چین در افغانستان؛ ایجاد توازن میان اقتدارطلبی و مداخله‌ی جزئی (قسمت-۸)

سید نجیب‌الله مصعب
چین در افغانستان؛ ایجاد توازن میان اقتدارطلبی و مداخله‌ی جزئی (قسمت-۸)

نویسنده: هوگو چنه

مترجم: سید نجیب‌الله مصعب

۳ – نقش چین به عنوان میانجی و ابهام در میزان تسلطش برای تغییر بازی

 سیاست فعال بنا بر تقاضا

 با این حال، از سال ۲۰۱۴ به بعد مقام‌های چینی نقشی در افغانستان بازی می‌کنند که روز به روز اهمیت آن بیشتر می‌شود. ادعا می‌شود این موضع آشکار از روی‌آوردن اشرف غنی به سوی پاکستان ناشی شده است. رییس‌جمهور افغانستان به این نتیجه رسیده است که «وضعیت جنگی اعلام ‌نشده [بین کابل و اسلام‌آباد] در طول ۱۴ سال گذشته» دلیل اصلی بی‌ثباتی در کشورش است. او انتظار دارد که تأیید پاکستان به دولتش امکان دهد که با طالبان به توافق سیاسی برسد. تلاش‌های پیشین دولت افغانستان برای آشتی که مستقیماً با خود طالبان انجام شد، همه بی‌نتیجه ماندند. اشرف غنی و مشاورانش تصمیم گرفتند که از میانجی‌گری چین حمایت کنند؛ زیرا چین قدرتی منطقه‌ای است که بیشترین نفوذ را بر پاکستان دارد. سیاست‌گذاران امریکا هم از این حرکت حمایت کردند. آن‌ها در پی قدرت منطقه‌ای معتبری هستند که بعد از خروج نیروهای ناتو از افغانستان، کنترل اوضاع را به دست بگیرند. بیشتر جلسات دوجانبه‌یا بیجینگ و واشنگتن، عمدتاً از زمان شروع فرایند استانبول، فرصتی برای ترغیب چین به دخالت در این موضوع بوده است. مثلاً در طول گفت‌وگوی راهبردی و اقتصادی امریکا و چین طرفین «تصدیق کردند که ذی‌نفعان مهمی در حمایت از افغانستان هستند». رییس‌جمهور غنی تلاش‌های زیادی برای جلب مشارکت چین در فرایند صلح به رهبری پاکستان کرد. اولین دیدار خارجی غنی بعد از رسیدن به ریاست‌جمهوری از چین در اکتبر سال ۲۰۱۴ بود که در طول آن برای جلب رضایت بیجینگ ۱۵ معارض اویغور از قلمروی افغانستان استرداد شدند.

 مقام‌های افغانستان، چین را طرف سوم ارزش‌مندی می‌دانستند؛ زیرا این کشور روابط طولانی‌مدتی با طالبان داشته است. بیجینگ نیز رویکردی بدون مداخله با کابل پیش گرفته و بنابراین مشکل چندانی برای طالبان در سال‌های اخیر ایجاد نکرده است. در گذشته، نمایندگان چین حتا با برخی رهبران طالبان تماس مستقیم داشتند. ادعا می‌شود که آنها حتی به گروه‌های مجاهدین در طول جنگ علیه ارتش شوروی از کانال سازمان اطلاعات نظامی پاکستان اسلحه فروختند. این روابط منوط به اجازه‌ی اسلام‌آباد بود و به نمایندگان چین اجازه داده شد که با ملا عمر، رییس پیشین طالبان حضوری ملاقات کنند. در طول این ملاقات، آن‌ها با موفقیت تضمین کردند که افغانستان به رهبری طالبان به ادعای معارضان جنبش اسلامی ترکستان شرقی نخواهد پیوست یا از آن حمایت نخواهد کرد. در عوض، ظاهراً آنها پول و اسلحه در اختیار طالبان قرار دادند. هر چند این احتمال هم وجود دارد که سازمان اطلاعات نظامی پاکستان، بدون اجازه‌ی چین، آن‌ها را تجهیز کرده باشد. بیجینگ هیچ وقت رژیم طالبان را حمایت نکرد؛ اما سعی کرد تا جای ممکن، این رژیم را در برابر تحریم‌های بین‌المللی حمایت کند. به علاوه در طول چند سال اخیر، چین از مصالحه‌ی سیاسی با طالبان به عنوان بهترین راه‌حل برای آینده افغانستان حمایت کرده است. جالب است که در طول کنفرانس لندن در سال ۲۰۱۲ یانگ جیه‌چی، وزیر امور خارجه چین بر ضرورت «برقراری آشتی ملی و فراگیرتر کردن فرایند آشتی» تأکید کرد. این اعتماد متقابل بین مقام‌های چین و طالبان در بیانیه ذبیح‌الله مجاهد، سخن‌گوی طالبان نمایان شد که گفت: «ما هیچ مشکلی با چین نداریم؛ زیرا هیچ وقت در افغانستان دخالت نکرده است. چینی‌ها در امان هستند». با این حال، احتمالاً این مبارزان مشارکت بیشتر چین را تلاشی گمراهانه می‌دانند؛ با وجود این همه، رهبران چینی از نظر سطح نفوذ بر اقدامات طالبان به گرد پای پاکستان هم نمی‌رسند.

 بیجینگ کاملاً از درخواست رییس‌جمهور غنی حمایت کرد و در راستای این حمایت اولین بار در اکتبر سال ۲۰۱۴ ملاقاتی در سطح وزرا در فرایند استانبول ترتیب داد. فرایند استانبول کنفرانس بزرگی با موضوع افغانستان بود. «لی‌که چیانگ» نخست وزیر چین در این کنفرانس به کمک ۲۵۰ میلیون دالری و آموزش ۳۰۰۰ متخصص افغان متعهد شد.

 به علاوه، بیجینگ تمایل خود به افزایش ارتباطات با کابل را ابراز کرد. اتفاقی نیست که رهبران چین «سون یوسی» را به مقام نماینده‌ی ویژه‌ی افغانستان منصوب کردند. او دیپلمات ارشدی است که با این کشور آشناست.  چین به ندرت نماینده ویژه تعیین می‌کند و بنابراین باید به این انتصاب توجه کرد. این میانجی‌گری در ابتدا بعد از گفت‌وگوهای غیررسمی درباره‌ی صلح بین نمایندگان طالبان و دولت افغانستان در اورومچی، در می سال ۲۰۱۵ اثرات مثبتی بر جای گذاشت. حتا قرار شد که دور دوم گفت‌وگوهای موری، بعد از شرکت نماینده‌ی چین در دور اول، در چین برگزار شود.

 بدیهی است که نقش کنشگرانه‌ی چین در افغانستان فقط پاسخی به درخواست رییس‌جمهور غنی نیست. خروج ناتو و بدتر شدن شرایط امنیتی در شمال افغانستان انگیزه‌های بیجینگ را توضیح می‌دهد. بیجینگ با ایفای نقش میانجی به واشنگتن اطمینان می‌دهد که پاکستان فرایند صلح را به هم نمی‌زند و در پی حمایت از خروج کامل امریکا از حیات خلوت خود است. با این حال، تقاضای افغانستان هم در انگیزش بیشتر چین بسیار کارساز بوده است. احتمالاً چین هیچ وقت به طور یک‌جانبه تصمیم نمی‌گرفت که در روابط داخلی هم‌سایه‌ی خود دخالت کند. رهبری چین با میانجی‌گری موافقت کرد؛ اما یادآوری کرد که «این برنامه را باید رییس‌جمهور اشرف غنی پیشنهاد کند». چین با میانجی‌گری موافقت کرد؛ زیرا به خوبی در چارچوب اقدام‌های این کشور جای می‌گیرد و تصویر مثبتی در خارج از این کشور نشان می‌دهد و برگ دیگری به سیاست خارجی آن اضافه می‌کند.

ابهام در میزان تسلط برای تغییر بازی

 بعضی تحلیل‌گران تصریح می‌کنند که دولت افغانستان قابلیت مقام‌های چین در تسهیل توافق سیاسی را بیش از نیاز مهم می‌دانند. احتمالاً انتظارات رییس‌جمهور غنی را نمی‌توان برآورده کرد؛ زیرا سیاست جنوب آسیای چین برای پاکستان اهمیت بیشتری نسبت به افغانستان دارد؛ بنابراین بیجینگ مطمئناً روابطش با اسلام‌آباد را نسبت به کابل در اولویت قرار می‌دهد. در سال‌های اخیر، رهبران چین به مرور حمایت خود را از پاکستان کم کرده‌اند. کمک پاکستان دیگر مثل قبل که چین جایگاه بین‌المللی مستحکمی نداشت، حیاتی نیست. سال قبل که اوضاع در پاکستان بیش از حد پرمخاطره شده بود چین شش پروژه‌ی اقتصادی خود را از این کشور حذف کرد. با این حال، بعید است که مقام‌های چینی پاکستان را رها کنند؛ حتا اگر پاکستان رفتار غیرمسئولانه‌ای داشته باشد. آن‌ها سیاست‌های اسلام‌آباد در قبال بازیگران خشن غیردولتی را منفی ارزیابی می‌کنند؛ اما عقیده دارند که رها کردن متحدشان تهدید بزرگ‌تری است. ظاهراً چین مشتاق است که دولت پاکستان را به قیمت گزافی سر کار نگه دارد؛ بنابراین به حمایت اقتصادی هنگفتی به این کشور متعهد شده است. دهلیز اقتصادی چین و پاکستان نیز در همین راستا ایجاد شده است.

 رهبری چین قبلاً نفوذ خود بر پاکستان را نشان داده است. مثلاً اسلام‌آباد را از اقدام نظامی علیه معارضانی که به مسجد لال پناهنده شده بودند، منصرف کرد. با وجود این، روابط بیجینگ با اسلام‌آباد مهم‌تر از آن است که بتوان آن را دست‌کم گرفت خصوصاً که رابطه‌ی دوجانبه‌ی چین و افغانستان به همان اندازه یا بیشتر از رابطه‌ی چین و پاکستان مهم نیست. مقام‌های حزب کمونیست چین احتمالاً منافع این روابط را تا جایی افزایش می‌دهند که اثر سیاست‌های پاکستان برای منافع چین قابل تحمل باشد.

 به نظر می‌رسد که چین برای حل بن‌بست‌های احتمالی در گفت‌وگوهای صلح چیز زیادی برای عرضه نداشته باشد. بیجینگ با کناره گرفتن از روابط داخلی افغانستان، نتوانست با گروه‌های محلی که تحت فرمان اسلام‌آباد نیستند، رابطه برقرار کند. مثلاً طبق گزارش‌ها، نمایندگان طالبان مستقر در پاکستان ملا عبدالجلیل، ملا حسن رحمانی و ملا عبدالرزاق در گفت‌وگوهای اورومچی شرکت کردند. در صورتی که اسلام‌آباد دست از حمایت از فرایند صلح بردارد، نمایندگان چین هیچ قدرتی نخواهند داشت. آن‌ها نفوذ کافی برای واداشتن گروه‌های محلی افغان به مذاکره با دولت را ندارند و از سوی دیگر کمبود ارتباط با طالبان و نفوذ بر آن را شاید بتوان مزیتی برای چین دانست که بیجینگ را قدرتی بی‌طرف نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد رییس‌جمهور غنی و مقام‌های پاکستانی فراموش کرده‌اند که طالبان تنها گروه دردسرساز در افغانستان نیست.

توافق سیاسی در سطح ملی لازم است تا به فرایند صلح و آشتی جان تازه‌ای ببخشد. چین می‌تواند نقش ضامنی را بازی کند که تضمین می‌کند حقوق و منافع تمام طرف‌های افغان در توافق سیاسی پیش رو رعایت شود. با این حال، فعلاً چین علاقه‌ی چندانی به توسعه‌ی سیاست‌ها به طور مستقل از پاکستان نشان نداده است. در مقابل، رویکرد «بدون محدودیت» که مقام‌های چین اتخاذ کرده‌اند، احتمالاً به این معنا است که به محتوای گفت‌وگوها علاقه‌مند نیستند. مثلاً طالبان نگرش بسیار متحجرانه‌ای بر پایگاه و حقوق زنان دارند و اگر گفت‌وگویی شکل بگیرد، این موضوع بدون شک تبدیل به بن‌بست بزرگی خواهد شد. اگر چین نقش میانجی را بازی کند، متأسفانه هیچ تضمینی وجود ندارد که در صورت رسیدن به یک توافق سیاسی از دستاوردهای مهمی که در طول دهه گذشته به دست آمده است، محافظت شود.

 تقریباً غیرممکن است که چین در این میانه بتواند قواعد بازی را تغییر دهد، مگر این‌که بتواند سرمایه‌گذاری‌های ارزش‌مندی در اقتصاد محلی بکند. با توجه به این‌که حداقل یک سوم جمعیت افغانستان هنوز زیر خط فقر زندگی می‌کنند نیاز به توسعه‌ی اقتصادی شرط لازم برای رسیدن به ثبات است. دولت افغانستان که ۷۱ درصد از بودجه ملی‌اش از کمک‌های بین‌المللی تأمین می‌شود، به شدت به کمک خارجی وابسته است و امیدوار است که سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی چین اثر مثبتی بر اقتصاد این کشور داشته باشد.