روان سیاسی جامعه‌ی ما

تقی حسینی
روان سیاسی جامعه‌ی ما

سید محمد تقی حسینی

نشان‌دهنده فرو مردن نهادهای نيم بند اجتماعی و در حال قربانی شدن در بدترين فساد سياسي و ورشكستگي اخلاقی است، شقاوت و جنايت ابزارهای مورد قبول جامعه سیاسی است؛ اخلاق خوب و درستكاری، وسواس‌هاي كودكانه‌ای می‌نمايند كه انسان سياسی افغانستانی به ندرت گوش چشمی به آن نشان می‌دهد. زور و تزوير كليد موفقيت است؛ هرزه‌گی و فسق و فجور در درجه‌ای است كه به گفتن نمی‌آيد. جامعه‌ای كه حقيقتا نمود حرفی است كه ارسطو می‌گفت : «وقتی انسان از عدالت به دور باشد، از كليه حيوانات شرورتر است.»

عدالت به مثابه‌ی انصاف که هیچ، عدالت به مثابه‌ی وجدان را هم نمی‌توان به چشم سر دید. ماکیاولی گفته بود که سیاست از اخلاق جداست؛ اما سیاست واقعا از اخلاق جداست؟ شاید این گونه نباشد و سیاست هم اخلاق خاص خود را داشته باشد. جامعه‌ی سیاسی، مخلوق آگاهی است. سیاست‌گران یا گنش‌گران سیاسی جامعه‌ی ما، به کسانی مانند که در غاری زیسته و سایه‌های روی دیوار را با واقعیات‌های اجتماعی اشتباه گرفته اند. جایی که به زبان همه مساوی استند و اما بعضی‌ها مساوی‌تر اند؛ این سوءتفاهم سیاسی، در عرصه‌های مختلف اجتماعی نمود پیدا کرده و نیروهای قومی را با عنوان یک ارتش آماده برای جنگ نگه داشته است.

بی‌اعتمادی که هر آن امکان دار در قالب تشنج‌های شدید قومی نمود پیدا کند و صحنه را به کشاکش خونینی تبدیل کند که نمود آن را نمی‌توان در هیچ رخداد تاریخی و سینمایی مشاهده کرد. این آتش پنهان در زیر خاکستر، در ناخودآگاه جمعی افغانستانی‌ها رسوب کرده و به راحتی نمی‌توان این رد پای وحشت و ترس را از اذهان عمومی پاک کرد.

روان جامعه‌ی سیاسی ما را، روان‌پریشی در خود جای داده و چون دیوی ترسناک آن را در چنبره‌ی خود دارد. این روان‌پریشی و بیماری حاد روحی، چونان زمستانی سرد، در حال خشکاندن تنها جاماندهای فکر و اندیشه است؛ حتا سیاسیون با سواد ما نیز در حال تسلیم شدن بر استیلای این باور ناباوری شده اند و از بسیاری از مسائل عملی و آکادمیک فاصله گرفته و برای آینده کاری و نانی خود، حاضر به کار هایی چون نوشتن وتعریف و تمجید و ستایش بی‌مورد استند.

جایی که حتا علم در خدمت قدرت قبیله است و دانشگاه و دانشگاهی اسیر چنگال اقتصاد مافیایی، اقدامی بايد فكري كرد تا آيندگان نگويند كه ما چنان از كنار مسأله با سكوت گذشتيم كه گوييي اين دوره‌، رويايي بيش نبوده. حرکتی باید؛ تا این برش از تاریخ در یاد آیندگان چون دوره‌ای از بلاهت و بد بختی‌ها و سکوت مرگبار چیزی دیگری باشد. هنوز فرصت است؛ می‌توان با به چالش کشیدن باورهای ذهنی و رفتاری بسیاری از کنش‌گران سیاسی و اجتماعی، به مرحله ای از عمل رسید که حداقل دنیای بهتری برای آیندگان رقم بخورد.

حداقل می‌توان زمینه‌سازی برای نسل‌های آینده کرد، می‌توان پل شد برای رفتن به آن طرف،‌جایی که در آن دیگر به شخص نه به عنوان قوم بلکه به عنوان انسان نگریسته می‌شود و کرامت انسانی و انسانیت مدار اعتبار است و قرارداد اجتماعی هنوز اعتبار دارد و می‌توان به مثابه‌ی انسان، زندگی اجتماعی کرد و دیگر خبری از شکاف‌های بین قومی نیست که هر دقیقه و هر زمان انسان‌ها در آن بغلتند. ایستادن و نظاره کردن جز تقویت وضعیت جاری، اثر دیگری نخواهد داشت. باید از جایی حرکت کرد و برای درمان روان جامعه سیاسی در حد توان کاری انجام داد.