قسمت بیست و هشتم
در لیبرال آرتس دانشجو یک بخش مهم آموزش است. رشد و پویایی نظام آموزشی لیبرال با سهمگیری و مشارکت جدی و سازندهی دانشجویان تأمین میشود. معلمان باید خود را به گونهای بار بیاورند که هر لحظه با نیازها و سوالات دقیق و ملموس دانشجویان هماهنگ شوند. در نظام آموزشی لیبرال آنچه که کارایی نظام آموزشی را تضمین میکند و آن را از خشک شدن و رکود باز میدارد، انطباق مداوم آن با نیاز و سطح قضاوت و نگرش دانشجویان است. در این نظام، دانشجویان در واقع همان میدان تحقیق برای دریافت قوت و خطای نظریههای آموزشی قلمداد میشوند.
در جزوهی کوچک دیگری که آن را هم به عنوان منبع تحقیق در مورد نظام آموزشی لیبرال به دست آوردهام، نکتههای قشنگی در مورد عام بودن این نظام در سراسر ایالات متحدهی امریکا مییابم. در این جزوه مینویسند که برخی شاید حس کنند تنها دانشجویان دانشگاه میتوانند در نظام آموزشی اعمال نظر کنند و یا قضاوتهای شان برای اصلاح و بهبودی نظام آموزشی معتبر باشد، ولی این شیوه را نمیتوان در نظام آموزشی مکاتب یا تعلیمات عمومی تطبیق کرد. در این جزوه گفته میشود که این حرف درستی نیست. دانشگاه با سطح نیاز دانشجویان سنجیده میشود و پویایی آن نیز با مقیاس پاسخگویی آن برای دانشجویان ارزیابی میشود، با این که مکتب باید سطح نیاز دانشآموزان را مد نظر داشته باشد.
در نظام آموزش لیبرال آنچه که مهم است، پویایی و پاسخگویی نظام آموزشی است. این هدف به دست نمیآید مگر این که به نیاز دانشآموزان در هر مقطعی که قرار دارند توجه شود. لیبرال آرتس به هیچ وجه نمیگوید که سطح دانش و کار نظام آموزشی با سطح توقعات دانشآموزان عیار شود و یا در همان حد پایین بیاید، بلکه باید این ظرفیت و توانمندی در نظام آموزشی خلق شود که بتواند با پایینترین و نازلترین سطح نیازمندیهای دانشآموزان همخوانی داشته باشد. این تعبیر گونهی دیگری از شعر معروف فارسی است که میگوید: «سر و کارت چون که با کودک فتاد/ هم زبان کودکی باید کشاد.»
جزوه مینویسد: لیبرال آرتس بحث و بررسی آزاد در مورد ارزشها را نسبت به عواطف و احساسات در برابر ارزشها ترجیح میدهد. در این نظام گفته میشود که باید دانشآموز این قدرت را بیابد تا با هر واقعیتی که روبهرو میشود با استدلال و تفکر باز برخورد کند. در جزوهای که روی دست ما گذاشته اند، لیبرال آرتس را با این جمله نیز تعریف میکنند: در این نظام به تو نمیگویند به چه چیزی فکر کنی، بلکه میگویند که چگونه فکر کنی.
راهول سیتا، دانشجوی هندی در سال دوم کارشناسی ارشد در رشتهی مدیریت است. او، با نینا ارورا که وی هم دختری هندی متولد امریکا است و در رشتهی جنگلداری و محیط زیست سال دوم کارشناسی ارشد خود را سپری میکند، از همراهان من در برنامهی ورلد فیلوز اند. راهول هم در مقایسهی نظام آموزشی ایالات متحدهی امریکا با کشورهای دیگر نکتههای جالبی را از استادان خود نقل میکند. او، میگوید در این نظام آموزشی بیش از هر چیز بر نقش جستوجو و تحقیق فرد دانشجو تأکید میشود و همین امر باعث میشود که دانشجو دارای یک نوع حس اعتماد به نفس شود که در رهبری و مدیریت کاربرد فوقالعادهای دارد.
جزوهای که برای دانشجویان سال اول در ۱۹۹۳ تهیه شده است نیز میگوید: برای این که بتوانید اندیشهای را قوت ببخشید باید برای آن دلیل فراهم کنید. اندیشه را در خدمت دلیل قرار ندهید، بلکه دلیل را در خدمت اندیشه قرار دهید. بدون دلیل، هیچ اندیشهای قابل قبول بوده نمیتواند. هر کسی به چیزی عقیده دارد و یا عقیده ندارد. کار ما این نیست که این راه را ادامه دهیم. این کار عادی و معمول است که اکثریت مردم آن را دنبال میکنند و زندگی خود را بر اساس آن نظم میبخشند. باید ببینیم که چرا باید به چیزی عقیده داشته باشیم یا چرا به چیزی عقیده نداشته باشیم. جزوه مینویسد که عقل مهمترین هدیهای است که خدا برای انسان عطا کرده است. شاید اگر در هیچ چیزی نتوانیم سپاسگزاری درست از خدا به عمل آریم با کاربرد عقل خود بتوانیم. کار عقل تنها این نیست که تصمیم درستی اتخاذ کند، بلکه مهمتر از آن این است که تصمیمی را درستتر بسازد و عیب و ایرادهای آن را کمتر کند. به همین ترتیب، در این جزوه گفته میشود که کار مهم نظام آموزشی این نیست که دانش ویژه یا مفیدی را به دانشآموز انتقال دهد، بلکه مهمتر از آن این است که ظرفیت اندیشیدن مستقلانه را برای آنها خلق کند.
نکتهی مهم دیگری که در این جزوه آمده است، زمانمند بودن عقل است. عقل قوهی درک، تشخیص، قضاوت و سره نا سره کردن است؛ اما عقل، به نوبهی خود با میزان اطلاعات و معلوماتی که دارید، با کیفیت این اطلاعات و معلومات، با روشی که برای انتظام بخشیدن اطلاعات و معلومات به کار میبرید، با هدفی که دارید و میخواهید از اطلاعات و معلومات خود برای تحقق آن استفاده کنید، ارتباط دارد. در جزوه میگوید که دانشآموزان را از سنین کودکی باید با زاویههای متفاوت نگاه آشنا کرد و به آنها یاد داد که در هیچ مسألهای گیر نمانند و ذهن خود را قفل نکنند. کودکان را باید به این حقیقت بزرگ آشنا کرد که جهان و زندگی فرصتهای زیادی دارد که به تدریج آشکار میشوند و او با ذهن نقاد و تفکر پویا آماده باشد تا از این فرصتها بهترین استفادهها را انجام دهد.
در جزوه بر اهمیت آزادی در تفکر، جرأت اندیشیدن و حق «چرا» گفتن تأکید میشود. کودکان نباید از فکر کردن بترسند. نباید از آزادی هراس داشته باشند. نباید از چرا گفتن و دلیل خواستن خسته شوند. اینها همه به تمرین نیاز دارد. آموزگار و نظام آموزشی باید زمینه را برای این تمرین فراهم کند.