر برای شکلگیری همگان ضرورتی برای حضور و تماس فزیکی اعضا نیست و رفتار و واکنشهای افراد بر اساس تاثیرات دور از طریق رسانه شکل میگیرد؛ بنابراین، نهاد رسانه در حوزهی شکلدهی به افکار همگان از طریق تقلیدپذیری مخاطبان و انتقال ارزشها نقش بسیار مهمی دارد. پخش پیامهایی که نمایشگر منفعتطلبی افراد، کمالگرایی افراطی، قدرتطلبی، مسؤولیتگریزی، تعارضات میانفردی، ارتباطات ناموثر و… است؛ منجر به الگوبرداری و تقلید افراد و در نتیجه درونی شدن این رفتارهای منفی در مخاطبان خواهد شد که از این امر، میتوان تحت عنوان کارکرد منفی ‹‹انتقال ضد ارزشهای مرتبط با خشونت›› نام برد.
از سوی هم میتوان گفت که ارتباط معناداری بین تجربهی کودکان از تماشای خشونت در تلویزیون و پذیرش انفعالی پرخاشگری که از بازیگران سر میزند، وجود دارد.
در نتیجه این که قرار گرفتن در معرض رسانههای با محتوای خشونتزا، سبب مشکلات میانفردی و پذیرش رفتارهای ضد اجتماعی میشود. در واقع مواجهه با خشونتهای رسانهای، پذیرش پرخاشگری رابطهای و کلامی را از نظر اجتماعی افزایش داده و در بلندمدت نیز پذیرش رفتار پرخاشگرانه در زندگی واقعی شکل خواهد گرفت.
از آن جایی که معلوم است جنگ و خشونت در افغانستان در چهار دههی گذشته تأثیر منفی در زندگی مردم گذاشته است و پس از شکلگیری افغانستان نوین و آغاز به کار رسانهها امید تازهی بخشیده شد به فرهنگسازی و پیشرفت در عرصههای مختلف و داشتن یک جامعهی سالم؛ شکلگیری بیشتر رسانهها مخصوصا رسانههای تصویری امیدبخش بود؛ اما متأسفانه برخی رسانههای تصویری در افغانستان با نشر سریالهای خشن و برنامههایی که متناسب یک جامعهی سالم نبوده نه نتها که برای کاهش خشونتها کمک نکرد بلکه باعث شد تا خشونتها افزایش پیدا کند و حتا در برخی مواقع ناخواسته بسترسازی و فرهنگسازی برای ترویج خشونتها شد.
حالا راه حل مناسبی که می شود روی دست گرفت این است که رسانهها و مخصوصا تلویزیون به عنوان یک رسانهی تصویری که نقش مهم و حیاتی در جلوگیری خشونتها در جامعه دارد، تلاش کند تا از آن عده سریالها و برنامههایی که فرهنگسازی میکنند به ترویج خشونت از نشر چنین موارد پرهیز کنند و بیشتر تلاش شود تا برنامههای مناسبی برای رشد و تعالی جامعه بستر سازی شود تا باشد از ترویج خشونتها جلوگیری شود و جامعهی سالم و به دور از خشونت داشته باشیم.