بخش دوم
ظریف از تابستان سال پیش میگوید؛ از عملیاتی که برای بازپسگیری ولسوالیهای وردوج و یمگان بدخشان از دست طالبان راهاندازی شده بود. اواخر تابستان است که دولت عملیات هوایی و زمینیای را برای تصرف این دو ولسوالی از دست طالبان آغاز میکند. ظریف یکی از دهها سربازی است که در این عملیات اشتراک کرده است. اکنون هفت سال از حضور او در ارتش میگذرد و سرکردهی یک گروه ۲۵نفری است. شام روزی که روشنی بساطش را جمع میکند، نیروهای ارتش در نزدیکی ولسوالی وردوج میرسند؛ ولسوالیای که از پنج سال به اینسو در تصرف طالبان است و تفکیک طالب از مردم محل را دشوار کرده است.
به دلیل موقعیت کوهستانیای که این ولسوالی دارد، پیشروی نیروهای زمینی در آن نزدیک به ناممکن است؛ برای همین، نیروهای زمینی موفق به پیشروی نمیشوند و عملیات هوایی در بخشهایی که سنگرهای طالبان شناسایی شده است، انجام میشود. نیروهایی که برای تصرف این ولسوالی رفته اند، پس از دو روز درگیری، با اینکه تلفات سنگینی به طالبان وارد میکنند؛ اما طالبان که در سنگ و چوب این ولسوالی خانه کرده اند، کار را برای نیروهای امنیتی دشوار میکنند. ظریف میگوید که پس از تصرف یکی دو روستا، هیچ مردی در آن روستاها نمانده بود؛ این یعنی حضور درازمدت طالبان در آن ولسوالی، همه را تبدیل به طالب کرده بود و یا شکل و ظاهر مردم مانند طالبان شده بود؛ برای همین، مردهایی که مسلح نبودند هم فرار کرده بودند تا مبادا به دست نیروهای ارتش کشته شوند.
ظریف با گروه ۲۵نفره اش که یک سرباز شان از ناحیهی پا زخم سطحی برداشته است، در روستایی در نزدیکی ولسوالی سنگر گرفته اند و نظر به اطلاعاتی که از طریق مردم محل از موقعیتهای احتمالی طالبان به دست میآورند، به نیروهای هوایی گزارش میدهند؛ اما پس از انجام عملیات هوایی، تا این که نیروهای ارتش قصد پیشروی میکنند، از هر خانه و کوچهای دهها طالب مقابل شان سنگر میگیرند. شب سوم عملیات است و با توجه به روحیهای که نیروهای ارتش در شروع عملیات داشتند، نتوانسته اند تا جایی که باید پیشروی کنند. نیمههای شب سوم عملیات، دهها طالب از مرکز ولسوالی در یک ضد حمله، عملیاتی به قصد محاصرهی سربازان ارتش –گروهی که ظریف سرکردهی آن است- به راه میاندازند که دور از تصور ظریف و سربازانش است؛ چون آنان باور دارند که در حالت تهاجمی استند و با توجه به تلفاتی که به طالبان وارد شده است، آنان به ضد حمله فکر نخواهند کرد؛ برای همین، در ساعت اول حملهی طالبان، وضع بر ظریف و سربازانش سخت میشود و درخواست عملیات هوایی میکنند؛ با رسیدن هواپیماهای نظامی، در شبی که مشخص نیست طالبان در کجای آن پنهان شده اند، روحیهی شان را از دست میدهند و ناچار به عقبنشینی میشوند؛ عقبنشینیای که به گفتهی ظریف، اگر یک ساعت دیگر به تعویق میافتاد، طالبان موفق به کشتن و یا اسیرکردن ۲۴ سربازی میشدند که با او در آن روستا سنگر داشتند.
عملیات ناگهانی طالبان در آن نیمهشب، در حالی که سربازان ارتش طالبان را در حال فرار تصور میکردند؛ انگیزهای میشود به سربازان ارتش و فردای آن روز که یک گروه کمکی دیگر نیز به آنان رسیده است، عملیات برای تصرف روستاهای دیگر آغاز میشود؛ ظریف پیشروی عملیات زمینی را به قدری کند توصیف میکند که برخی از سربازها، گرفتن آن ولسوالی را از طالبان، ناممکن فرض میکردند؛ چون در همه جای کوه و سنگ ولسوالی وردوج، طالبان سنگر دارند و عملیات هوایی نیز از کشتن آنان درمانده است. جغرافیا برای سربازان ارتش ناشناخته و پیچیده است و حکومت پنجسالهی طالبان در این ولسوالی و قریههای آن، همه مردم را تبدیل به طالب کرده است. از سوی دیگر، چون عملیات برای تصرف دو ولسوالی –وردوج و یمگان- راهاندازی شده است، طالبان سقوط ولسوالی وردوج را، قدمی برای سقوط ولسوالی یمگان میشمارند؛ بنا بر این، همه نیروهای شان را از دو ولسوالی بسیج کرده اند تا هر طوری شده، مانع پیشروی دولت در ولسوالی وردوج شوند.
ده شب از آغاز عملیات گذشته است؛ تا هنوز مرکز ولسوالی به دست طالبان است و نیروهای دولتی تنها روستاهای اطراف ولسوالی را به تصرف شان درآورده اند. از گروه ۲۵نفرهای که یک نفر آن در روزهای شروع عملیات زخمی شده بود؛ اکنون ۱۸ نفر مانده است؛ طی ده روز عملیات، یک نفر آنان جان داده و شش نفر دیگر زخمی و به شفاخانه انتقال داده شده اند. شب تازه پوستینش را بر جغرافیای ناهموار وردوج هموار کرده است؛ اما وسط ماه است و مهتاب که روشنتر از هر شبی بر این جنگ تابیده است. پس از انجام عملیات هوایی در اطراف ولسوالی، نیروهای ارتش به کمک نیروهای مردمیای که پس از تصرف قریهها برگشته و به دولت پیوسته اند، وارد بخشهایی از مرکز ولسوالی میشوند؛ جایی که طالبان مسیرهای موتررو آن را ماین فرش کرده اند؛ اما همزمان با نیروهای جنگی، گروه ماینپاک نیز در کار تصفیهی ساحه است.
جنگ آنشب را ظریف خطرناک توصیف میکند؛ چون فرماندهی عملیات طالبان به دست سربازان خارجی این گروه است و آنان با استفاده از تاکتیکهای جنگیای که شاید حاصل آموزش استخبارات منطقه باشد، نمیگذارند که روحیهی طالبان ضعیف شود و با وجود اینکه تنها بخشی از مرکز ولسوالی در تصرف شان مانده است، عقبنشینی نمیکنند. برای نیروهای ارتش که پلان کوتاهمدتی برای تصرف این دو ولسوالی ریخته بودند نیز، وضع دشوار و غیر قابل باور شده است؛ به همین خاطر، سربازان ارتش با همهی توان میجنگند تا پس از تصرف ولسوالی وردوج، نفسی راحت کنند. ظریف میگوید که آن ده روز را نه او و نه هیچ کدام از همراهانش فرصت و یا جایی برای حمام کردن نیافته بودند؛ کفشهای شان به پاهای شان چسبیده بود و برخی از سربازها از بس به تنگ آمده بودند، پابرهنه میجنگیدند؛ چون پاهای شان درون بوتهای عسکری آبله زده بود.
شب یازدهم عملیات به صبح رسیده است؛ نیروهای ارتش وارد ساختمان ولسوالی وردوج شده اند؛ طالبانی که ناچار به عقبنشینی از مرکز ولسوالی شده بودند، اکنون در روستاهای دورتر از ولسوالی در حال فرار اند. هر چند شمار زیادی از نیروهای ارتش که مرکز ولسوالی را تصرف کرده اند، حوصلهی دنبالکردن طالبان را ندارند؛ اما ظریف با سربازانش و یک گروه دیگر، چند روستا طالبان را دنبال میکنند و هر کسی را که سلاحش را به زمین نمیگذارد، میکشند. یازده شب از شروع عملیات گذشته است و خلاف برنامهریزی قبلی نیروهای ارتش، ولسوالی یمگان هنوز در تصرف طالبان است و طالبانی که از وردوج فرار کرده اند، به ولسوالی یمگان جابهجا شده اند.
شب دوازدهم را ظریف و دهها سرباز دیگر پولیس و ارتش، فرصتی برای خوابیدن دارند تا پس از رفع خستگی، فردا عملیات را به قصد تصرف ولسوالی یمگان به پیش ببرند. در آن جنگ، طبق آماری که ظریف میدهد، نزدیک به ۲۰۰ سرباز طالب کشته و زخمی میشوند. ظریف اما از تلفات نیروهای امنیتی و دفاعی به صورت دقیق اظهار بیاطلاعی میکند و میگوید که از گروه ۲۵نفرهی او، ۱۸ نفر در روز یازدهم که ولسوالی به تصرف دولت درآمده بود، سالم مانده بودند.
ادامه دارد…