با کشته شدن بغدادی، ترامپ به دنبال خلاص‌شدن از شر افغانستان

مهدی غلامی
با کشته شدن بغدادی، ترامپ به دنبال خلاص‌شدن از شر افغانستان

نویسنده: سندیپ گوپالان- The Hill

مترجم: مهدی غلامی

رییس‌جمهور ترامپ، روز یک‌شنبه، پس از پایان عملیات ویژه‌ی امریکا در سوریه، گزارش داد که ابوبکرالبغدادی، رهبر داعش «مانند یک سگ» مُرد و مثل یک ترسو، «ناله می‌کرد و فریاد می‌کشید.» خروج نیروهای امریکایی از شمال سوریه به دستور ترامپ که از سوی هر دو طیف سیاسی در امریکا محکوم شد، حالا یک دور پیروزی برای او به شما می‌رود.
اکنون، گمان می‌رود که ترامپ، درست به مانند سوریه، روابط نظامی ارتش امریکا با افغانستان را قطع کند.
برعکس آن چه بیشتر مردم باور دارند، دکترینِ سیاست خارجیِ ترامپ، مجموعه‌ای از گرایش‌های ناگهانی و شخصی او نیست که در قالب یک راه‌برد جمع شده باشد؛ در عوض، هدف چنین راه‌بردی، بازده سرمایه‌گذاری است. بر خلاف رییس‌جمهوران اخیر امریکا که سیاست خارجی‌ شان را با موضوعات ایدیولوژیکی شکل داده بودند، ترامپ طرف‌دار ارزش‌های اخلاقی نیست و سیاست خارجی‌اش را در منشور معامله‌های تجاریِ کوتاه‌مدت، به اجرا در می‌آورد.
تفاوت‌های واضحی که از ۲۰ سال پیش تا کنون وجود دارد را در نظر بگیرید. به گونه‌ی مثال، رییس‌جمهور بوش در سخنرانی دوم افتتاحیه‌اش توضیح داد که «سیاست ایالات متحده، دنبال‌کردن و پشتیبانی از رشد جنبش‌ها و نهادهای دموکراتیک در هر کشور و فرهنگ بوده و هدف آن پایان دادن به ظلم و استبداد در جهان است.» بوش پس از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر گفت: «بقای آزادی در کشور ما، به طور فزاینده‌ای بستگی به موفقیت آزادی در دیگر سرزمین‌ها دارد.»
بر عکس، سیاست خارجی رییس‌جمهور اوباما، روی حضور محدودتر نظامی و تکیه‌ی بیشتر بر دیپلماسی و اتحادهای بین‌المللی، استوار بود. اوباما در سخنرانی‌ای که در اکادمی نظامی ایالات متحده داشت، گفت: «ارتش ایالات متحده نمی‌تواند پیوسته، تنها – یا حتا نخستین – مؤلفه‌ی رهبری مان باشد. این که بهترین چکش را داریم، به معنی آن نیست که هر مشکل یک میخ است که باید آن را بکوبیم.» شاید برای این ‌که از دکترین جاه‌طلبانه‌ی بوش فاصله بگیرد بود که اوباما تذکر داد «راه‌بردی که شامل اشغال کشورهایی باشد که به شبکه‌های تروریستی پناه می‌دهند، ساده‌لوحانه و ناپایدار است.»
جدا از تفاوت‌ها در مورد استفاده از زور، هر دوی این دو رییس‌جمهور (بوش و اوباما)، در تعقیب آرمان‌های مشخص در دکترین سیاست خارجی شان، هم‌نظر بودند.
اما ترامپ، تافته‌ی جدابافته‌ای است. او همواره با استفاده از منابع ارتش امریکا مخالفت کرده؛ مگر این که سود اقتصادی‌ای در آن باشد. احتمالا او اولین رییس‌جمهوری در تاریخ امریکا است که در بدل اشغال عراق و هزینه‌های جانی، نفت طلب کرد. او، در یکی از وعده‌های انتخاباتی‌‌اش به مردم امریکا گفته بود که نیروهای این کشور را به ایالات متحده بر می‌گرداند.
حالا در نظر بگیرید که چهارچوب تصمیم‌گیری‌های ترامپ، روی این چند ستون پایین استوار است:
• «ملت‌های بزرگ، در جنگ‌های بی‌پایان نمی‌جنگند.»
• وادار کردن دیگر کشورها و متحدان کلیدی به پرداخت هزینه‌های امنیت خود شان.
• ساخت مرزهای قویِ ملی.
• افزایش هزینه‌های نظامی و مدرن‌کردن دارایی‌های دفاعی.
• بالا بردن حیثیت و اعتبار امریکایی و پایان دادن به «سواری‌های مجانی به متحدانی که از آزار دادن ما میلیاردها پول به دست آورده اند» و
• قرار دادن امریکا قبل از هر چیز دیگری
عقل می‌گوید تصمیم شتاب‌ناک ترامپ مبنی بر خروج نیروها از سوریه، فاجعه‌ای بود که ترکیه را به اشغال این کشور، تشویق کرد. پاسخ ترامپ این است که ترکیه وارد مرز ما نشده و دفاع از قلمرو سوریه و کردهایی که در این کشور زندگی می‌کنند، ربطی به او ندارد. به عبارت دیگر، این همان نتیجه‌ی تطبیق مستقیم دکترین ترامپ است.
با تطبیق چهارچوب سیاست خارجی ترامپ بر افغانستان، نمی‌توان از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان در آینده‌ای نزدیک، پیش‌گیری کرد. باز هم عقل مان – که متأثر از مقوله‌ی «دولت پنهان» و شرکت‌های مشوره‌دهی به دولت در واشنگتن است – می‌گوید که خروج از افغانستان، فاجعه‌بار خواهد بود.
اما افغانستان حتا با وجود امریکا هم، یک فاجعه است. بر اساس یک تخمین، این جنگ از سال ۲۰۰۱ به این طرف، ۹۷۵ میلیارد دالر برای امریکا هزینه داشته است و بر اساس آمارهای وزارت دفاع ایالات متحده -دیگر تخمین‌ها این رقم را ۲٫۴۰۰ تن می‌دانند- دست‌کم ۲٫۲۱۸ سرباز امریکایی در این نبرد کشته شده و بیش از ۲۰٫۰۰۰ نفر دیگر زخمی برداشته اند. از آغاز جنگ تا کنون ۱۴۷٫۰۰۰ نفر کشته شده اند که شامل ۳۸٫۰۰۰ فرد ملکی نیز می‌شود.
ترامپ از همان اوایل هم با حضور ایالات متحده شدیدا مخالف بود. او افغانستان را «خراب‌آباد کامل» خواند و گفت که «ما در افغانستان مثل پولیس وظیفه اجرا کرده‌ایم و قرار نبود که پولیس بودن وظیفه‌ی سربازان بزرگ‌ مان باشد.» او به تازگی گفته بود: «جنگ افغانستان تقریبا پا به ۱۹سالگی گذاشته است. بی‌پرده بگویم، مضحک است.» تلاش او برای صلح با طالبان، تنها برای این بود که از شر افغانستان خلاص شود و بگریزد.
هیچ نشانه‌ی فوری‌ای از بهترشدن اوضاع در افغانستان وجود ندارد. نزدیک‌ترین شباهت در ساختن یک جامعه‌ی باثبات در آن قسمت از دنیا، پاکستان است که ۹۰ سال برای امپراتوری بریتانیا طول کشید. گرچه بریتانیایی‌ها ۹۰ سال در آن‌جا حکومت کردند و ۱۰۰ سال دیگر نیز پیش از دوره، آن منطقه زیر استعمار شان بود؛ اما پاکستان دموکراسی باثباتی نیست و نمی‌تواند الگویی برای دیگران باشد تا از آن تقلید کنند. این که انتظار داشته باشیم افغانستان طی تنها ۱۹ سال تغییر کند، آن هم زمانی که این دولت که به گونه‌ی روزانه نفس می‌کشد و حکومت محلی فاسدی دارد؛ کاملا احمقانه خواهد بود. حتا با چنین روی‌کردی، افغانستان طی ۱۰۰ سال آینده کشوری بهتر از پاکستان نخواهد شد. احتمال نمی‌رود که مالیات‌دهندگان امریکایی، تریلیون‌ها دالر پول بپردازند تا پاکستان دیگری به وجود بیاید.
ترامپ، انتخاب نشده است تا سیاست خارجی سنتی امریکا را با ناکامی‌هایی که در خارج از مرز این کشور داشته، دنبال کند. رأی‌دهندگان، این در هم‌تنیدگی‌های بیگانه را شناختند، آن را نپذیرفتند و زمانی که به ترامپ رأی می‌دادند از خرد کار گرفتند. اگر گذشته یک پیش‌زمینه بوده باشد، خروج سریع از افغانستان در توافق کاملی با نوع تصمیم‌گیری‌های ترامپ خواهد بود. چنین کاری باعث محکومیت‌های فراوانی خواهد شد؛ اما ۱۹ سال برای ساخت یک دولت باثبات در افغانستان کافی نبود و ۱۹ سال دیگر هم برای چنین کاری کفایت نمی‌کند.
راه‌برد کنونی بسیار پرهزینه‌ است؛ مگر این که مالیات‌دهندگان، ۸۰ سال دیگر هم به انجام چنین کاری متعهد بوده و ۵ تریلیون دالر دیگر هم هزینه کنند تا افغانستان به یک دولت باثبات، شبیه‌تر شود. اگر داشتن یک حکومت ثابتِ مردم‌سالار برای افغان‌ها مهم است، خود آن‌ها باید سرنوشت شان را در دست بگیرند.