بخش سوم
عملیات بازپسگیری ولسوالی یمگان
پس از یازده شبانهروز عملیات هوایی و زمینی، نیروهای پولیس و ارتش میتوانند وردوج را پس از پنج سال از تصرف طالبان درآورند؛ ولسوالیای که همسرحد با کوههایی از تاجیکستان و پاکستان است و طی سالهای اخیر به مسیری برای ورود گروههای تروریستی طالب و داعش تبدیل شده است. عملیاتی که یازده شبانهروز برای تصرف وردوج دوام میکند را؛ ظریف وحشتناک و دشوار توصیف میکند؛ گویا که کارکشتهترین سربازان طالب در این جنگ شرکت دارند و نگهداری این ولسوالی برای شان از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ برای همین است که عملیات با آن که به کمک نیروهای هوایی به پیش میرود؛ اما یازده شبانهروز طول میکشد.
پس از یک شب استراحت، نیروهایی که یازده روز پی در پی را برای تصرف وردوج جنگیده اند، به خاطر تصرف ولسوالی یمگان دست به کار میشوند؛ بخشی از نیروها برای پاکسازی ولسوالی وردوج باقی میمانند و نیروهای دیگر به کمک نیروهای هوایی و افراد مسلح مردمی که حالا همکار نیروهای دولتی شده اند، عملیات برای تصرف یمگان را آغاز میکنند؛ ولسوالیای که چهار سال است به دست طالبان است؛ جایی که گفته میشود در آن ناصر خسرو به دنیا آمده و در اواخر عمر دوباره به همان ولسوالی برگشته و در همان جا دفن شده است. عصر یک روز تابستانی که گرمای آفتاب دیگر پشت هیچ سربازی را گرم نمیکند، سربازان ارتش وارد اولین روستای این ولسوالی میشوند؛ روستایی کوچک که به محض رسیدن نیروهای دولتی، طالبان از آن فرار میکنند و برای مقاومت در روستاهای دیگری جابهجاه میشوند. ظریف که سرکردهی یک گروه ۱۸نفره مانده است، پس از تصرف وردوج به خاطر تلفاتی که به گروه شان وارد شده است، از طرف افسران بلندرتبه اش تنبیه میشود. آنان به ظریف میگویند که قهرمانبازی درنیاورند و خود شان را به کشتن ندهند؛ اما ظریف باورمند است که اگر قرار باشد قهرمانبازی دربیاورد، جایی بهتر از این نیست؛ او در میدان جنگی است واقعی و با دشمنی طرف است که تنها دشمن نیست؛ بلکه سایهای است از تاریکی و ظریف اگر با این تاریکی نجنگد و کشتهشدن در آن را نپذیرد، پس چگونه میتواند سربازی باشد که به خودش و آنچه میکند افتخار کند.
ساعت از نیمهشب گذشته است؛ نیروهای ارتش توانسته اند بهتر از ولسوالی وردوج عمل کنند و روحیهی مقاومت طالبان نیز پس از تلفات سنگینی که در وردوج متقبل میشوند، ضعیف شده است. تا نیمههای شب اول عملیات، نیروهای دولتی میتوانند چند روستا از این ولسوالی را تصرف کنند و نیروهای مردمی نیز با آنان هم در میدان جنگ و هم در قمست شناسایی موقعیتهای طالبان، همکاری دارند. از ظریف میپرسم که آیا نیروهای محلی صادقانه با شما همکار بودند؛ همان مردمی که تا دیروز زیر حکومت طالبان زندگی میکردند؛ ظریف برخی از آنان را متعهد به دولت و متنفر از طالبان میداند؛ اما عدهی زیادی از آنان را کسانی میگوید که برای شان مهم نیست در کدام طرف جنگ بجنگند؛ ظریف، جنگ برای این عده از نیروهای محلی را فرصتی میداند برای دستیافتن به غنیمت و اموال مردم و مهمتر از همه سلاح که با توجه به قیمت آن در بازار افغانستان، برای افراد محلی فرصتی است که نفر بکشند و سلاح و مهماتش را صاحب شوند. به باور ظریف، قسمتی از جنگ افغانستان تا این حد کاهش پیدا کرده و بیهدف انجام میشود. ظریف سربازان زیادی از گروه طالبان را از این دست افراد میشمارد؛ کسانی که به نام اسلام جهاد میکنند و دست از انجام هیچ کار غیر اسلامیای هم نمیکشند.
شب اول عملیات با تلفات نسبی به طالبان سپری میشود؛ بدون این که طالبان مقاومت شدیدی کنند؛ اما نیروهای دولتی موفق نمیشوند که مرکز ولسوالی را تصرف کنند؛ فردای آن شب، مقاومت طالبان در چند روستا شدیدتر میشود و در یکی دو روستا هم، طالبان و مردم محل که دیگر تفکیک شان با طالبان دشوار شده است، ضد حمله راهاندازی میکنند؛ اما پشتیبانی هوایی نیروهای دولتی، این فرصت را برای شان نمیدهد. طالبان با این که مقاومت دوامدار ندارند؛ اما با هر نیرنگی مانع پیشروی نیروهای ارتش میشوند؛ از جاگذاری ماین، کمین و تا سنگر گرفتن در خانههای افراد ملکی که کار نیروهای امنیتی را دشوار میکند. روز دوم عملیات نیز به پایان رسیده است؛ به جز چند زخمی محدود، نیروهای دولتی تلفات دیگری ندارند و از تلفات طالبان نیز آمار دقیقی در دست نیست.
شب دوم عملیات، طبق طرحی که نیروهای ارتش ریخته اند، باید مرکز ولسوالی را از طالبان بگیرند؛ برای همین عملیات شدت مییابد و پشتیبانی هوایی نیز طبق گزارشهای دادهشده، در چند موقعیت انجام میشود که روحیهی دشمن را تضعیف کند؛ اما آن شب را تا صبح، با این که به گفتهی ظریف ثانیهای بدون شلیک گلوله نبود، طالبان در مرکز ولسوالی مقاومت میکنند. از گروه ۲۵نفرهی ظریف، حالا شانزده نفر مانده است. دو سرباز دیگرش نیز زخمی شده اند. به گفتهی ظریف، بیشترین تلفات را در عملیات بازپسگیری این دو ولسوالی –وردوج و یمگان- گروه او دیده است؛ چون به باور خودش، بیشترین فعالیت و پیشروی را نیز در بین نیروهای زمینی آنان داشته اند و سنگرهای کلیدیای از طالبان را تصرف کرده اند.
فردای آنروز، آفتاب دوباره با روشنی برگشته است؛ اما تاریکی جنگ، هنوز بر ولسوالی یمگان پهن است و مردمی که وسط جنگ گیر کرده اند، بیشتر از سربازان دو طرف جنگ در خطر مرگ قرار دارند؛ جنگی که یک طرف آن، خودش را برحقترین سمت و گروه جهان میداند و برای رسیدن به این حق، دست به هر کاری میزند؛ از سنگر گرفتن در خانهی مردم ملکی تا سپر قراردادن کودکان و زنان و طرف دیگر جنگ، برای دولتی میجنگد که هر چند به ارزشی باورمند نیست؛ اما آن که سرباز است، باورمندانه شلیک میکند و فراتر از دولت، شاید به چیزی مانند سرزمین و وطن فکر میکند که در آن قرار است سیاستها و دولتهای زیادی ظهور و غروب کنند. از هر طرف حساب کنی، این جنگ نابرابر است؛ از آن جهت که سرباز طالب، دیگران را به نام کافر میکشد و سرباز ارتش، طالب را مسلمان فریبخوردهای میداند که شاید اگر کشته نشود، بتواند انتخاب دیگری داشته باشد.
ساعت دوی پس از چاشت است؛ سرانجام پس از چهلوچند ساعت درگیری، نیروهای دولتی وارد مرکز ولسوالی میشوند. عملیات هنوز به آخر نرسیده است؛ اما طالبان از نقاط کلیدی فرار کرده اند و در دیگر نقاطی که هستند نیز تاب مقاومت را ندارند و پا به فرار اند. عملیات تصفیهای در برخی از روستاها هنوز جریان دارد. قرار است برخی از نیروها برای حفظ ولسوالی و جابهجایی دوبارهی کارمندان اداری این ولسوالی در یمگان بمانند و نیروهای دیگری که دو هفته است پی در پی میجنگند، برای تصرف ولسوالی کران و منجان، عملیاتی را در این ولسوالی به پیش ببرند؛ ظریف با شانزده سربازش، قرار است در عملیات بازپسگیری کران و منجان نیز اشتراک کند.
ادامه دارد…