آگاهی از کجا می‌آید؟

صبح کابل
آگاهی از کجا می‌آید؟

نویسنده: داکترصمدعلی مرادی

بخش دوم
علم اعصاب در مسیر آگاهی
برای این‌که در مسیر آگاهی بی‌افتیم مهم است تا پیش‌فرضی را قبول کنیم؛ این‌که در خوابیم و خیلی از حقایق را نمی‌بینیم. قبول این پیش‌فرض برای آدمیان سخت است؛ زیرا مغر آدمی چنان تکامل ‌یافته تا تصویر دریافتی به‌واسطه حس‌های خود از دنیای بیرون را واقعیت کامل بپندارد؛ حتا اگر توهم یا ناقص باشد. چنین است که هیچ‌کس از کمی عقل خود شاکی نیست و هر کس خود را سرشار از عقلانیت می‌داند.
برای این‌که به کم‌عقلی و خواب بودن خود آگاه شویم، علم اعصاب به کمک ما می‌آید. شناخت طرز کار مغز به ما کمک می‌کند تا ماهیت تصویری که از دنیای بیرون به‌وسیله حس‌های خود دریافت می‌کنیم را بفهمیم. به ما کمک می‌کند متوجه شویم که این تصویر چه فاصله‌ای با واقعیت دارد و چه جزیی از حقیقت است.
انسان‌ها در طول عمر خود بیشتر از هر چیزی از مغز خود استفاده می‌کنند؛ اما کمترین شناخت را از آن دارند. عقلانیت ما حاصل فرایندهای مغزی است. تا زمانی که یک شناخت پایه از مغز خود نداشته باشیم، چگونه به کیفیت یک فرایند مغزی می‌توانیم پی ببریم و به آن اعتماد کنیم؟!
مغز ما در جعبه‌ی تاریکی زندانی است و از راه حس‌های ما که توان ادراک محدودی دارند با دنیای بیرون در تماس است. چشم ما توان دریافت طیف بسیار باریکی از امواج نور را دارد، یعنی ما خیلی چیزها را نمی‌بینیم یا که همراه با نقص می‌بینیم. حس بویایی ما غیرقابل مقایسه با حس بویایی سگ است.
خفاش از ما خیلی بهتر امواج صوتی را تحلیل می‌کند و … توانایی ادراکی محدود ما تصویر ناقصی را از دنیای بیرون به مغز می‌فرستد. مغز تلاش می‌کند با استفاده از مدل‌های موجود این تصویر را اصلاح کند و احتمال خطا را کم کند.
مغز با آموزش، پرورش و تجربه مدل‌هایی را برای ساده‌سازی دنیای بیرون ایجاد می‌کند. این مدل‌های ساده در تحلیل اطلاعات دریافتی نقش اساسی را بازی می‌کنند. حتماً متوجه شده‌اید که ما انسان‌ها با دریافت اطلاعات مشابه ممکن است تحلیل و نتیجه‌گیری متفاوتی داشته باشیم؟! دلیل آن تفاوت در همین مدل‌ها و مسیرهای تفکر است که در مغز ما انسان‌ها کاملاً یک‌سان نمی‌باشند. چراکه هرکدام ما در زمینه‌های آموزشی، فرهنگی و جغرافیایی متفاوت پرورش یافته‌ایم.
این‌که درک ما از دنیای اطراف واقعیات کامل است، یک توهم است. چون ما انسان‌ها ابزار درک کامل را هیچ‌گاه نداشته‌ایم. حس‌های ما ناتوان و ادراک ما محدود است و شیوه مغز برای تحلیل داده‌ها امکان درک کامل را فراهم نمی‌کند. در واقع مغز در تلاش است تا برخی نیازهای فیزیولوژیک را برطرف کند و ما را از خطر دور نگه دارد. درک کامل ممکن نیست و عقل کل بودن یک توهم است.

آگاهی جمعی
بعضی مفاهیم به‌قدری در زندگی مهم هستند که همه به دانستن آن‌ها نیاز دارند. مثلاً همه برای سالم زندگی کردن نیاز دارند تا بدن خود را بشناسند و طرز کار قلب را به‌طور ساده بفهمند. همه نیاز دارند که در مورد مریضی فشارخون یا شکر اطلاعات پایه داشته باشند. به همین ترتیب در زندگی اجتماعی هم درک برخی مفاهیم حیاتی است تا فرهنگ جامعه رشد کند.
دانستن معنی اخلاق و فرق آن را با قانون، معنی شهروندی و مسئولیت شهروند، معنی آزادی و حدود آن، … به کار زندگی اجتماعی می‌آید. در نظام آموزشی چقدر به این مفاهیم پرداخته می‌شود؟ همگان با یاد گرفتن و یاد دادن زندگی می‌کنند و از سطح آگاهی خود و دیگران، سود یا زیان می‌بینند. بنابراین، مفاهیم مربوط به «آموزش و آگاهی» علاوه بر نظام آموزشی باید وارد حوزه گفتمان عمومی و غیرتخصصی شوند.
وظیفه روشن‌فکر این است که به موضوعات اجتماعی به‌طور عمیق فکر کند و آن را برای دنیای مخاطب بازتولید کند. تولید فکر و خلاقیت برای ارائه یک گفتمان موفق حتمی است. تکرار و نقل مطالب کتاب‌ها سود زیادی نخواهد داشت. چراکه اکثر این مطالب برای مخاطب دیگری و دنیای دیگری نوشته شده‌اند. خواندن کتاب برای روشن شدن و باز شدن ذهن بسیار مهم است؛ اما برای فهمیدن و درک کردن باید مشاهده کرد، فکر کرد و تجربه کرد. خصوصاً وقتی این عناصر در جامعه لمس شوند، کیفیت خود را نشان می‌دهند. برای یافتن مسیر آگاهی به تلاش و مبارزه جمعی نیاز است.
وقتی به زمان، مکان و هستی خود هوشیار باشیم قادر به انتخاب می‌شویم. این یک سطح هوشیاری پایه است. هوشیاری و آگاهی قابل‌انکشاف است و باعث تسلط انسان به محیط اطراف می‌شود. در ابتدای مطلب آگاهی را با روشنایی معنی کردیم. حالا که آشنایی بیشتری با این گفتار پیدا شده است می‌توانیم تعریف کامل‌تری را از آگاهی ارائه نماییم.
از منظری که من به موضوع نگاه می‌کنم آگاهی یعنی دانش همراه با هوشیاری که با یادگیری عمیق، مشاهده، تجربه و تفکر پیدا می‌شود. آگاهی به ما قدرت درک واقعیت‌های دنیای اطراف ما را می‌دهد که پیش‌نیاز حل مسائل زندگی است. فقط با داشتن دانش قادر به حل مسائل زندگی نخواهیم بود؛ بلکه نقش آگاهی اساسی است، چون به ما توان دیدن می‌دهد. مثلاً فقط دانستن این‌که دروغ گفتن بد است، باعث تغییر رفتار نمی‌شود؛ بلکه در یک روند تربیتی اگر انسان اثرات کردار غیراخلاقی خود را مشاهده کند و به آن بیاندیشد، می‌تواند نسبت به ‌دروغ آگاهی پیدا کند و در هنگام دروغ گفتن، افتادن خود را از پرتگاه اخلاقی ببیند و آسیب وارد شده به خود را درک کند. دانستن این‌که زباله‌ها باید وارد طبیعت نشوند و این‌که بازیافت زباله‌ها مهم است، منجر به حل مسئله نمی‌شود؛ بلکه مطالعه، مشاهده، بررسی تجربیات دیگران و ارتقا آگاهی جمعی به درک و حل مسئله کمک خواهد کرد.
راه‌های بسیاری برای افزایش آگاهی وجود دارد. هنر، تفکر، فلسفه یا مذهب، تجربه و مشاهده علمی و هر عامل دیگری که بر بینش تأثیر بگذارد، بر آگاهی تأثیرگذار است. پس سوادآموزی و دانش‌آموزی تنها راه کسب آگاهی نیست؛ اما دانش‌آموزی مهم‌ترین ابزار کسب آگاهی و افزایش قدرت ادراک است. خصوصاً در دنیای مدرن دانش‌آموزی، مشاهده، تجربه و تفکر جایگاه ویژه‌ای در افزایش آگاهی انسانی و قدرت ادراک بشری دارند.
همان‌طور که یک انسان می‌تواند بی‌هوش باشد، یک جامعه هم می‌تواند در خواب باشد. اولین قدم در افزایش آگاهی جمعی این است که جامعه متوجه شود که در خواب است. آگاهی جمعی یعنی احساسات و باورهای اجتماعی که هنجارهای مطلوب جمعی را تعریف و تحمیل می‌کند. وقتی‌که آگاهی جمعی به‌عنوان یک قدرت برتر رفتار ما را شکل می‌دهد، با هنجارهای زشت چگونه می‌توان زندگی فردی زیبایی داشت. وقتی دروغ گفتن یک هنجار می‌شود، بدون دروغ و فریب زندگی اجتماعی بسیار سخت خواهد شد.