افغانستان؛ ژئوپلیتیک یک‌پارچگی اقتصاد منطقه‎ای و ظهور چین به مثابه تسهیل‌گر جدید (قسمت-۱۲)

سید نجیب‌الله مصعب
افغانستان؛ ژئوپلیتیک یک‌پارچگی اقتصاد منطقه‎ای و ظهور چین به مثابه تسهیل‌گر جدید (قسمت-۱۲)

نویسنده: مسعود عزیز

مترجم: سید نجیب‌الله مصعب

منافع اروپا

در ابتدای قرن بیست‌ویکم، اروپا توانسته بود پایگاهش به عنوان بزرگ‌ترین بلوک تجاری در جهان را تثبیت و نقش اصلی را در شکل‌دهی به ساختار نظم جهانی چندقطبی آتی بازی کند. یک‌پارچگی اقتصادی خود اروپا قطعا یکی از موفق‌ترین دست‌آوردهای منطقه‌ای قرن بیستم بود. با عقب افتادن اروپا به دلیل شدت بحران مالی سال ۲۰۰۸، رشد آسیا ادامه پیدا کرد و حالا شروع به شکل دادن به موازنه‌ی جدید اقتصاد جهانی کرده است. در این راستا، پیوندهای تجارت و انرژی با کشورهای نوظهور آسیا، برای کشورهای اروپایی بیش از پیش ضروری است. چین در این زمینه بی‌نظیر است؛ زیرا روابطش با اروپا در حال حیاتی شدن برای آسیا است. تلاش‌های اروپایی‌ها برای ایجاد پیوندهای محکم‌تر با هند و کشورهای دیگر در آسیا هم رو به افزایش است. حضور اروپا در افغانستان به طور مستقیم و از طریق ناتو در ابعاد امنیتی و توسعه‌ای، نشانه مهمی از فعالیت‌های سیاست خارجی اروپا در آسیا است. وقتی پای آسیای مرکزی در میان باشد، اروپا اشتیاق کمتری دارد. هرچند فعالیت‌های اتحادیه‌ی اروپا در آسیای مرکزی، بیان‌گر ماهیت، تنوع و پیچیدگی کشورهای عضو است؛ اما اروپا، آسیای مرکزی را حوزه‌ی راهبردی خود نمی‌داند. ضمنا روابط اروپا در آسیای مرکزی هم دچار ناهمگنی زیادی است. تمایلات اروپا برای ترویج حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت خوب، گاهی در تضاد با منافع آن در حوزه‌های امنیت و نیازهای آن برای تأمین انرژی است. در عین حال، دست‌رسی به آسیای مرکزی، منبع انرژی جایگزینی برای اروپا فراهم می‌کند.

اکنون اروپا به شدت به روسیه وابسته است. روسیه حدود یک‌سوم واردات نفت و بیش از ۴۰ درصد واردات گاز اروپا را تأمین می‌کند. در مقابل، اعضای اتحادیه‌ی اروپا حدود ۵/۳ درصد از سوخت خود را از آسیای مرکزی وارد می‌کنند. با این حال، روسیه همیشه شریک انرژی معتبری نبوده است و سر ماجرای اوکراین، گاز اروپا را قطع کرد. مسئله‌ی مهم این است که روسیه نیز در پی تنوع‌بخشی به عرضه‌ی انرژی خود است و در این راستا تلاش‌های زیادی را آغاز کرده که تمرکز خود را از اروپا به شرق یعنی آسیا معطوف کند که شامل تأمین انرژی اقتصاد پررونق چین نیز می‌شود. در واقع آژانس بین‌المللی انرژی[۱] پیش‌بینی می‌کند که هرچند تقاضای اروپا برای بین سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۳۵ به میزان ۱۳ درصد افزایش پیدا می‌کند؛ اما تقاضای چین در طول همین دور به مقدار سرسام‌آور، ۳۶۰ درصد افزایش می‌یابد. در باره‌ی تجارت هم اروپا هم‌چنان در منطقه‌ی آسیای مرکزی و آسیای جنوبی غایب است. کل تجارت بین اروپا و آسیای مرکزی در مقایسه با هر دو منطقه‌ی دیگر کمتر است.

در مجموع، شاید به علت پیچیدگی و منافع ملی متنوع درون اروپا یا کثرت بازیگران اروپایی، هیچ راهبرد اروپایی بزرگ و مهمی برای منطقه‌ی آسیای جنوبی و مرکزی مطرح نشده است. کم‌بود شفافیت و در واقع ابهام در رویکردهای اروپا به این منطقه، واقعا شگفت‌آور است؛ خصوصا که جهان چندقطبی کنونی بیش از پیش توسط غول‌های امریکا و آسیا تعریف می‌شود و گویی اروپا را جا گذاشته ‌اند. هرچند اروپا تلاش کرده است که روابط خوبی با هند داشته باشد؛ اما بروکسل بقیه‌ی این منطقه و خصوصا آسیای مرکزی را برای جایگاه ژئواستراتژیک خود و کاملا برعکس پیوندهای تاریخی‌اش با مناطقی در افریقا یا امریکای لاتین در روزهای استعمار چندان حیاتی نمی‌داند. از طرف دیگر، می‌توان گفت که اروپا نسبت به امریکا شاید منافع راهبردی بیش‌تری در آسیای مرکزی داشته باشد. اروپا نه تنها برای بهره‌برداری از دست‌رسی به منابع انرژی این منطقه به پیوندهای نزدیک‌تری نیاز دارد؛ بلکه باید وابستگی‌اش به منابع دیگر مثل روسیه را هم کاهش دهد. بروکسل در جبهه‌های سیاسی و امنیت هم راهبرد امنیت برای این منطقه ارائه نکرده است که درخور نیازها و منافع احتمالی کشورهای اروپایی باشد. به این ترتیب امریکا هم‌چنان از طریق کانال‌های موجود مانند ناتو و سازمان امنیت و هم‌کاری اروپا کار می‌کند و فقط نقش مشارکت‌کننده و نه رهبری را به عهده گرفته است. هرچند اروپا واقعا به بهبود پایگاه خود در منطقه‌ی آسیای مرکزی نیاز دارد؛ اما اکنون چنین کاری نسبت به یک دهه پیش بسیار دشوارتر شده است. علت آن هم این واقعیت است که بروکسل حالا مجبور است با تغییرات جهانی و ژئوپلیتیکی ناشی از حضور چین در سطح جهانی دست‌وپنجه نرم کند. در واقع صعود چین قطعا تعاملات اروپا با کل آسیا را دگرگون خواهد کرد؛ اما نتایج آن باعث تغییر تعاملات اروپا با امریکا و روسیه خواهد شد.

۳. مرکزیت افغانستان

کشورهای اروپایی و امریکا، ۱۱ سال حضور سنگینی در افغانستان داشته ‌اند. جنگ افغانستان، اکنون طولانی‌ترین جنگ امریکا محسوب شده و از جنگ ویتنام پیش افتاده است. حضور ناتو در افغانستان تعیین‌کننده است؛ زیرا اولین فعالیت آن خارج از حوزه‌ی سنتی خود است. امریکا تا کنون ۲۰ برابر بیش‌تر از طرح مارشال برای کمک به بازسازی اروپا، صرف افغانستان کرده است. با این حال بعد از یک دهه تلاش کشورهای عضو ناتو، هنوز در افغانستان و این منطقه ثبات حاکم نشده است.

واضح است که راهبردهای نظامی و هزینه‌ی بیش از حد آن‌ها برای تضمین ثبات و رونق افغانستان کافی نبوده است. بیش‌تر دست‌آوردها در بهترین حالت شکننده استند و ممکن است با کاهش تمرکز جامعه‌ی بین‌الملل دود شوند. در جبهه‌ی امنیتی با وجود شکست اولیه‌ی طالبان، ناامنی در بسیاری از مناطق خصوصا در مرز با پاکستان بیداد می‌کند. در جبهه‌ی توسعه‌ای کمک‌های بین‌المللی با وجود مقدار بی‌سابقه (بیش از ۱۰۰ میلیارد دالر) در بهترین حالت بی‌اثر بوده ‌اند. مدل مداخله توسعه‌ای که در افغانستان اعمال و اجرا شده است، حقیقتی انکارناپذیر را فاش کرده است؛ این که سازوکار کمک توسعه‌ی بین‌المللی شکست خورده است. فقط بخشی از این وجوه اختصاص‌یافته به بازسازی به مردم افغانستان رسیده است. در نتیجه، یکی از ایرادهای اصلی این است که رویکرد آگاهانه‌ای به توسعه‌ی اقتصادی به عنوان اصل اساسی دست‌یابی به ثبات در افغانستان و منطقه وجود ندارد. با توجه به عدم موفقیت راهبردها تا این لحظه و بی‌اثری شدید مدل‌های بازسازی موجود، باید راهبردهای جایگزین با لحاظ کردن نقش قدرت‌های منطقه‌ای نوظهور ارزیابی شوند تا به ثبات یکی از ملتهب‌ترین مناطق جهان کمک کنند.

اکنون ناتو و نیروهای هم‌کاری بین‌المللی امنیتی[۲] برنامه‌ای برای خروج نیروها از افغانستان تعریف کرده ‌اند که تا آخر سال ۲۰۱۴ تکمیل می‌شود. در این برنامه طرح انتقالی برای سپردن مسؤولیت به نیروهای امنیتی افغان پیش‌بینی شده است. با این حال، ثبات هم‌چنان محل سؤال است؛ زیرا طرح انتقال به این بستگی دارد که نیروهای کم‌تجربه‌ی افغان از پس تأمین امنیت مرزهای کشور و هم‌چنین برخورد با تهدیدات منطقه‌ای بربیایند. در عین حال، همان‌طور که تحقیق جدید بانک جهانی در می سال ۲۰۱۲ تأیید کرده است، خروج شتاب‌زده از این کشور می‌تواند باعث فروپاشی اقتصادی آن شود؛ زیرا ۹۰ درصد از بودجه‌ی ملی ۱/۱۷ میلیارد دالری کنونی افغانستان از کمک‌های خارجی تأمین می‌شود. خود خروج سریع نیروها تصویر اقتصادی را در کوتاه‌مدت در افغانستان تغییر خواهد داد. در بلندمدت، بدون مبانی رشد اقتصادی پایدار بر اساس ابزارهای محلی تولید و تلاش برای ادغام این کشور در ریشه‌های منطقه‌ای‌اش، ثبات پایدار تأمین نخواهد شد.

ظهور بی‌سابقه‌ی معادله‌ی عرضه- تقاضای منطقه‌ای

در بخش بعدی با تفصیل بیشتری خواهیم گفت که ویژگی‌های خاص کشورهای محصور در خشکه جلوِ پیش‌رفت اقتصاد کشورهای آسیای مرکزی را گرفته است. وابستگی شدید به اقتصادهای کالامحور که قیمت منابع طبیعی‌اش کمتر از قیمت بازار است، جلوِ رشد این اقتصادها را می‌گیرد. با این حال، افغانستان در جایی قرار گرفته است که می‌تواند ظرفیت جدیدی را در این منطقه به منصأ ظهور برساند. در واقع معادله‌ی عرضه و تقاضای اقتصادی بی‌سابقه‌ای در منطقه‌ی وسیع‌تر در حال ظهور است که افغانستان را در مرکز خود دارد که شاید بتوان اسم آن را «معادله‌ی جدید عرضه – تقاضا در قلب آسیا» گذاشت. این معادله قبلا خود را در این منطقه و با این مقیاس نشان نداده بود. این معادله پیامدهای گسترده‌ای فراتر از اقتصاد داشته است؛ به عبارت دقیق‌تر، این معادله به دو مورد زیر اشاره دارد.

 ساختارهای اقتصادی توسعه‌نیافته در کشورهای آسیای مرکزی که در عین حال از موهبت منابع طبیعی بسیار برخوردار اند.

تقاضای بی‌سابقه برای انرژی از سوی هند و پاکستان و خصوصا از سوی چین که نمی‌تواند بدون افزایش شدید استفاده از منابع طبیعی مانند نفت و گاز، رشد اقتصادی‌اش را حفظ کند.

این معادله‌ی عرضه و تقاضا مستقیما به عوامل اقتصادی مربوط می‌شود که اکنون در این منطقه در حال بروز استند که افزون بر هنگفت بودن از نظر ویژگی‌های منطقه‌ای و هم اثر جهانی احتمالی بی‌نظیر استند. در ادامه گفته می‌شود که گشایش بازارهای جدید و الگوهای مبادله‌ی منطقه‌ای جدید از طریق افغانستان مبانی واقعی ساختارهای اقتصادی را در این منطقه به شدت تغییر می‌دهد. از آن‌جایی که چین و هند به دنبال منابع انرژی در مکان‌های دوردست استند، در همین چندصد مایلی هند و چین ذخایر بزرگ هیدروکربنی در آسیای مرکزی و هم‌چنین در ایران وجود دارد. افغانستان مسیر طبیعی در قلب این معادله‌ی بی‌سابقه‌ی عرضه و تقاضا است.

[۱]– International Energy Agency

[۲]– International Security Assistance Force