منِ در هم تنیده (بخش دوم)

مرتضا نیکزاد
منِ در هم تنیده (بخش دوم)

منبع:   Aeon; The warped self

برگردان: مرتضا نیکزاد

«جراحی اسنپ چت» در چارچوب پردازش پیش‌گویانه کاملا منطقی است

رسانه‌های اجتماعی روشی چشم‌گیر و مؤثری برای تغییر شکل مدل‌های زایای ما استند؛ آن‌ها با شواهد نادرست در مورد هم، در مورد شکل جهان پیرامون ما و هم‌ شکل خود ما بیش از حد بارگذاری می‌شوند. فضای بین بودن و ظاهرشدن به طور بالقوه وسیع است. با یک ضربه، ما می‌توانیم ظاهر مان را به طور چشم‌گیری تغییر دهیم، یا همان تصویر را بیست بار از سر بگیریم تا زمانی که چهره‌ی ما سلطه‌ی دقیق زندگی که می‌خواهیم را طراحی کند.

همان طور که سیستم‌های عامل رسانه‌های اجتماعی، ویژگی‌هایی را ایجاد می‌کند که به ما اجازه می‌دهد خود را به طور غیر واقعی معرفی کنیم، این سیستم‌‌ها به تولیدکننده‌ی قوی‌ترین شواهد نادرست بدل می‌شود و سیستم‌های پیش‌بینی کاربران خود را با اطلاعات نادرست سیل‌باران می‌کنند و به ما، می‌گویند که جهان پر از افراد خوش‌حال و زیبا است که زندگی فوق‌العاده پر از تجمل و آسودگی را می‌گذرانند. به طور معمول، در جهان آفلاین، مدل زایا و انتظارات ما با اطلاعاتی که فورا -فیلتر نشده- از محیط دریافت می‌شود، رمزگذاری می‌شود؛ به این معنا که بیش‌تر اوقات، مدل به طور دقیق جهان را منعکس می‌کند. با این حال، در موارد تعامل منظم و سنگین با شبکه‌های اجتماعی، اطلاعات ورودی در مورد جهان با دقت انتخاب و تنظیم می‌شود و تغییر می‌یابد؛ ما به طور مخفی با توهمی خطرناک درگیریم. با توجه به تغییر نگرانی دبور از اصالت به ظاهر، سیستم‌های عامل رسانه‌های اجتماعی به عنوان اهرمی دیجیتال عمل می‌کند و مدل زایای ما را از محیط آفلاین جدا می‌کند؛ در عوض، مدل دنیای واقعی ما انتظارات حاصل از طریق یک مدل آنلاین را به دست می‌آورد و نتیجه‌ی آن، امواج خطای پیش‌بینی به طور فزاینده‌ای غیرقابل کنترل است که اکنون سیستم ،باید تلاش کند آن‌ را به حداقل برساند.

اقدامات به ظاهر افراطی مورفی، استراتژی‌ای برای حل این نوع خطای پیش‌گویی است. یک بررسی اخیر، نشان داده است که بیش از نیمی از جراحان زیبایی، بیمارانی دارند که صریحاً از آن‌ها روشی را برای بهبود تصویر آنلاین آن‌ها درخواست می کنند؛ در حالی که برخی از جراحان هم‌چنین گزارش کرده‌ اند که بیماران، از تصاویر پیش‌رفته‌ی خود به عنوان نمونه‌ای از وضعیت ظاهری که می‌خواهند به نظر برسند، استفاده می‌کنند. مورفی توضیح می دهد که چگونه فیلترها به او اجازه می‌دهد از اثرات عملیات زیبایی، «پیش نمایش» بگیرند و در حالی که انستاگرام اکنون آن فیلتر خاص را ممنوع کرده، بسیاری از برنامه‌های دیگر، عمل‌کردهای مشابهی دارند.

جراحی به اصطلاح «اسنپ‌چت» در چارچوب پردازش پیش‌گویانه، کاملاً منطقی است. اگر ما به ظاهر آنلاین دکتراشده‌ی خود و دریافت همه بازخوردهای مرتبط با آن، عادت کنیم، به زودی سطح اعتبارسنجی آفلاین، به عنوان خطای پیش‌بینی افزون ثبت می‌شود که احتمالاً منجر به احساس استرس و عدم کفایت می‌شود. از منظر پردازش پیش‌گویانه، می‌بینیم که جراحی برای بیش‌تر شبیه‌شدن به تصویری فیلترشده، کاری‌ست که سیستم همیشه انجام می‌دهد: این‌ کار با گرفتن پتو در وقت افت دما تفاوتی ندارد. ما در حال نمونه‌برداری از جهان استیم تا خود را به وضعیت مورد انتظار برگردانیم؛ اما رسانه‌های اجتماعی، قادرند آن قدر تصویر شخصی ما را جابه‌جا کنند که تنها راه اصلاح خطا و برآورده‌کردن آن انتظارات، تغییر شکل ظاهری توسط جراحی است.

البته توجه داشته باشید که در این سناریو، میزان مخاطرات چقدر زیاد است. اگر نتوانیم خطا را برطرف کنیم و ارتباط برقرارکردن با شبکه‌های اجتماعی را ادامه دهیم، این شکست مداوم به خورد مان داده می‌شود و در نهایت، به ما می‌آموزد که انتظار شکست خود را داشته باشیم.

 با ریزش آبشارگونه‌ی پیش‌بینی‌های درجه دوم –پیش‌بینی‌هایی در باره‌ی توانایی ما در پیش‌بینی دقیق (یا غیر دقیق)- ما با سود اعمال مورد انتظار مان زنده خواهیم بود. وقتی اقدامات ما به طور مداوم با شکست روبه‌رو شوند، حس اعتمادبه‌نفس نسبت به این اقدامات را از دست می‌دهیم. در نهایت، ما پیش‌بینی‌های خود را برای موفقیت کاهش می‌دهیم که منجر به احساس ناامیدی کامل می‌شود. این دقیقاً سناریوی توصیف‌شده توسط دانش‌مندان علوم اعصاب است که در زمینه‌ی محاسبات افسردگی، کار می‌کنند: اگر در برآوردن انتظارت خود به طور مداوم شکست بخوریم و سپس نتوانیم آن انتظارات را تنظیم کنیم، انتظار شکست اقدامات خود را خواهیم داشت. محتوای نامؤثق در رسانه‌های اجتماعی، تصاویر زیبایی و تجمل، می‌تواند این پیش‌بینی‌ها را مرجع قرار دهند و تنظیم مجدد انتظارات خود از زندگی بر اساس بازخورد در دنیای واقعی را، برای ما دشوارتر کنند. بنا بر این، رسانه‌های اجتماعی، می‌توانند ما را در تنگنا قرار دهند که یا دنیا را با توقعات جدید خود مطابقت می‌دهیم، یا این که خطر افسردگی و ناامیدی را به جان می‌کشیم؛ البته، روشی واضح‌تر برای کاهش‌دادن به این مشکلات وجود دارد: وقت کم‌تری را در انترنت بگذرانید؛ برای برخی از ما، گفتنش آسان‌تر از انجام‌دادنش است؛ زیرا، شواهد موجود این بدگمانی را ایجاد می‌کند که شبکه‌های اجتماعی، می‌توانند اعتیادآور باشند. یک بررسی جامع در سال ۲۰۱۵، اعتیاد به شبکه‌های اجتماعی را یک نگرانی نامتناسب تعریف کرد. با استفاده از این رسانه‌های اجتماعی که زمینه‌های دیگر زندگی را مختل می‌کند، نشان داد که تقریباً ۱۰ درصد کاربران نشانه‌های اعتیاد را از خود بروز می‌دهند. جالب این جا است که این درصدی تقریباً مشابه به درصد افرادی است که با مشروبات الکلی مشکل دارند؛ هرچند تورهای اعتیادآور الکل نسبتاً به خوبی درک شده اند؛ اما رسانه‌های اجتماعی این گونه نیست. پردازش پیش‌گویانه، ممکن است بار دیگر کلید درک دقیق چگونگی تأثیر چنین ویژگی‌ها برای سیستم‌های عامل خاص باشد.

پردازش پیش‌گویانه، درک جدیدی از اعتیاد به عنوان یک خطا در هم‌سوبودن سیستم‌های پیش‌بینی و محیط ارائه می‌دهد. زندگی دارای پاداش‌های بسیاری است و مغز ما این پادش‌ها را به عنوان خطای پیش‌بینی کاهش‌یافته تجربه می‌کند. بر خلاف تصور عمومی، هورمون دوپامین به تنهایی‌اش پاداش‌دهنده نیست؛ بل که کاهش خطایی که با آن هم‌راه است، پاداش‌دهنده است. انتقال‌دهنده‌های عصبی مانند دوپامین، به سادگی رفتارهایی را رمزگذاری و محصور می‌کنند که پیش‌بینی می‌کنیم، این پاداش‌ها را تحویل خواهند داد. اکنون فضای توسعه‌یافته‌ی فن‌آوری دیجیتال، دقیقاً مانند داروهای اعتیادآور مختلف، این رابطه بین پاداش و رفتار را مختل می‌کند.

 گری ویلسون، نویسنده‌ی علوم، در کتاب مهم خود «مغز در رابطه با پورن-۲۰۱۴»، استدلال می‌کند که پورنوگرافی انترنتی، خود را به عنوان پاداش‌دهنده‌ای خطرناک، نمونه‌ای از «فوق برانگیزاننده» نشان می‌دهد. ویلسون، اشاره می‌کند که در یک شب، پورنوی انترنتی سطوح جدیدی از واکنش جنسیت را تسهیل می‌کند که در تمام طول زندگی برای اجداد ما در دست‌رس نبوده است: چندین برگه، صدها مدل مختلف، وسواس‌های در حال افزایش، که همه‌ی این‌ها در توطئه‌ی گرفتن پاداش، فریاد می‌‍‌‌زنند: «لعنتی، ما خیلی بهتر از آن چه فکر می‌کردیم، ممکن است، عمل می‌کنیم!»؛ در حالی که در واقع، تنها به یک صفحه خیره شده ‌ایم. این تنوع به ویژه فریبنده است؛ زیرا، مغز ما همیشه به دنبال راه‌های جدیدی برای کاهش خطا است، روش‌های جدیدی که بهتر از حد انتظار انجام می‌شود. مغز ما این عمل را بازشدن گره بزرگی از عدم ​​قطعیت‌ها تصور می‌کند و مدار پاداش ما در مغز بیش از حد رانده می‌شود، که منجر به تقویت رفتار‌های خاص پاداش‌دهی می‌شود.

ادامه دارد.