فرازوفرودهای مؤفقیت

صبح کابل
فرازوفرودهای مؤفقیت

نویسنده: مسعود منصوری

یکی از دلیل‌هایی که پذیرش نقدشدن و یا مورد انتقاد قرارگرفتن را برای خیلی‌ها سخت می‌کند، احساسی است که در پی نقدشدن به فرد دست می‌دهد. اگر فردی نقد شود، این حس به او دست می‌دهد که شخص نامؤفقی است یا در انجام عملی که قصد آن را داشته، ناکام مانده. آشکار است که هیچ فردی ناکامی را دوست ندارد؛ اما در حقیقت، این نحوه‌ی نگرش ما به پدیده‌ها است که مهم است. فردی، شکست را پایان کار و تلاش تعریف خواهد کرد؛ اما شکست‌ها و ناکامی‌ها، می‌تواند در واقع دروازه‌ای به ‌سوی مؤفقیت و پیروی افراد نیز باشد. نویسنده با همین فرض که شکست‌ها، می‌تواند راه‌گشای مؤفقیت افراد باشد، در تلاش است تا جنبه‌های مختلف این مسئله را به بحث بگیرد.

برخی‌ها، وقتی در زمینه‌ای تلاش می‌کنند و بعد به نتیجه‌ی دل‌خواه نمی‌رسند، از تلاش دست می‌کشند. به گمان آن‌ها، وقتی نتیجه‌ی دل‌خواه را از کاری که انجام داده به ‌دست نیاورده‌ اند، پس مؤفق نبوده اند؛ اما باید فراموش نکنیم که رسیدن به مؤفقیت، حاصل نهایت تلاش ما است. تلاش‌های مداوم و خستگی‌ناپذیر است که فرد را به مؤفقیت خواهد رساند. تصور کنید فردی فقط یک ماه تلاش می‌کند تا زبان جدیدی را بیاموزد؛ در پایان حس می‌کند که نتوانسته زبان را یاد بگیرد و دست از تلاش بر می‌دارد؛ اما فرد دیگری، آموختن زبان را پروسه‌ی زمان‌گیر دانسته و حاضر است ماه‌ها و سال‌ها وقت بگذارد تا زبان را بیاموزد. این فرد، در نهایت، پاداشش را نیز می‌گیرد. بعضی اوقات، فردی نهایتِ تلاش خود را انجام می‌دهد؛ ولی به خواسته‌اش نمی‌رسد. این را باید دانست که مؤفقیت یک رویداد نیست که در زمان خاصی رخ دهد؛ مؤفقیت پروسه‌ای از تلاش‌های خستگی‌ناپذیر است؛ حتا در نهایت، اگر همه‌ی تلاش تان را کردید و مؤفق نشدید، باید به تلاش‌هایی که خالصانه انجام داده ‌اید، افتخار کنید.

جوهر نهفته در ناکامی

 توماس ادیسن را همه می‌شناسیم. او، یکی از مخترعان بزرگ قرن بیستم است که در سال ۱۹۳۱ درگذشت. او، وقتی شاگرد مکتب بود، فقط توانست سه ‌ماه مکتب برود؛ زیرا ناکام ماند. معلمش به این نتیجه رسیده بود که از او چیزی ساخته نخواهد شد. او که علاقه‌ی شدید به اشیا داشت و همواره دوست داشت چیزهای مختلف را مورد آزمایش قرار دهد تا ببیند که آن‌ها چگونه کار می‌کنند، این کنجکاوی‌هایش او را به مخترعی بزرگ بدل کرد. ادیسن زمانی که روی برق تحقیق می‌کرد، در تلاش بود تا جریان برق را از یک سیم بگذراند تا بتواند لامپی را روشن کند. او به‌ گونه خستگی‌ناپذیر تلاش می‌کرد تا راه‌های مختلفی را برای این کار پیدا کند؛ بارها اتفاق می‌افتاد که تلاش‌هایش ناکام بماند و نتیجه‌ نگیرد. او مایوس نمی‌شد. با این همه ناکامی، او به این باور بود که این ناکامی نیست؛ زیرا، او هزار طریقه را دریافت  که نتیجه نمی‌داد؛ یعنی او، هزار روشی را دریافته بود که منجر به نتیجه‌ی دل‌خواهش نمی‌شد.

در زمان کنونی نیز شرکت‌ها و سازمان‌ها به این حقیقت پی برده‌ اند که باید شکست‌ها را متقبل شوند و از آن‌ها درس گرفت. این در واقع، آن‌ها را کمک می‌کند تا در کنار یافتن شیوه‌هایی که موفقیت به بار می‌آورد، شیوه‌هایی را نیز دریابند که منجر به شکست خواهد شد. مهندسان و مخترعان، مواردی را انکشاف می‌دهند که نخست تصور می‌کردند، معضل بزرگی است. در نهایت برای حل این معضل، آن‌ها دنبال راه ‌حل استند. باری یکی از مهندسان، نوشته بود که آغاز یک راه‌ حل در تحلیل و ارزیابی عوامل ناکامی و شکست‌ها و توجه به این ‌که چه گونه می‌توانیم از آن اجتناب کنیم و آن را از میان برداریم و یا به آن فایق شویم، نهفته است. باید بدانیم که متکی‌شدن بیش از حد به مؤفقیت‌های گذشته، در حقیقت ما را به ‌سوی ناکامی جدیدی سوق می‌دهد.

به باور من، تنها یک راه‌ حل برای گشایش راه‌بندان و بن‌بست‌های جاده‌ی ناکامی وجود دارد و آن این است که بیدار شده و راه خروج را پیدا کنیم. برای خارج‌شدن از جاده‌ی ناکامی‌های پی‌درپی، شخص باید قدرت آن را داشته باشد تا این واژه‌های سخت «خطا از من بود!» را به خودش بگوید. شخص باید چشمانش را باز کرده و به اشتباه خود اعتراف کند. در کنار این، باید مسؤولیت‌های ناشی از اعمال و کردار نادرست خود را قبول کند. بعد از هر شکست، شخص در دوراهی قرار می‌گیرد؛ او، می‌تواند از آن شکست بیاموزد  پیش برود، یا مسؤولیت شکست خود را به گردن دیگران انداخته و خودش را مقصر نداند. آموختن از اشتباهات گذشته بسیار مهم و حیاتی است. اگر ما از اشتباهات خود درس بگیریم، در واقع، دروازه‌های مؤفقیت را به روی خود می‌گشاییم.

یقینا که هیچ ‌کسی نمی‌خواهد ناکام بماند؛ اما گاهی همین ناکامی‌ها می‌تواند به سود ما باشد. همان‌ گونه که ما از پیروزی‌ها می‌آموزیم، می‌توانیم از ناکامی‌ها بیاموزیم؛ مثلا: وقتی یک تیم فوتبال شکست می‌خورد، از خود می‌پرسد چه اتفاق افتاد و چرا ما ناکام شدیم؟ وقتی در مورد شکست خود تحقیق کرد، چنین تیم هوشیارتر و برازنده‌تر می‌شود؛ زیرا شیوه‌ها و راه‌های خود را تغییر می‌دهد و نمی‌خواهد اشتباه گذشته را دوباره تکرار کند. پس، می‌توان گفت که اشتباهات و ناکامی‌ها مانند سوهان است که ما را صیقل داده و زندگی را برای ما بهتر خواهد کرد.

زندگی بدون شکست

هنگام تعین اهداف، باید واقع‌بین باشیم. مؤفقیت با تعیین اهداف انتزاعی، حاصل نمی‌شود. اگر بدانید که به کجا می‌روید، این خود یک مؤفقیت است؛ حتا اگر در نهایت به مقصد برنامه‌ریزی شده نرسید. خانه، جایی است که قلب شما اوج می‌گیرد؛ وقتی می‌توانید مکانی را خانه بنامید که همیشه در آن مؤفق استید. خانه لازم نیست یک ساختار خاص باشد، می‌تواند یک کشور یک شهر یا حتا یک شخص باشد. اگر جایی دارید که احساس راحتی و امنیت می‌کنید، پس به مؤفقیتی عالی دست یافته اید.

اگر باور داشته باشید که می‌توانید مؤفق خواهید شد، به آن خواهید رسید. با این حال، خودباوری به ‌طور طبیعی برای همه به وجود نمی‌آید؛ پس نیاز است که به خود بگویید که بسیار عالی عمل می‌کنید و وقتی مردم به شما اعتقاد ندارند، هنوز هم باید روی اعتماد‌به‌نفس خود کار کنید.

فرمول شکست، موفقیت و شکست، یک قدم به عقب نیست؛ بل که پله‌ای عالی برای موفقیت است. اگر بر ترس از شکست، غلبه نکنیم، هرگز یاد نمی‌گیریم که از دایره‌ی امن خود خارج شویم. بهترین و محبوب‌ترین شرکت‌ها، عمدا به دنبال کارمندانی استند که سوابق تحصیلی شان نشان‌دهنده‌ی شکست و مؤفقیت باشد. به این دلیل؛ کسی که از شکست مؤفقانه گذشته باشد، دانش بی‌دلیل و پشت کار مهارناپذیری حاصل از غلبه بر سختی‌ها را به ‌دست آورده است. زندگی بدون شکست در کارها غیرممکن به نظر می‌رسد؛ مگر این‌ که آن‌ قدر محتاط باشید که شاید اصلا زندگی نکرده باشید. در این صورت، به‌ طور پیش‌فرض شکست خورده ‌اید.

چرا شکست بسیار مهم است؟

شکست همان‌ قدر که صدمه می‌زند، قسمت مهمی از زندگی نیز است. در واقع، شکست ضروری است. افراد مؤفق، همیشه می‌گویند که آن‌ها بیش از آن ‌چه اعتراف کرده‌ اند، شکست خورده ‌اند. من در واقع از شکست‌های کوچک صحبت نمی‌کنم، از شکست‌هایی حرف می‌زنم که دنیای شما را می‌لرزاند و زمینه‌ی روابط مالی، اجتماعی و سلامت روانی شما را کاملا تغییر می‌دهد. اگر مثل من استید، به احتمال زیاد بارها شکست خورده ‌اید. نمی‌توانم بگویم که از شکست‌خوردن لذت می‌برم؛ اما شکست از طریق روند تغییردهنده‌ی زندگی، ما را به شکل بهتری بدل می‌کند. در حقیقت، شکست آموزگار بزرگ زندگی است. بدون شکست، کم‌تر قادر به عطوفت، هم‌دلی، مهربانی و دست‌یافتن به مؤفقیتی بزرگ خواهیم بود. مؤفق‌ترین افراد، بیش‌ترین شکست را داشته ‌اند. اگر سعی می‌کنید، زندگی را بدون شکست در هیچ کاری، سپری کنید، در واقع شما اصلا زندگی نمی‌کنید. خطرکردن بخشی از زندگی همه‌ی ما است.

پایان سخن

از مواردی که در بالا تذکر یافت، به چند نکته‌ی اساسی دست می‌یابیم؛ نخست این‌ که باید هدف مشخصی داشته باشیم. به قول کنفوسیوس، لیاقت و استعداد شخصی، وابسته به هدف عالی هر شخص بوده و مؤفقیت نتیجه‌ی مستقیم سعی و کوشش است. در قدم بعدی، اراده‌ی قوی داشته باشیم؛ زیرا با اراده‌ی قطعی، به موفقیت می‌رسیم. به قول ژان‌ژاک روسو، بزرگ‌ترین تفاوت انسان و حیوان، فهم و اندیشه نیست؛ بل که اراده و اختیار او است. در نهایت، ما باید از شکست‌های خود تجربه بگیریم. هر شکست ما را به‌ سوی کامیابی سوق می‌دهد. به قول ارد بزرگ، موشکافی در شکست، پیش‌رفت در پی خواهد داشت.