کار زنان در نهادهای رسمی و خصوصی که روزگاری تابو محسوب میشد و صحبت آن میان فامیل مردسالار غیرقابلقبول بود، امروز آرامآرام به واقعیتی گریزناپذیر تبدیل شده است. روزبهروز حضور زنان در مشاغل متفاوت در ولایتهای کوچک و بزرگ افغانستان پررنگتر میشود. ارگانها و سازمانهای دولتی و خصوصی درحرکتی هماهنگ برای شکستن تابوی حضور زن در جامعه با نادیدهانگاری تفاوتهای زیستی و غریزی زنان، فرصتهای مساوی و متعددی برای اشتغال زنان در شغلهای متفاوت و حتا شغلهایی که زمانی صرف برای مردان تعریف میشد فراهم آوردهاند. در دو سه سال اخیر، به دلیل شرایط بد اقتصادی و نوع نگاه مثبت به حضور زن در اجتماع، باعث شده که زنان هم پای مردان کار کنند و یا بیشتر بار زندگی بر شانههای زن، به دلیل بیکاری مرد خانه، به که این روزها بهوفور دیده میشود، سنگینی میکند.
زنان افغانستان، به دلیل محرومیتهای طولانی، از حضورشان در اجتماع با بازشدن فضای مناسب و دریچهی روشن برای نشان دادن استعدادها و توانمندیهای شان توانستند بهسرعت جذب بدنهی اجتماع شوند و باعث پیشرفتهای مختلف در سطوح شغلی جامعه شوند. امروزه در مشاغلی که نیاز بهدقت و حوصله دارد، زنان جایگاه ممتاز و قابلتوجهی یافتهاند. هرچند وظیفهی مادری و همسری و حفظ نقش زنانگی ارزندهترین شغل برای زن است؛ اما مشکلات معیشتی و اقتصادی؛ زنان و مردان را در تلاشهای بیرون از منزل کنار هم قرارداده است، بیآنکه به استرس و اضطراب در محیط کار توجه شود. هر چه جامعه بهسرعت رو به پیشرفت حرکت میکند این مشکلات، برای زنان دو برابر مردان میشود.
در شرایط جدید زمانی که صحبت از مشکلات زنان در محیط کاری به میان میآید بهصورت آنی مسائلی چون رعایت نشدن حقوق مساوی بین زن و مرد در کار و یا آزارهای فیزیکی در ذهن تداعی میشود. درحالیکه بررسی مسئلهی مهم صحت روان یک زن در محیط کار کمتر موردتوجه قرار میگیرد تا جایی که نادیده انگاشتن این مهم، معادله را به نفع مردان و به ضرر زنان به لحاظ روحی و روانی تغییر داده است. یکی از منابع مهم استرس و فشار زندگی، مسائل حاکم بر محیط کار است که ساعتهای طولانی روزانهی یک زن شاغل را دربرمی گیرد. قدرت خوب جسمانی زن افغانستانی و تمایلات شدید غریزی مردانه و علاقه به استقلال مادی پیداکردن از یکسو در کنار زیبایی و لطافت طبع و سرشت شان از سویی دیگر، موجب شده است بهمرور در برابر شغلهای روتین و روزمره که هیچ توجه و اهمیتی بهسلامت روان شان داده نمیشود، بیآنکه خود متوجه باشند دچار فرسایش روانی، شغلی و حتا خانوادگی شوند.
وظایفی مانند پرستاری، معلمی و حتا کار در رشتههای طبی، بسیار متناسب با تواناییهای زنان است؛ اما واقعیت طبیعت و خلقت زن این است که ساختار فکری آنان به برخی شغلها حتا اگر با ساختار فیزیکی و رفتاری آنان مطابقت هم داشته باشد؛ اما سیستم کاری و مدیریتی که روند شغل را با حضور زن هدایت میکند متناسب با روحیهی زنان تطبیق نشود و موردتوجه مسؤولین و مدیران قرار نگیرد، بهسرعت زن شاغل افغانستانی را از پای درمیآورد. زنی که یا کاری را آغاز نمیکند و یا اگر آغاز کرد مردانهوار با تمام صلابت و قدرت کار را به موفقیت میرساند؛ اما اگر هیچ مأمنی برای حمایت روانی از زن که هم نقش مادری و نگرانیها در مورد فرزندان را دارد و هم مدیریت خانه و دلمشغولیهای اقتصادی را، بار فکری و ذهنی زنان را به دو برابر مشغولیتهای ذهنی مرد افزایش میدهد، باعث میشود تا گاهی به این نتیجه برسند که نقشهای مختلف آنها در محیط کار و محیط خانوادگی با یکدیگر دارند وحتا مزاحم یکدیگرند و این تعارض بهمرور، سلامت روانی زن را به خطر میاندازد.
ساعات کار طولانی، تداخل وظایف خانوادگی و زناشویی با وظایف کاری، تبعیضهای جنسیتیِ حاکم بر فضاهای مردانه در اجتماع، دریافت نکردن حقوق متناسب با کار، نبود حمایتهای اقتصادی، شغلی و روانی، از مهمترین چالشهایی است که زنان شاغل را با خود درگیر کرده است. هرچند نوع وظیفه، میزان رضایت از آن و همکاری همسر و فرزندان، تاثیر بسیاری در صحت روان شان دارد. آنچه سلامت روان زنان شاغل را تهدید میکند نه حضور آنها در اجتماع بلکه همکاری نکردن مناسب مردان، همسران شان یا اعضای فامیل و حتا به کاربردن برخی نگاههای جنسیتی است که آنان را آزار میدهد تا جایی که بیشتر از همکاران مرد خود استرسها را در محیط خانوادگی هم تجربه میکنند.
زنان در مورداجرای دستورها و رعایت ضوابط اداری و کاری، دارای دقت بیشتری از مردان در محیط کار استند. بسیاری از زنان افغانستان در مواجهه با مزاحمتهای همکاران مرد و یا دیدن ناملایمات کاری و نابرابری جنسیتی از سوی مدیران خود، به شیوههایی چون سکوت، کنارهگیری ازکار و یا در پی گرفتن رفتار سرد روی میآورند که این احساس ناامنی، سراسر زندگی یک زن را مورد تاثیر قرارمیدهد. همین خودخوریها و نبود فضای امن برای برونریزی این احساسات، ناامنی، ترس ازدستدادن کار و ترس ازمتهمشدن، باعث میشود که عقدههای سرکوبشده، در محیط شغل را، با روان خسته و مانده از انبوه صداهای خفهشده در گلویش، در فضای خانواده و زندگی شخصی خویش تخلیه کند و دچار ریزش مو، سردردهای طولانی، اختلالات هورمونی، یائسگی زودرس، دلزدگی، بدخلقی، تشویش، تحلیل اعتمادبهنفس، نفستنگی، ناراحتیهای استخوانی، پرخاشگری، اضافی وزن، بیخوابی و افسردگی، حتا مخدوششدن تعهدات خانوادگی شوند که تمام این عوامل دستبهدست میدهد تا مهمترین کانون یک جامعه؛ یعنی خانواده آسیب بببیند و مادر شاغل خسته و افسرده، نسل افسرده و ناشاد را به جامعه تقدیم کند.
با توجه به نقش زنان، درپیشرفت اجتماعی وتوسعهی اقتصادی، به عنوان نیمی از جمعیت، باید تسهیلات لازم برای حفظ سلامت روان آنان در فضای شغل از سوی دستگاههای اجرایی فراهم آورده شود و در تدوین سیاستهای قوانین کار، حتا برای شغلهای خصوصی، حمایت بیشتری را ایجاد کنند تا نقش زنان درکشور به دور از تبعیضهای جنسیتی و توجه به نقش مهم مادری و زنانگیشان تسهیل شود. امنیت روانی در محیط کار و نداشتن تشویشهای فکری و روحی، باعث بالارفتن اعتمادبهنفس در زنان و در نتیجه، استفادهی بهتر از توانمندیهای زنان وشکوفاسازی استعدادهای بالقوهی آنان میشود. مادران شاد، فرزندان شاد وسالم، از نگاه روحی و جسمی را به جامعه تقدیم می کنند و دختران سرزنده وپرنشاط خانواده ونسلی سالم را بنیان مینهند. به جز آن، هراقدامی برای حفظ و ارتقای سلامت روان زنان، در سلامت تمام مردم جامعه موثر خواهد بود.