چرا دمکراسیخواهان، آزادیخواهان و مخالفین استبداد، بر شکلگیری جنبش زنان تاکید دارند؟ تا به حال چند بار به این سوال فکر کردهاید؟ زنانی که سعی می کنند با جنبشهای آزادیخواه همراه باشند، چند بار از خود سوال کردهاند که دلیل حمایت گروههای سیاسی و اجتماعی از حضور زنان در جامعه چی است؟ اقتصاد؟ مد؟ اقتضای جامعه؟
این سوالات میتواند نقطهی عطفی برای زنان فعال اجتماعی و سیاسی باشد تا بتواند روزنههای روشنفکری در بین زنان را ایجاد کند. بسیاری از زنان به خاطر تاثیر نفوذ آرمانهایی که از طریق رهبران سیاسی و فعالین سیاسی دارند، سعی میکنند که به عرصههای اجتماعی و سیاسی قدم بگذارند. برخی از این زنان فکر میکنند که حضور آنان در اجتماع، به مفهوم رشد اجتماعی و موفقیت و نفوذ شخصی آنان است.
دقیقا نیوسوسیالیستها و نیومارکسیستها چنین عقیدهای دارند و کاپیتالیستها به شیوهی هوشمندانه از این نوع تفکرات در جهت اهداف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود بهره میبرند. دموکراسی، فقط بهانهای برای به اوج رساندن احساسات زنانه است که آنها را به چالش میکشد. چقدر زنان در سراسر دنیا توانستهاند خودجوش برای رشد قوانین جهت منافع زنان قدم بردارند. در اصل زنان برای تمام گروههای سیاسی مانند سرمایهی شگرف و ناب به شمار میآیند که میتوانند با کمترین هزینه در جهت منافع آنان قدم بردارند و یا اینکه آنها را به اوج موفقیت نزدیک کنند.
پیروان اندیشههای مارکسیستی، بیشتر و زودتر از دیگر گروههای سیاسی به مسألهی زنان توجه کردند؛ زیرا زنان در انقلاب صنعتی کارگران ارزانقیمت و بیپناهی بودند که بیشتر از سایر قشرهای اجتماعی دچار آسیب شده بودند. از جهتی مارکسیستها به این موضوع فکر کرده بودند که اگر زنان به آنان بپوندند، میتوانند قویتر عمل کنند؛ زیرا جمعیت آنان چند برابر میشود. بنابراین، به زنان اجازه دادند که به آنها بپیوندند؛ اما بسیاری از جنبشهای مارکسیستیای که امروزه از آنها به نام جنبشهای سوسیالیسیتی یاد میشود، پس از اینکه به هدف رسیدند، زنان را از یاد میبرند و ترجیح میدهند که اهداف حزبی خود را در اولویت قرار دهند. انقلابهایی نظیر انقلاب فرانسه، روسیه، انقلاب اسلامی در ایران از این جمله جنبشهایی بودند که ابتدا زنان را در جهت اهداف سیاسی و حزبی خود بسیج کردند، سپس آنها را به حاشیه راندند.
انقلاب اسلامی در ایران، نماد معاصر این نوع جنبشها است. زنان ایرانی در ابتدا همه با هم همنوا بودند؛ زیرا اندیشهی حقوق زنان در اسلام اینگونه به آنان القا شده بود که جایگاه بهتری را کسب خواهند کرد و از منجلابی که مردان برای آنان ایجاد کردهاند، آزاد خواهند شد؛ اما با به پیروزی رسیدن رهبران مذهبی، زنان طبق قوانین اسلامی از بسیاری از حقوق خود محروم شدند؛ سن ازدواج کاهش یافت، حق طلاق فقط در دست مرد قرار گرفت و زن مجبور بود در همه حالات تمکین کند.
زنان به شدت به این موضوع اعتراض کردند؛ اما بعد مشخص شد که اعتراض آنان هیچ تغییری در قانون ایجاد نمیکند. شریعت هم پشیتبان این قوانین بود و زنان به این نتیجه رسیدند که انقلاب اسلامی از آنان بهعنوان یک اهرم جهت رسیدن به اهداف معین استفاده کرده است و پس از پیروزی، آنان را به حاشیه رانده است. بسیاری از زنان فعال اجتماعی، نتوانستند به فعالیتهای خود ادامه بدهند و یا اینکه از صحنه حذف شدند.
در افغانستان نیز چنین حالتی وجود دارد. البته باید این نکته را در نظر گرفت که رهبران سیاسی و مذهبی، هیچکدام به گونهای تعلیم نیافتهاند که برای زنان حقوق انسانی قایل باشند؛ یا به شیوهی واضحتر، اصلا حقوق انسانی در جامعهی سنتگرا مفهومی ندارد. در چنین جامعهای، مردان نیز از حقوق انسانی خود محروم و با آن آشنا نیستند.
جامعهی افغانستان به شدت آسیب دیده است و تودههای مردم با مشکلات عدیدهای در چالش استند؛ به طوری که اصلا نمیتوان تصور کرد که زنان هم میتوانند در صدر اولویتها قرار بگیرند.
گروههای سیاسی در افغانستان، اعم از دمکرات یا غیر دمکرات، به شدت کم تجربه استند. با ویژگیهای جامعه خود آشنایی ندارند و به اندیشه جامع و یکدست، دست نیافتهاند. بنابراین، در این میانه زنان و مسألهی زنان اهمیت پیدا نمی کند.
زنان افغان در برههای میتوانند مطرح شوند که از لحاظ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به نیروی تاثیرگذار تبدیل شده باشند و بتوانند رهبری خود را به دست بگیرند یا گروه رهبران را وادار به در نظر گرفتن وضعیت خود کنند.
اگر امروزه در افغانستان تاکید بر مشارکت زنان است، جهت آن فقط منافع رهبران سیاسی ناکارآزموده است. این رهبران سیاسی، از زنان استفادهی ابزارگونه میکنند و در زمانهایی که نیاز به حمایت و پشتیبانی سیاسی و اجتماعی دارند، به شکلهای مختلف از آنها استفاده میکنند؛ پس از اینکه به منافع مورد نظرشان دست یافتند، تعاریف خود را تغییر داده و یا به شیوههای مختلف زنان را به حاشیه میرانند.
این ابزارگونگی، دستآورد دموکراسی برای زنان افغان است. ابزارگونگیای که عامل اصلی عدم شکلگیری جنبش زنان در افغانستان به شمار میآید.