قمار عاشقانه‌ی شب‌زنده‌داران عاشق

نعمت رحیمی
قمار عاشقانه‌ی شب‌زنده‌داران عاشق

آن‌ها به طور متوسط، می‌توانند ۳ دقیقه در ۲۴ ساعت، آن‌ایر یک تلویزیون را اشغال کنند تا ۱۴۳۷ دقیقه‌ی دیگرش مربوط به دیگران باشد. اگر کمره و موتر اضافه بود، می‌توانند گزارش بگیرند و اگر نبود، صبر ایوب پیشه کنند، در کل اداره، کم‌ترین معاش را داشته و فرصتِ عرض اندام نداشته باشند؛ آن‌ها که سابق کِلک ششم بودند؛ ولی از روزی که پول و مارکیت کیمیا شد، حتا کلک ششم هم نیستند!

آن‌ها مهجور اند، درست مثل هنرمندان؛ دو طیف و پدیده‌ی جذاب، قشنگ و زیبای جهانی که در دنیا درصدر و نقش اول اند؛ اما این‌جا سیاهی لشکر هم نیستند. خوب، گله‌ی هم نیست که اگر ورزش، خبرنگاران ورزشی، هنر و هنرمندان، قدر و بها می‌داشتند، آن وقت دیگر وضعیت ما این نبود! بود؟

چرایی این که چرا ورزش و هنر مهجور است، بحث طولانی و دیگر است؛ ولی از نظر بسیاری، ورزش لآبالی‌گری و هنر موجب نقصان و خسران دنیا و عقبا است. خبرنگار ورزشی بودن در این سرزمین، هیچ بودن با اعمال شاقه و بیش از آن که یک حرفه و شغل باشد، معطوف به عشق تام است.

 خبرنگاران ورزشی، با وجودی که کار شان آوردن شادابی، نشاط و هیجان به جامعه است؛ اما مشکلات شان بیشتر و کار شان شاقه‌تر از هر خبرنگار دیگر است. دیگران از هشت صبح تا چار عصر کار می‌کنند؛ ولی خبرنگاران ورزشی، شب زنده‌داران عاشق اند! کار و حرفه‌ی خاص که ادبیات و کلید واژه‌های ویژه و مخصوص به خود را دارد. برای همین است که هر خبرنگاری –ولو با تجربه و خبره-، نمی‌تواند خبرنگار ورزشی باشد و از پس این کار برآید.

کار خبرنگار ورزشی در افغانستان، فعالیت با اعمال شاقه است، کار سخت؛ اما قدر و قیمتش کم. خبرنگار ورزشی بودن در این سرزمین، یعنی شنبه وارد دفتر شوی و چهارشنبه بیرون. بستره ات نیز باید زیر میزت باشد، روز گزارش بنویسی، خبر تهیه کنی، برنامه اجرا کنی، کارگردانی کنی، دنبال هر کار بدوی و شب دست از پا درازتر، پشت مایک بنشینی و تا صبح فردا، رویدادهای ورزشی را زنده گزارش کنی.

همیشه کم‌خواب، همیشه بی‌خواب و گنگس؛ اما فردایش اگر کمره و موتر اضافه بود، دنبال گزارش بروی! اگر ادیتور وقت اضافه داشت، ادیت کنی، اگر چیزی زیاد بود، بتوانی از آن برای بهبود کارهایت استفاده کنی؛ اما تو کاری می‌کنی که عاشقش استی، خسته نمی‌شوی؛ چون ورزش دروغ و دورویی ندارد، همه چیزش بکر و تازه، نامردی در آن کم است و چیزی جز شادابی و سرزندگی برای مردم نداری.

دیگران قادر نیستند کارهایت را انجام دهند؛ اما تو می‌توانی به راحتی به جای آن‌ها باشی! آن وقت است که می‌فهمی، خبرنگاران ورزشی مثل هنرمندان تیاتر اند. همان گونه که تیاتر مادر هنرهای نمایشی است و هر هنرمندش بدون نیاز به ترفندهای بصری، به راحتی می‌تواند ستاره‌ی سینما باشد؛ تو هم می‌توانی در بخش‌های دیگر جا بیفتی! درک می‌کنی که کار سخت و شب‌زنده‌داری از خبرنگاران ورزشی است؛ اما معاش، ارزش و شهرت از خبرنگاران غیر ورزشی! درست مثل دنیای هنر که هنر در تیاتر است؛ اما پول و شهرت در سینما!

چالش‌ها و مصیبت‌های خبرنگاری ورزشی در افغانستان

چنان‌چه گفتم خبرنگاران ورزشی، بیشترینه افراد عاشق اند، حتا اگر کار و حرفه‌ شان از نظر زمام‌داران و رسانه‌داران، در حد و جایگاه یک شیئی تزئینی و اضافی باشد. در چنین وضعیتی، به ویژه که مرجعی نیز برای آموزش و تربیه‌ی خبرنگار ورزشی نداریم، خبرنگار ورزشی بودن – به خصوص در افغانستان-، بیش از آن که وابسته به دانش و فن باشد، معطوف به از خودگذری است.

می‌دانیم که ادبیات هر حوزه‌ی رسانه‌ای در دنیا، دارای شیوه‌های خاص است که حتا نگرش‌های گوناگونی را پدید می‌آورد، مسأله‌ی که نیازمند آشنایی با ادبیات متفاوت و آشنایی با حوزه‌های گوناگون هر حوزه است و خبرنگار را مجبور می‌کند تا با علم، فن و رازهای آن بخش آشنا باشد؛ ولی در افغانستان این گونه نیست. کلک ششم بودن کار خبرنگاری ورزشی و ساده‌انگاری که از سوی رسانه‌ها و مسؤولان وجود دارد؛ موجب شده است تا افرادی در این بخش جذب شوند که فقط چهره‌اند و استعدادی ویژه برای کار ندارند. بسیاری از رسانه‌ها، به دنبال مواد خام است تا خود آن را سر و شکل دهد؛ بی‌خبر از آن که فرایند یادگیری و آموزش، بسیار زمان‌گیر و طولانی است. چنین است که نه تنها در بخش خبرنگاران ورزشی که در بخش‌های دیگر نیز، خبرنگاران پس از سال‌ها کار و تجربه، هنوز با الف، بای خبرنگاری آشنا نیستند و حتا تفاوت نوشتن و تهیه‌ی گزارش، مقاله، خبر و… را نمی‌فهمند! چنین است که «گزارش آب و هوا»، به گزارش هاب و اَوا، تغییر شکل می‌دهد.

روز دوم جولای یا دوازدهم سرطان، روز جهانی بزرگ‌داشت از خبرنگاران، نویسندگان، عکاس‌ها و افرادی است که برای ورزش در رسانه کار می‌کنند و این فرصت مغتنمی است تا بدون خودسانسوری و خودبزرگ‌بینی مفرط، از نارسایی‌ها گفته و انگشت بر نقاط ضعف نیز بگذاریم؛ همان‌گونه که به یک‌دیگر تبریک می‌گوییم!

در بحث فرهنگ‌سازی در ورزش، رسانه‌ها و خبرنگاران ما موفق نبودند؛ چون باید اول خود، با فرهنگ و ادب آشنا باشیم تا بتوانیم در راستای بهبود و نهادینه شدن آن کار کنیم. در تمام رسانه‌های کشور به تعداد انگشتان یک‌دست هم خبرنگار ورزشی بانو نداریم. هیچ وقت گزارش‌گر دختر در تمام این سال‌ها –نزدیک به ۲۰ سال- در رسانه‌ها نداشته ایم. فقط یک دوره‌ی کوتاه، کسی به نام «لادن امیری» در شبکه‌ی ورزشی۳، گزارش‌گر برنامه‌های زنده‌ی ورزشی بود و دیگر به یادم نیست کسی در این راه همت کرده باشد.

 همان‌گونه که تا امروز مرجعی برای آموزش علمی و رشد خبرنگاران –به خصوص در ورزش- نداشته‌ایم، هیچ عزم و اراده‌ی نیز برای رشد حرفه و کار خبرنگاران ورزشی در کشور نبوده است. دانشکده‌ی ژورنالیزم دانشگاه کابل که مرکز تربیه و آموزش خبرنگار است، بدون آن که کسی ناراحت شود یا خودم را سانسور کنم، باید بگویم که در این‌همه سال تجربه‌ی کار در رسانه، خبرنگار پیش‌رو و خبره‌ای ندیده ام که دانش‌آموخته‌ی دانشکده‌ی ژورنالیزم باشد. این بیشتر از آن که عیب از آن خبرنگار باشد، معطوف به وضعیت آموزشی دانشکده‌ی ژورنالیزم است؛ چون دانش‌جو که مرجعی بهتر از آن نمی‌شناسد!

خودسانسوری یک واقعیت محض در جامعه‌ی خبرنگاری افغانستان است و این مشکل در بین خبرنگاران ورزشی بیشتر است؛ چون تمام ورزش‌کاران ما و مسؤولان ورزش که برای سلامتی و شادابی سراغ ورزش نرفته و هدف شان پیروزی در نبردهای خیابانی نیز بوده است!

مصیبت‌ها و مشکل‌های خبرنگاران ورزشی به مراتب بیش از سایر خبرنگاران در افغانستان است؛ چون حتا مسؤولان و خود قهرمانان ورزش نیز از آن‌ها خواسته‌ها و توقعات نادرست دارند؛ اما بخش بزرگی از مشکلات خبرنگاران ورزشی متوجه خود آن‌ها است. به غیر از مسأله‌ی سواد و تسلط روی حرفه و فن خبرنگاری ورزشی، هیچ اتحادیه یا نهاد صنفی منظم و هماهنگ وجود نداشته است تا در راستای بهبود وضعیت و حرفه‌ای‌تر شدن خبرنگاری ورزشی در این جغرافیا کار کند.

خبرنگارانی که زیر سیطره‌ی ظلم و ستم اند، قراردادهای شان اعتبار اجرایی نداشته و به وضعیت روحی رییس وابسته است، مفاد قرارداد یک‌طرفه و به سود دفتر است، حامی‌ای که به بتوان به آن تکیه کرد، وجود ندارد و کمیته‌های مثل کمیته‌ی مصئوونیت خبرنگاران، نهاد «نی» و… نیز هیچ وقت رابطه‌ی حسنه و نیک شان را با مسؤولان رسانه، به خاطر خبرنگار ورزشی به خطر نمی‌اندازد. خبرنگاران یک‌دست و هماهنگ نیستند، درد هر کسی به خودش مربوط است و معمولا نمی‌دانند که چرخ رسانه، -حداقل در ورزش- توسط او می‌چرخد و او می‌تواند، اگر حق خود را نمی‌تواند بگیرد، می‌تواند در روند قانون‌شکنی‌های مسؤولان خلل ایجاد کند؛ ولی او، به خاطر غرور، تکبر و البته ناهماهنگی، قادر به انجام این کار نیست.

از طرف دیگر، وقتی بر اساس آمارهای رسمی، بیشترین تعداد جمعیت ما جوان است، ۶۷ درصد -۲۲ میلیون نفر- زیر ۲۴ سال دارند و ما یکی از جوان‌ترین کشورهای جهان استیم؛ چرا ورزش، رسانه‌ها و خبرنگاران ورزشی تا این اندازه مهجور و فراموش شده اند؟

چرا ورزش کلک ششم و فراموش شده است و هیچ توجهی برای بهبود وضعیت آن نمی‌شود؟ وقتی برای مواد مخدر، وزارت و برای جلوگیری از اعتیاد و مفنگی نشدن، هزینه‌های گزاف می‌پردازیم، چرا ورزش را که دشمن اعتیاد و ضامن سلامتی جامعه است فراموش می‌کنیم، آن‌هم در کشوری که بیشتر جمعیتش جوان است!

به هر حال، مشکل و مصیبت‌های خبرنگاری ورزشی در کشور، چند وجهی و ناشی از نارسایی‌های بسیار است، عدم توجه حکومت، جا نیفتادن فرهنگ ورزش و نهادینه نشدن اهمیت ورزش برای سلامت جامعه در ذهن و روان انسان‌ها، علمی نبودن/ نشدن حرفه‌ی خبرنگاری ورزشی، ناهنجاری‌های زیرساختی و روبنایی در ورزش و خبرنگاری ورزشی، عدم فرهنگ‌سازی در ورزش و ده‌ها مصیبت دیگر، موجب شده است که خبرنگاری ورزشی در افغانستان هم‌چنان کلک ششم باقی بماند و فعالیت در آن محصول قمار عاشقانه‌ی زندگی، شب‌زنده‌داری نافرجام و عشق باشد، عشقی که نه نان می‌شود و نه آب تا خبرنگاران ورزشی هم‌چنان در هیبت عاشقان مفلس باقی بمانند!