کریدور آسیای مرکزی – آسیای جنوبی و افغانستان به مثابه کاتالیزور و تسهیل‌کننده (قسمت-۱۸)

سید نجیب‌الله مصعب
کریدور آسیای مرکزی – آسیای جنوبی و افغانستان به مثابه کاتالیزور و تسهیل‌کننده (قسمت-۱۸)

نویسنده: مسعود عزیز

مترجم: سید نجیب الله مصعب

تغییر صحنه‌ی ژئواستراتژیک؛ یک خط لوله و نابودی آشکار تاپی

در اجلاس سازمان همکاری‌های شانگهای در بیجینگ در ۸ جون سال ۲۰۱۲، «هو جین‌تائو»، رییس‌جمهور چین با حامد کرزی، رییس‌جمهور افغانستان ملاقات کرد تا در باره‌ی توافقات منطقه‌ای و دوجانبه صحبت کنند. در بخشی از این بحث، پیشنهادی برای ساخت خط لوله‌ی گاز ترکمنستان، شمال افغانستان، تاجیکستان و چین ارائه کرد. اگر این خط لوله ساخته شود، چنان پتانسیلی برای تغییر مناسبات انرژی و ژئوپولیتیک در این منطقه دارد که هیچ ناظر خارجی نمی‌تواند تصورش را بکند. امکان‌سنجی این طرح تحت نظر شرکت ملی نفت چین در حال مطالعه است و در این پیشنهاد اکتشاف نفت و گاز توسط شرکت ملی نفت چین در شمال افغانستان هم آورده شده است.

 این پیشنهاد برای زمینه‌چینی به خاطر خط لوله‌ی جدید ترکمنستان – افغانستان – تاجیکستان – چین شامل گفت‌وگوهایی از طرف چینی‌ها با قرقیزستان هم می‌شود. در قرقیزستان خط لوله‌ی دیگری می‌توان احداث کرد که برای رسیدن به چین از قرقیزستان می‌گذرد و گاز ترکمنستان را تحویل می‌دهد. ژئوپولیتیک به انحاء مختلف در اینجا دخیل است.

 اول این‌که دست‌رسی به گاز ترکمنستان وابستگی کامل قرقیزستان به اوزبیکستان را اگر کاملاً قطع نکند، کاهش می‌دهد. همان‌طور که اشاره شد این دو کشور با هم اختلافاتی دارند.

به علاوه، چین اعتماد بیشکک را کسب می‌کند. از چنین خط لوله‌ای می‌توان برای ایجاد پیوندهای نزدیک‌تر بین شمال و جنوب داخلی قرقیزستان بهره گرفت.

اگر این توافقات کامل اجرا شوند، بُرد بیجینگ به منطقه وسیع‌تری گسترش می‌یابد؛ زیرا کشورهای افغانستان، تاجیکستان و قرقیزستان به شدت به گاز نیاز دارند.

این سه کشور از خود ساخت خط لوله و مهم‌تر از آن از درآمد ترانزیت هم بهره زیادی می‌برند.

لازم به ذکر است که کشورهای غربی قدرت‌مند برخلاف چین تلاش‌های شان را صرف ساخت خط لوله‌هایی کرده اند که آسیای مرکزی را به بازارهای بیرونی برای ۲۰ سال آینده وصل کند و حتا یک خط را هم کامل نکردند. این ناکامی به علت تلاش نکردن نیست. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، شرکت‌های انرژی امریکا ترغیب شدند که به وصل شدن آسیای مرکزی به اروپا و آسیای جنوبی کمک کنند تا نفوذ روسیه در این منطقه را کاهش دهند. تلاش‌هایی برای ساخت خط لوله انجام شد. یکی از آن‌ها «نابوکو» نامیده می‌شد که قرار بود از ذخایر دریای خزر، ترکمنستان را از طریق آذربایجان به ترکیه و اروپا وصل کند. وقتی نابوکو به جایی نرسید، تازگی‌ها اسم آن را به «نابوکوی غربی» تغییر دادند. ناباکوی غربی خط لوله‌ای است که از آذربایجان شروع می‌شود و کلا ترکمنستان در آن حذف شده است. نابوکوی غربی منبع گاز جایگزینی برای کشورهای اروپایی است که به کاهش وابستگی اروپا به ذخایر گاز روسیه کمک می‌کند. با این حال، با وجود بحث‌ها و ارزیابی‌هایی که در اصل در سال ۱۹۹۱ شروع شده بود، نابوکوی غربی هنوز ساخته نشده است.

با پیشنهاد جدید ترکمنستان – افغانستان – تاجیکستان – چین، گویی چینی‌ها «بمبی» بر ژئوپولیتیک کل منطقه انداخته ‌اند. این توافق پیامدهای عمیق و گسترده‌ی اقتصادی و ژئوپولیتیکی دارد و شبیه راهبرد بزرگی است که هم در منطقه و هم در کل جهان دنبال می‌شود. این توافق نمودی از عزم بیجینگ برای تغییر ماهیت ژئوپولیتیک در این منطقه و نشان دیگری از ظهور چین و نفوذ روزافزون آن بر شرایط سیاسی منطقه و جهان است.

پیشنهاد خط لوله‌ی جدید بلافاصله خط لوله‌ی تاپی را به خطر می‌اندازد. خط لوله‌ای به پشتیبانی امریکا که مدت‌ها بر سر آن بحث شده؛ اما هرگز محقق نشده است. تاپی قرار بود قبل از رسیدن به پاکستان و در نهایت هند از شرق و جنوب افغانستان بگذرد که طالبان در آن جا بیشترین فعالیت را دارند. شاخه‌ی جدید خط لوله‌ی چینی تنها از شمال افغانستان می‌گذرد که بسیار باثبات‌تر است. همان‌طور که گفته شد امریکا با امید این‌که شرایط امنیتی نامعلوم را تغییر دهد، به تازگی تاپی را به عنوان بخشی از راهبرد «جاده‌ی ابریشم جدید»‌ احیا کرده است. در این‌جا تفاوت بنیادینی بین رویکرد چین و امریکا وجود دارد. راهبرد «جاده‌ی ابریشم جدید»‌ امریکا در بهترین حالت یک پیشنهاد سیاسی محسوب می‌شود. امریکا نه تنها قابلیت آن را برای ارائه‌ی تسهیلات مالی به خاطر پشتیبانی از «جاده‌ی ابریشم جدید» خود نشان نداده است؛ بلکه نتوانسته منابع مالی تاپی را هم چه در طول این سال‌ها و چه در این راهبرد «مدل جدید»‌ تأمین کند.

از طرف دیگر، رویکرد بیجینگ به دخالتش در آسیای مرکزی چه برای خط لوله‌ی انرژی و چه ساخت زیرساخت‌ها، این بوده است که رویکردی «بسته‌ای» در اختیار طرف مقابل بگذارد که شامل تأمین مالی از نوع وام به ازای انرژی، پروژه‌های جاده و مشوق‌های دیگر می‌شود. به این ترتیب چین نه تنها جای قدرت‌های دیگری چون امریکا و روسیه و همین طور سازمان‌های بین‌المللی مانند بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول را می‌گیرد، بلکه در این فرایند می‌تواند ادعا کند که توانسته یک‌پارچگی منطقه‌ای را تسهیل کند؛ چیزی که قدرت‌های دیگر از انجام آن ناتوان بوده‌ اند.

پیامدها برای پاکستان و هند

پیشنهاد خط لوله‌ی افغانستان – چین از سوی بیجینگ پیامدهای مهمی برای پاکستان و هند دارد. در جولای سال ۲۰۱۲، هند بزرگ‌ترین قطع برق در تاریخ را از سر گذارند که در آن بیش از ۶۷۰ میلیون هندی بدون برق ماندند. اگر خط لوله‌ی افغانستان – چین ساخته شود، هند دست‌رسی‌اش به گاز ترکمنستان را که بسیار به آن نیاز دارد، از دست خواهد داد. هرچند تاپی ساخته نشود، ممکن است فرصت دیگری در اختیار پاکستان قرار بگیرد و نقشه ژئوپولیتیکی منطقه دوباره تغییر کند. اکنون پاکستان در موقعیتی قرار گرفته است که می‌تواند برای ساخت خط لوله‌ی ایران – پاکستان – هند فشار بیاورد. در طول جلسه‌ی سازمان همکاری‌های شانگهای در جون سال ۲۰۱۲، پاکستان در باره‌ی ازسرگیری بررسی خط لوله‌ی ایران – پاکستان – هند با احمدی‌نژاد، رییس‌جمهور ایران گفت‌وگو کرد و نشانه‌هایی وجود دارد که احتمالا حمایت مالی چین از این خط لوله در راه باشد. واضح است که امریکا صرف نظر از احتمال از دست رفتن نفوذش بر متحدش پاکستان و کنار کشیدن از پروژه‌ی تاپی از خط لوله‌ی ایران – پاکستان – هند حمایت نمی‌کند.

اقدامات چین برای پیش‌برد توافق خط لوله‌ی افغانستان – چین احتمالا برای روسیه هم پیامدهای نسبتا مخربی خواهد داشت. روسیه در حال مذاکره با چین برای عرضه‌ی گاز بیشتر از میدان‌های گازی عظیمش در سیبری بود. با این حال، به دلیل نقش چین به عنوان سرمایه‌گذار اصلی خط لوله‌ی کنونی ترکمنستان – چین، گاز ترکمنستان در واقع به جریان گاز پیشین اضافه می‌شود و با قیمت توافقی بسیار کمتری به چین می‌رسد. از آن‌جایی که پیشنهاد جدید جریان گاز به چین را کاهش می‌دهد، ترتیبات مشابهی اعمال می‌شود و قیمت گاز هم از توافقات مشابهی پیروی می‌کند. به این ترتیب روسیه از دو طرف می‌بازد؛ زیرا نه تنها دسترسی‌اش به گاز ترکمنستان برای منافع خود را از دست می‌دهد؛ بلکه باید با قیمت‌های بسیار رقابتی کنار بیاید؛ زیرا دخالت چین قیمت گاز در منطقه را تغییر داده است.

 بدیهی است که چین توان ساخت خطوط انرژی برنامه‌ریزی‌شده را دارد و شایستگی‌اش در شکل دادن به روابط نزدیک‌تر با کشورهای مد نظر را نشان داده است. در نتیجه، بیجینگ شریک ضروری در ایجاد یک‌پارچگی در این منطقه محسوب می‌شود. هرچند تاپی بیشتر شبیه یک رؤیا بود تا واقعیت و چین با ساخت این خط لوله به منطقه ورود پیدا می‌کند. ورود چین به این منطقه پیامدهای فلج‌کننده‌ای داشته و توازن قدرت جهانی را متأثر می‌کند.

در نهایت، شاهد این استیم که ظهور چین در بسیاری از بخش‌های جهان و خصوصاً در منطقه‌ی اسیای مرکزی و جنوبی حاکی از این است که برخلاف باور رایج در واقع اقتصاد، سیاست را پیش می‌برد. در عین حال، بسیاری از مشکلات این منطقه که امور ملی معمولا تحت سلطه‌ی شخصیت رهبران و مقامات فاسدش است، ریشه در بی‌اعتمادی عمیق سیاسی و تاریخی دارند. بررسی نقش جهانی نوظهور چین، نشان می‌دهد که وقتی روابط این کشور با کشورهای آسیای جنوبی و مرکزی ایجاد پیوندهای مبتنی بر ابزارهای ضروری برای پیشبرد راهبردها، کسب اعتماد رهبری هر کشور، سرمایه‌گذاری در حمایت از تجارت و مبادلات تجاری و تمرکز بر تسریع توسعه‌ی اقتصادی را در نظر بگیریم، به نظر می‌رسد این‌ها عرصه‌ی اقتصادی و سیاسی را به شکلی تغییر می‌دهند که به ندرت از عهده‌ی بازیگران دیگر خصوصا امریکا و اروپا برمی‌آمد. این رویکرد چین را در مقام قدرت‌مندترین کشور این منطقه، پیشگام و محور تحولات می‌کند.