نویسنده: ایمان نوری، دانشجوی روابط بینالملل
بخش دوم و پایانی
امریکا چه سلاحی در دست دارد؟
امریکا چند سلاح بزرگ و هولناک در دست خود دارد :
۱ : نظم نوین جهانی
این نظریه تا هنوز بر قوت خود پابرجا است، همه بازارهای جهان به بازارهای امریکا وابسته است. این تیوری به اندازهای قوی است که اروپا حتا نمیتواند در خواب هم، راه جدایی از امریکا را بررسی کند.
مقدمهی این نظریه، فروپاشی شوروی بود و در ۱۱ سپتامبر اوج گرفت و قدرتمند شد.
۲ : پیمان ناتو
بیش از ۴۰ کشور به رهبری امریکا هنوز در این پیمان فعالیت دارد و از امکانات بالایی برخوردار است. امریکا در آلمان، فرانسه، پولند، ایتالیا، اسکاندیناوی، اپنین، و ایبریا حضور نظامی دارد.
۳ : حضور نظامی
امریکا در حال حاضر تنها در آسیا ۸۳۰ پایگاه نظامی دارد و تا اکنون هژمون بزرگ دنیا است. امریکا در بیشتر کشورهای آسیای -به جز روسیه، چین، ایران، کوریای شمالی، هندوستان و ویتنام- حضور نظامی دارد.
۴ : اقتصاد بزرگ دنیا
دالر امریکا بر فرق تجارت جهانی ایستاده است و دست امریکا در این زمینه هنوز هم بالا است. احتمالا بازیهای اقتصادی نیز پیچیده میشود و دالر از پول برقی بیتکوین نیز کمک میگیرد.
بزرگترین دولتهای حریف تیوری هلال بحران کدامها است؟
دولت چین در سال ۲۰۲۰ که زمان اوجگیری ویروس کرونا بود، از طرحی زیر نام «اقتصاد نظارتی» رونمایی کرد که در برگیرندهی نسل پنجم انترنت دنیا بود. این نسل انترنت، به چین این امکان را میداد تا مثل امریکا بتواند مکالمههای سراسر کرهی زمین را شنود کند. در اوراسیا هم دولت روسیه بالای پروژهی نورداستریم بیشتر از پیش کار میکند تا اروپا را از وابستگی اقتصادی به امریکا بیرون بکشد و اتحادیهی اروپا را به بازارهای خودش و چین وابسته کند. ایران به تازگی قراردادی با چین امضا کرد؛ قرارداد ۲۵سالهای که برای ایران این ذهنیت را داده که؛ داستان دیگر برجام نیست. هندوستان همین زودیها جایگاه سومین اقتصاد جهان را به خود اختصاص خواهد داد و پیمان سایبری را با روسیه و امریکا امضا خواهد کرد. این چهار کشور در چوکات پیمان شانگهای قصد دارند که برنامههای شان را گامبهگام به پیش ببرند. در این بازی، اتحادیهی اروپا بیشترین ضربات را متحمل شده است و خواهد شد؛ زیرا آلمان و فرانسه در سال ۲۰۲۰ در یک همهپرسی به این نتیجه رسیده بودند که پاریس و برلین باید از تقابلهای سیاسی-امنیتی واشنگتن و مسکو بیطرف و در امان بماند. این یعنی اروپا میخواهد مسیر جدایی از امریکا را بیابد اما نه مثل پلان مارشال و به گونهی کامل.
بزرگترین رقیبان نظری این تئوری، کدام نظریهها است؟
هلال بحران، یک تئوری غربی است. این تئوری رقیبان بزرگ و قدرتمندی دارد که از آغاز رویکارآمدن اصطلاحات جدید جغرافیای جنگی در مناطق استراتژیک تا حال برای غرب نفسگیر بوده است. رقیبان این تئوری از بزرگترین تا کوچکترین به ترتیب فهرست و به ترتیب میزان محتوا و معنا دستهبندی شدهاند :
تمدن اسلامی: قدرتمندترین نظریه تا اکنون که ابطالش ثابت نشده است، منبع این طرح خداوند، قرآنکریم
و پیامبران اند. خاستگاه این تمدن سراسر خاور میانه، شمال افریقا، خراسان قدیم و اندلس است. این مناطق پرانرژیترین و نفتخیزترین منطقهی جهان است و نایابترین تمدنهای تاریخی و آثار باستانی را در خود جا داده است. یهودیت، عیسویت و اسلام ادیان آسمانی آن است که پیروان میلیاردی خود را دارد. بزرگترین تمدنها؛ مثل بینالنهرین، سومریها، مصریان، فرس باستان، هخامنشیها، مادها، ساسانیان، پارتها، کوشانیان، آریاییها در آن زاده شدهاند. اولین قانون اساسی جهان توسط حمورابی در اینجا نوشته شده بود و اولین سکه هم توسط «ایوتیدیم» در همین منطقه ضرب زده شد و ابداع شد.
کمونیزم: بانی این نظریه کارل مارکس از آلمان بود. او کتابی را زیر نام «ثروت ملل» نوشت و از فردریک انگلس هم برای تکمیل پایهی نظریه سوسیالیستی کمک خواست. این نظریه در دل خود کمونیزم را پدید آورد؛ نظریهای مجهزتر و انکشافیافتهتر از سوسیالیسم. این نظریه در آلمان تولد شد و سپس در جنگ اول و دوم جهانی در روسیه اوج گرفت و تا جایی قدرتمند شد که اروپا را عملا دو نیم و چین را مطیع خود کرد. در بخش نظام و اقتصاد در زمان خود هوادار داشت و نیم زمین زیر سلطهاش بود. این روزها نیز در جهان چندقطبی که همهی ما شاهد آن استیم، کمونیزم در گروپ «سرخ و زرد» دوباره در حال قدرتگرفتن استند، به ویژه در اقتصاد که برای امریکا حساسیتزا است.
تمدن شرق آسیا: شامل جاپان، ویتنام، سنگاپور و مالیزیا که مطابق پیشبینیها در بخش تکنالوژی و اقتصاد از غرب پیشی خواهند گرفت.
امریکای لاتین: کشورهای ونزویلا، کلمبیا، برزیل، آرجنتاین و کیوبا از اقمار نظام اقتصادی و متاثرشدگان نظام روسیه استند و روابط چندانی با امریکا ندارند. این کشورها در عرصهی نفت، گاز و منرالهای طبیعی در دل خود معادن بزرگی دارند.
افریقا: مصر، لیبی، الجزایر، سودان، و مراکش بازارهای نفت استند. این کشورها یک به یک شاهد ورود بهار عربی به خاکشان بودهاند و بهای سنگینی پرداختهاند. فعلا هم در جریان جنگ سوریه، بیشتر آنها از ایدهی غربی متاثر شدهاند.
تمدن بودایی: پیشىگرفتن قدرت اقتصادى آسیا از غرب در مناطقى؛ چون کوریا، چین و سنگاپور که رشد اقتصادى این کشورها را گستاخ و مهاجم خواهد کرد. از طرفى تمدن کنفوسیوسى با جدیت بیشترى در صدد دستیابى به قدرتهاى برتر نظامى است. این تمدن در چوکات «تائوییزم و شنتوییزم» برای غرب از همین حالا دردسرساز شدهاند.
هندوییسم : هند و گاندی دو رخ یک بلور است. امریکا هرگز تصورش را نمیکرد که روزی هند از راه سیاست تساهل و مدارا و با دیپلماسی نرم و انعطافپذیرش راه ورود به جمع قدرتهای بزرگ را بیابد؛ اما امروز امریکا بیش از هر زمان دیگری، برای رویارویی با چین، به هند نیاز دارد.
چه نظریههایی در طول تاریخ توسط قدرتهای بزرگ روی کار آمدهاند؟
الف: نظریههایی که در راستای تفکرات مربوط به ژئواستراتژی شکل گرفت که شامل نظریههای؛ «قدرت دریایی آلفرد تایر ماهان»، «هارتلند هالفورد جان مکیندر»، «ریملند نیکلاس اسپایکمن»، «قدرت هوایی الکساندر دوسورسکی»، «دونالد ماینگ» و «جرج کرسی» است.
ب: نظریههایی که در راستای تفکرات مربوط به ارگانیزمیک بودن کشور که شامل نظریههای «کشور به مثابه موجود زنده و فضای حیاتی فریدریک راتزل»، «رودلف كيلن»، «کارل هاوس هوفر» و «آدلف هیتلر» است.
ج: نظریههایی در راستای تفکرات مربوط به جنگ سرد که شامل نظریهها و دکترینهای «مهار شوروی جرج کنان»، «ترومن»، «دومینوی دین آچسون»، «توازن قوای هانس مورگنتا»، «جانسون»، «انقلاب جهانی لین پیائو»، «اصل حاکمیت محدود برژنف»، «مدل رفتاری رابرت مک کول» «هلال بحران زبیگنیف برژینسکی»، «تفکر سیاسی نوین میخائیل گورباچف» و «ساختار ژئوپلیتیکی جهان ساموئل برنارد کوهن» است.
د: نظریههایی در راستای تفکرات مربوط به پس از جنگ سرد و تحت عنوان «نظم نوین جهانی» که شامل نظریههای «پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما»، «ژئواکونومی ادوارد لوتواک»، «نظم نوین جهانی جرج بوش»، «سیستم ژئوپلیتیکی جهان سائول برنارد کوهن»، «منظومههای ششگانه قدرت زبیگنیو برژینسکی»، «برخورد تمدنها» و «ساختار قدرت جهانی ساموئل هانتینگتن» است.
بزرگترین رقیبان سنتی و دیرینهی هلال بحران اینها اند :
۱ : تئوری ابن خلدون -هر تمدنی متولد میشود، رشد میکند، جوان میشود، اوج میگیرد، پیر میشود، به مرحله فرسودگی و کهولت میرسد و در نهایت محکوم به فناست و میمیرد. این نظریه همچنان بر قوت خود باقی است و به عنوان قانون طبیعت توسط جهان به رسمیت شناخته شده. غرب نیز از لحاظ فلسفی به اصلیت و حقیقت این تئوری پی برده است؛ یعنی میداند که مرگ و زوال جزو لاینفک قانون دنیا است. اندیشمندان امریکا هنوز موفق به ارایه بدیل این تئوری نشدهاند.