دزدی؛ معضل همیشگی کابل

طاهر احمدی
دزدی؛ معضل همیشگی کابل

پیرمرد با چهره‌ای نگران و استرسی که از شدت آن لحنش تغییر کرده می‌گوید: «جیبایته ببین که کدام چیزته نزده باشه.» پسر جوانی با قد بلند که به نظر می‌رسد، سن و سالش از ۱۸ بیش‌تر نیست، در فاصله‌ی چند متری پیش‌ روی ما چرخی زده و دور می‌شود. هیچ استرس و حالت غیرعادی را در او مشاهده نمی‌کنم. می‌ترسم موبایلم را نبرده باشد، جیب‌هایم را وارسی می‌کنم. موبایل و ضبط‌کننده صدا سر جایش است. به این نتیجه می‌رسم که پسر جوان دزد نبوده. اصلاً متوجه نشدم که کسی دستش را به جیبم کند. داشتم با تفنگ بادی نشان می‌زدم. از پنج گلوله، سه گلوله به هدف خورده بود. بار ششم، هنوز ماشه را نچکانده بودم که پیرمرد، بازوی چپم را تکان داد. اعتنا نکردم. پس از چکاندن ماشه، پیرمرد زود تفنگش را از دستم قاپید و گفت: «جیبایته ببین که کدام چیزته نزده باشه.»
با آن‌که در اول فکر کردم، پیرمرد اشتباه می‌کند؛ اما لحظه‌ی دیگر متوجه می‌شوم که ۵۰ افغانی را از جیب کرتی‌ام برداشته است.
وقتی به آن‌ جوان می‌اندیشم، حدس می‌زنم پس از دزدیدن ۵۰ افغانی، اکنون بر من عصبانی باشد که چرا پول بیش‌تری در جیبم نداشته‌ام. باید دانست که کار دزد و کیسه‌برها برای خودشان ارزشمند است و می‌تواند به‌عنوان یک واقعیت اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد.
در جامعه افراد زیادی هستند که ممکن بخواهند اموال دیگران را برای خودشان بردارند؛ اما به‌خاطر آبرو، عزت و عقایدشان این کار را نمی‌کنند. البته با توجه به ماهیت جامعه، ممکن است تعداد اندکی از افراد نیز این کار را انجام دهند؛ این طبیعی به نظر می‌رسد؛ اما زمانی که عده‌ای از افراد یک جامعه، دزدی و کیسه‌بری را به‌عنوان شغل انتخاب می‌کنند، مسئله پیچیده می‌شود.
بزرگان و جامعه‌شناسان طرفدار مکتب کارکردگرایی، به این نظرند که جامعه متشکل از اجزایی است که هرکدام سهمی در ایجاد و حفظ تعادل جامعه دارند. در جانب دیگر، جامعه شناسان طرفدار مکتب تضادگرایی، جامعه را مرکب از گروه‌هایی می‌دانند که هریک به‌دنبال منافع خاص خویش است. باید یادآور شد که برای تبیین دزدی در کابل می‌توان از هر دو مکتب، کمک گرفت.
کابل شهر شلوغ و پرجمعیتی است که در آن، سطح بی‌سوادی، فقر و بیکاری بلند است. البته باید ذکر کرد که مهاجرت‌های داخلی، نفوس این شهر را زیاد کرده است و اکثر این مهاجران، از روستاها به این شهر آمده‌اند.
طرز زندگی در دهات و شهر تفاوت بسیار دارد؛ آن‌جا رفتار آدم‌ها توسط همدیگر کنترل شده و ارتباط‌ها چهره به چهره است. اعضای یک قریه همدیگر را می‌شناسند؛ به‌طور نمونه اگر پسر نوجوانی سگرت بکشد و یکی از مردان قریه‌اش او را ببیند، ممکن است شدیداً سرزنش کرده و یا در محافل و مجالس از او بدگویی کند. در نتیجه در قریه‌ها، افراد برای حفظ عزت، احترام و کنترل شان توسط دیگران، کم‌تر دست به دزدی، قتل، کیسه‌بری و کارهای ناهنجار می‌زنند.
شهر کابل اما، مکان مناسبی برای گم‌شدن و فرار برای کنترل توسط دیگران است. در این شهر که قسمت اعظم نفوس آن را مهاجران داخلی‌ تشکیل می‌دهد، دلایل بی‌شماری باعث شده که جامعه حالت تعادل خود را از دست بدهد. فقر، مهاجرت، نبود محیط سالم تربیتی و تحول در عقاید و ارزش‌های اخلاقی، می‌تواند از عوامل دزدی و دیگر اعمال ناهنجار باشد.
یکی از اساسی‌ترین هدف دزدها و کیسه‌بر‌ها، به دست آوردن منفعت مادی است. در اغلب موارد، افرادی که به دزدی روی می‌آورند بیکار و فقیر استند. البته باید یادآور شد که جامعه به‌عنوان محل رشد و شکل‌گیری شخصیت افراد، اساسی‌ترین پدیده موثر بر آدم‌ها است. باید اعتراف کرد که دزد،‌ دزدی را در جامعه می‌آموزد و همین جامعه است که این راه را پیش پای او می‌گذارد. درواقع زمانی که ارزش‌ها و هنجارهای مثبت جامعه، ضعیف ‌شود، زمینه رشد رفتارهای انحرافی افراد بیش‌تر می‌شود. اگر از خود بپرسید که چرا شخصاً خودتان دست به دزدی نمی‌زنید؛ در کنار دلایل دیگر، دلیل بد بودن این فعل یکی از مهم‌ترین دلایلی است که شما را از این کار باز می‌دارد. «بدپنداری»، قتل، دزدی، تهمت و … خود به نوعی یک ارزش جمعی است که همه‌ی اعضای جامعه بر آن‌ توافق دارند؛ اما دزدان این توافق را می‌درند. هرچند ممکن است شخصی که از بام تا شام در دزدی مصروف باشد، از دزد گفتن خودش در نزد دیگران ناراحت شود؛ اما خودش شخصاً هیچ مشکلی با کارش ندارد.
سطح پایین سواد در خانواده‌ها و بی‌کاری جوانان و نوجوانان، باعث می‌شود که کارهای انحرافی در میان افراد، به‌خصوص جوانان و نوجوانان، خود به الگو و ارزش تبدیل شود. شاید متوجه شده باشید که گاهی افراد با القاب منفی‌شان بزرگ‌نمایی شده و با کمال افتخار در میان هم‌سن‌وسالان شان یاد می‌شوند؛ مثلاً جوانی از دوستش به نام «جواد خنجر» یاد کرده و با آب‌وتاب از کارهای خطرناک او قصه می‌کند و چندین هم‌سن او به‌دقت به قصه‌هایش گوش می‌دهند. در واقع این همان جرقه‌هایی است که نشان می‌دهد، چنین فردی، آگاه یا ناخودآگاه دوست دارد مانند «جواد خنجر» باشد و اگر زمینه‌ی مناسبی پیدا کند، چنان خواهد شد. کسانی‌ هم که به قصه‌ی او در مورد جواد خنجر گوش می‌دهند،‌ ممکن است به جواد به‌عنوان فرد شجاع ببیند. کافی‌ست افراد در چنین وضعیتی قرار گیرند. این وضعیت می‌تواند افراد خطرناکی به جامعه تحویل دهد.
حدس بزنید، «جواد خنجر» یکی از نوجوانانی است که همیشه با خود چاقو حمل می‌کند، از دشنام‌های رکیک استفاده می‌کند، دستش به دزدی هم باز است. چنین فردی معمولاً در میان هم‌سن‌وسالان خود بیش‌تر دوست و رفیق دارد. این آدم‌ها در میان دوستان‌شان ادای کاکگی می‌کنند؛ از پول دزدی یا قتل، با استقلالیت کامل استفاده می‌کنند. این خود می‌تواند زمینه‌ی گرایش هم‌سن‌وسالانش را به دزدی و کیسه‌بری مهیا کند، به‌خصوص زمانی که فقر و بیکاری نیز در میان باشد. البته دزدها در حلقه‌های دوستان نزدیک شان ممکن است از چگونگی دزدی و درآمد بالا نیز صحبت کنند و دوستان شان مایل به دزدی و کیسه‌بری شوند.
وجود تعداد زیاد دزدان و کیسه‌بران در سطح شهر کابل، نشان می‌دهد که کارکرد ارزش‌های اخلاقی ضعیف شده است. ارزش‌های دینی، به گزینش افراد، نادیده گرفته می‌شود. «ماکس وِبر» یکی از بزرگان علم جامعه‌شناسی، به این باور است که با سپری شدن زمان، مردم از عقاید سنتی مبتنی بر دین، آداب، رسوم، خرافه و عادات دیرپا فاصله می‌گیرند.
او این روند را روند عقلانی شدن نام می‌گذارد. باید گفت که سخن وبر در خصوص جامعه‌ی غرب درست از آب درآمده است؛ چون مردم غربِ آن روز از مراحل معینی گذر می‌کردند. آن‌ها از بی‌سوادی به باسوادی و هم‌زمان به پیشرفت و توسعه می‌رفتند؛ اما جامعه‌ی امروز ما، با آن‌که با فرآورده‌های پیشرفت غرب آشنا شده‌اند و تا حدودی نیز استفاده کرده‌اند؛ اما سطح سواد هنوز پایین است. عده‌ی قابل‌توجهی از آدم‌ها از بعضی ارزش‌های سنتی فاصله گرفته‌اند، در حالی‌که بخش دیگر را با چنگ و دندان می‌گیرند.
به اطمینان گفته می‌توانم که غیر از موارد استثنا، دزدان و کیسه‌بران شهر کابل هیچ شکی در مسلمان بودن خود ندارند. به این صورت می‌خواهم بگویم که ما نه وفادار به ارزش‌های سنتی خود مانده‌ایم که قبلاً جامعه را در حالت تعادل نگه می‌داشت و نه «عقلانی» شده‌ایم.
عقلانی شدن که با دانش و توسعه به همراه است،‌ می‌تواند ضررهای دوری جامعه از ارزش‌های سنتی را خنثا کند. جامعه با عقلانی شدن و توسعه، دچار فقر، بی‌کاری و بی‌برنامگی اجتماعی نمی‌شود. در حالی‌که ما با آن‌که از بعضی ارزش‌های سنتی فاصله گرفته‌ایم؛ اما برای عقلانی شدن جامعه، هنوز جاده‌ی درازی پیش ‌روی ماست. در این‌چنین وضعیتی باید شدیداً نگران آینده بود؛ چون به‌احتمال زیاد، این نابسامانی‌های اجتماعی یکی از معضل‌های جدی ما در آینده‌ خواهد بود که تنها می‌تواند با برنامه‌های طولانی‌مدت توسعه و آموزش کاهش یابد.