چین در افغانستان؛ ایجاد توازن میان اقتدارطلبی و مداخله‌ی جزئی (قسمت-۶)

سید نجیب‌الله مصعب
چین در افغانستان؛ ایجاد توازن میان اقتدارطلبی و مداخله‌ی جزئی (قسمت-۶)

نویسنده: هوگو چنه

مترجم: سید نجیب‌الله مصعب

خلاصه

همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، ماه‌های ابتدایی پس از شروع کناره‌گیری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی-ناتو- از افغانستان، برای دولت و شهروندان افغانستان دشوار بود. در اپریل سال ۲۰۱۵ طالبان حمله‌ی بهاری سالانه‌ی خود به نام «عزم» را آغاز کرد. این حمله پیچیده‌ترین حمله‌ای بود که بعد از سقوط‌شان در سال ۲۰۰۱ اجرا می‌شد. این عملیات سراسری که بیشتر ولایت‌های افغانستان را در بر گرفت، نیروهای امنیت ملی افغان را به چالش کشیده و تقریباً یک میلیون از شهروندان را آواره کرد. این اوضاع یادآور آشوب پس از خروج ارتش سرخ شوروی سابق در سال ۱۹۸۹ از افغانستان بود که به سقوط دولت محمد نجیب‌الله، رییس‌جمهور سابق افغانستان، در سال ۱۹۹۲ منجر شد. جامعه‌ی بین‌الملل نگران است که اگر مسائل جاری را به حال خود رها کنند، حاکمیت کنونی در کابل هم به همین سرنوشت دچار شود.

 از وقتی که اشرف غنی، رییس‌جمهور کنونی افغانستان به قدرت رسیده است، باور دارد که راه‌حل بهینه را می‌داند و معتقد است: «مشکل اساساً به صلح با طالبان مربوط نمی‌شود. مشکل به صلح بین پاکستان و افغانستان ربط دارد». او تصمیم گرفته که برای برقراری صلح در افغانستان به اسلام‌آباد تکیه کند. با توجه به دخالت مسبوق به سابقه‌ی پاکستان در روابط کابل، حمایت واقعی اسلام‌آباد محل تردید بوده است. حملات ۷ اوت ۲۰۱۵ نگرانی‌ها را تشدید کرد؛ اما غنی به طرف سومی یعنی چین روی آورد تا تعهد اسلام‌آباد به فرایند صلح را تضمین کند.

 هدف ما در این مقاله این است که مرور مختصری بر پاسخ بیجینگ به درخواست رییس‌جمهور غنی ارایه و بعد بررسی کنیم که آیا بیجینگ می‌تواند برای افغانستان نقش تعیین‌کننده‌ای بازی کند یا خیر. در این تحلیل، نخست ویژگی‌های اصلی سیاست خارجی چین مشخص می‌شود و بعد، افغانستان در محاسبات این سیاست خارجی گنجانده می‌شود. در ادامه، قمارِ چین در افغانستان ارزیابی می‌شود و در نهایت، این مقاله با مروری بر عواقب نامحتمل این مداخله پایان می‌یابد.

۱– محتوای سیاست چین در قبال افغانستان؛ کابل در چشم‌انداز جهانی چین

 رشد پایدار

 در طول هجدهمین کنگره‌ی حزبی حزب کمونیست چین، دولت جدید چین دستورالعمل‌هایی در راستای خطوط کلی سیاست خارجی‌اش در سال‌های پیش رو را مشخص کرد. ایده‌ی «جوان‌سازی بزرگ ملت چین» یا «رؤیای چین» -Zhōngguó Mèng- اولین دستورالعمل بود. هدف اساسی این ایده، ساخت «کشور مدرن سوسیالیست هم‌صدا» تا سال ۲۰۴۹ است. هرچند این «رؤیا» مبتنی بر توسعه‌ی داخلی و رشد پایدار است؛ اما تنها مسائل ملی را در نظر ندارد. مدل رشد صادرات‌محور چین به ثبات و نظم بین‌المللی متکی است؛ زیرا بازار داخلی آن نمی‌تواند همه چیزهایی را بخرد که در این کشور تولید می‌شود؛ بنابراین منافع اقتصادی چین به شرایط راهبردی گسترده‌تری ارتباط پیدا می‌کند که کابل مستقیماً به این منافع پیوند خورده است؛ زیرا بی‌ثباتی در افغانستان می‌تواند تجارت در کل منطقه را مختل کند.

 در سال ۲۰۱۳، شی جین‌پینگ، برنامه‌ی «یک کمربند، یک جاده» را اعلام کرد که راهبردی توسعه‌ای برای برقراری تعادل «نرمال جدید» چین، یعنی کاهش نرخ رشد است. این برنامه قرار است بازارهای جدیدی برای ظرفیت‌های اضافی چین فراهم کند و این امر بخشی از راه‌حل تضمین رشد پایدار است. در واقع هدف از «اوبور» یا طرح «یک کمربند یک جاده»، خلق شبکه‌ی وسیعی از راه‌آهن، خطوط لوله‌ی انرژی، بزرگ‌راه و امکانات مخابراتی است که چین را به اروپا و آفریقا وصل می‌کند. با این حال، ادامه‌ی ناامنی در افغانستان، رهبران چین را نگران می‌کند. آن‌ها می‌خواهند از آشوب در اطراف کمربند اقتصادی جاده ابریشم و اوبور پیش‌گیری کنند. آن‌ها پیش‌بینی می‌کنند که کمربند اقتصادی جاده‌ی ابریشم می‌تواند امنیت انرژی چین را با تنوع بخشیدن به مسیرهای تأمین از طریق آسیای مرکزی و آسیای جنوبی تضمین کند. این کشور حدود ۶۰ درصد از نفت خود را از طریق واردات تأمین می‌کند. این واردات عمدتاً از کشورهای آسیای غربی است و از این‌رو به شدت به امنیت خطوط دریایی خود متکی است. با این حال، افزایش تنش‌ها در دریای جنوب چین و راه‌زنان دریایی در تنگه مالاکا، تهدیدی برای ایمنی کریدورهای انتقال انرژی چین هستند. مسیرهای «یک کمربند، یک جاده» و کمربند اقتصادی جاده‌ی ابریشم، هنوز در مرحله‌ی برنامه‌ریزی هستند و در پیشنهادها آگاهانه از مسیرهای عبوری از افغانستان اجتناب شده و نگرانی‌هایی درباره‌ی محافظت از آنها مطرح می‌شود؛ زیرا هرگونه بی‌ثباتی می‌تواند این فرایند را تحت تأثیر قرار دهد.

 تضمین ثبات داخلی

 در سال‌های اخیر، چین در شرایط امنیتی نسبتاً خوبی بوده است و سیاست‌گذاران چینی انتظار دارند که همسایگان این کشور «به طور کلی در صلح بمانند». با وجود این‌که بیجینگ تاکنون چنین بی‌ثباتی در همسایگی خود ندیده است، رهبری چین احساس آسیب‌پذیری می‌کند. حزب کمونیست چین بر این عقیده است که سرنوشتش به اتحاد ملی و منطقه‌ای بسته است؛ بنابراین به شدت به حل معضل ناامنی علاقه‌مند است. به نظر پکن، ثبات نسبی در کشورهای همسایه فرصتی برای برطرف کردن تهدیدهای داخلی این کشور است.

 برای چین، حفظ نظم اجتماعی در منطقه‌ی خودمختار اویغور سین‌کیانگ، احتمالاً مهم‌ترین مشکل داخلی مرتبط با افغانستان است. ناآرامی‌های اویغور چندان مسأله‌ی داخلی خطیری نیست؛ اما با توجه به گسترش ملی‌گرایی ترکی و بنیادگرایی مذهبی، بیجینگ گوش به زنگ است. مبارزه با جدایی‌طلبی در منطقه خودمختار اویغور سین‌کیانگ، حتا تبدیل به یکی از منافع ملی و بخشی از سیاست «اصل اساسی غیرقابل مذاکره» شی جین‌پینگ شده است. در داخل، بیجینگ شکلی از «رویکرد هویج و چماق» را به کار گرفته است که شامل سیاست‌های سازش‌ناپذیر در برابر جدایی‌طلبی و در عین حال تلاش‌هایی برای گسترش توسعه‌ی اقتصادی در این منطقه می‌شود. کارزار «برو غرب» در دهه‌ی ۲۰۰۰ آغاز به کار کرد. این کارزار به نتایجی رسیده است؛ اما از شدت گرفتن ناآرامی‌های قومی در منطقه‌ی خودمختار اویغور سین‌کیانگ، جلوگیری نکرده است. مثلاً شورش‌های اورومچی در سال ۲۰۰۹ به کشته شدن ۱۵۶ نفر و زخمی شدن ۱۷۰۰ و عمدتاً از چینی‌های «هان» منجر شد. این شورش‌ها یکی از خونین‌ترین رویدادها از زمان قدرت گرفتن حزب کمونیست چین در این کشور بود. بدترین کابوس رهبران چین این است که جدایی‌طلب‌های جنبش اسلامی ترکستان شرقی، حمایت دردسرسازان خارجی را جلب کنند. این‌که «دیاسپورا» یا مهاجرت اویغورها در جمهوری‌های آسیای مرکزی، به خوبی جا افتاده است نگرانی‌های چین را تشدید می‌کند. با این حال، هر چند بیجینگ معمولاً تمام اَشکال جدایی‌طلبی را در یک دسته و تحت عنوان اعمال تروریستی قرار می‌دهد؛ اما مسأله‌ی اویغورها را نمی‌توان تنها بخشی از اقدام‌های خشونت‌آمیز دانست.

 از نگاه رهبران چین، افغانستان چند دهه، کانون بنیادگرایی اسلامی بوده است. آن‌ها معتقدند که گروه‌های مبارز از جنبش اسلامی ترکستان شرقی حمایت کرده‌اند و می‌ترسند که بی‌ثباتی و رادیکالیسم افغانستان به ناآرامی‌ها در ولایت‌های غربی چین دامن بزند. به علاوه، شرایط امنیتی افغانستان برای بیجینگ به شدت نگران‌کننده است، خصوصاً به این دلیل که چند گروه مبارز افغان با داعش اعلام بیعت کرده‌اند. چین کشورهای هم‌سایه، از جمله افغانستان را دارایی مهمی در پیش‌گیری از گسترش تهدیدهای داخلی می‌داند؛ بنابراین رهبران چین در پی آن بوده‌اند کاری کنند که جدایی‌طلبان جنبش اسلامی ترکستان شرقی، کم‌ترین حمایت خارجی ممکن را دریافت کنند. مثلاً چین به قزاقستان پیشنهاد کرد که در یک مناقصه، در یک خط لوله گاز ۳۰۰۰ کیلومتری پرسود سرمایه‌گذاری کند تا آستانه را به تصویب معاهده مرزی ۱۹۹۸ راضی کند. نگرانی حزب کمونیست چین از ثبات همسایه‌های غربی کاملاً مشهود است. کم‌تر از یک دهه طول کشید تا بیجینگ تمام مسائل مرزی خود را حل کند و حمایت خارجی برای مقابله با جدایی‌طلب‌ها در منطقه خودمختار اویغور سین‌کیانگ را به دست بیاورد. با این حال، افغانستان همچنان محل نگرانی «سیاست همسایه‌ی خوب» اعضای سازمان همکاری‌های شانگهای یا پیمان‌های سرمایه‌گذاری اقتصادی است؛ اما سیاست‌گذاران چین جمهوری‌های آسیای مرکزی را در این رابطه مهم‌تر می‌دانند.