مشارکت سیاسی زنان در افغانستان

بتول سید حیدری
مشارکت سیاسی زنان در افغانستان

یکی از مهم‌ترین مسایل هر جامعه، رشد و توسعه‌ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن می باشد، که به لحاظ اهمیت و اعتبار خاص آن، معمولاً در رأس دستور کار دولت‌ها قرار می‌گیرد. جامعه‌ی افغانستان نیز با پایان‌یافتن جنگ‌های جهادی و بعد اتمام حاکمیت دوران سیاه طالبان، سازندگی، رشد، شکوفایی و توسعه را با کمک بسیاری از کشورها آغاز کرده است. بدین لحاظ، تجهیز جامعه و افراد آن برای نیل به چنین وضعیتی یک ضرورت انکارناپذیر است.

 از نظر اندیش‌مندان اجتماعی، توسعه‌ی هر جامعه‌ای متضمن یک سری مبانی، معیارها و عواملی است که در این میان، حضور فعالانه‌ی افراد در صحنه‌های مختلف جامعه و به اصطلاح مشارکت سیاسی و اجتماعی آنان، از عوامل بسیار مهم و حیاتی در امر توسعه‌ی اجتماع به حساب می آید. در جامعه‌ی ما با توجه به باورها و ضرورت‌ها و مطلوبیت‌های اجتماعی، حضور مردم در تمامی صحنه‌ها و مشارکت آنان در ابعاد سیاسی و اجتماعی به عنوان عامل مهم در توسعه و سازندگی، مورد توجه بسیار است. در واقع، وظیفه‌ی سیاسی همگانی است که کلیه اقشار جامعه، اعم از مردان و زنان را شامل می‌شود. در این راستا به خصوص مسأله‌ی مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان باید مورد بازنگری و بررسی دقیق قرار بگیرد تا زمینه‌های اساسی مشارکت فعّال نیمی از جمعیت جامعه در صحنه‌های مختلف اجتماع فراهم آید.

بنا بر این، زنان به عنوان بخش مهمی از پیکر اجتماع، حامل بار سنگین مسوولیت‌های خانوادگی و اجتماعی استند و دوشادوش مردان می‌توانند در صحنه‌های گوناگون حضور یابند. در هر جامعه‌ای، یکی از فراگردهای مهم، مشارکت سیاسی و اجتماعی می باشد که آحاد مردم اعم از مرد و زن، به عنوان عضو جامعه و نظام اجتماعی در آن سهیم استند؛ زیرا یکی از عواملی که می تواند نقش مؤثری در فرایند توسعه و رشد یک کشور ایفا کند، مشارکت عمومی است. به همین خاطر از نظر نظریه‌پردازان توسعه، مشارکت یکی از ارکان و عوامل مؤثر در رشد و توسعه در هر جامعه‌ای به حساب می‌آید.

مشارکت سیاسی واجتماعی

ابتدا باید دید، منظور از مشارکت سیاسی و اجتماعی چیست؟. مشارکت سیاسی و اجتماعی فرایندی است مبتنی بر حضور آگاهانه و فعال فرد به عنوان عضو جامعه و نظام، در صحنه‌های سیاسی و اجتماعی آن و ایفای نقش یا نقش‌های اجتماعی محوله. هم‌چنین در تبیین وضعیت مشارکت سیاسی و اجتماعی گفته‌اند:” در یک فرهنگ سیاسی مشارکتی، اعضای اجتماع، درصدد می باشند که صریحا به سوی نظام، به عنوان کل و به سوی ساخت‌های سیاسی، اداری و روندها گرایش پیدا کنند.”

در فرایند مشارکت سیاسی و اجتماعی، عواملی چند مؤثراند که از جمله می توان به میزان سواد و آگاهی مردم، سن، جمعیت، تنوع ساختاری تحرک و تجهیز اجتماعی، رشد اقتصادی، مطلوبیت‌های ملی، وحدت ملی، اطلاعات آموزش و ارتباطات اشاره کرد.

از آن‌جا که تقریبا نیمی از جمعیت اجتماعات را زنان تشکیل می‌دهند، نیمی از مسوولیت مشارکت سیاسی و اجتماعی هر جامعه‌ای بر دوش زنان است، که ضرورت می‌یابد، ضمن ایفای نقش‌های خانوادگی یعنی همسرداری، تربیت فرزندان و خانه داری در جامعه‌ی خویش نیز حضور فعال و مؤثر داشته باشند. در نتیجه، از این رهگذر می توانند نقش مهمی در رهیافت توسعه‌ی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایفا کنند.

ضرورت‌ها

در فرایند مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان، توجه معقول به چند عامل مهم ضروری می باشد:

الف ـ زنان نسبت به مقام، موقعیت و شؤون اجتماعی خود آگاهی پیدا می کنند؛ زیرا مسأله‌ی شناخت خود و موقعیت خویش به عنوان عضو حاضر در یک جامعه جزو ضرورت‌ها است. به گونه‌ای که خودشناسی زیربنای تمامی شناخت‌ها می‌باشد.

ب ـ برای خود در نظام سیاسی و اجتماعی جامعه، نقش قائل بوده و خود را عضو فعال جامعه تلقی کنند. ماکس وبر در این خصوص می نویسد: روابط اجتماعی زمانی خصلت جماعتی پیدا می کند که جهت‌گیری رفتار اجتماعی بر احساس هم‌بستگی شرکت‌کنندگان استوار باشد.

ج ـ جنبش و مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان وقتی به معنای واقعی کلمه ظاهر می شود که خودجوش، رقابت‌آمیز، گروهی، سازمان‌یافته و مبتنی بر مطلوبیت‌های مناسب و خاص زنان باشد.

د ـ زنان نسبت به اجتماع بر حسب وظیفه، احساس مسوولیت کنند.

ه· ـ شرایط لازم برای حضور آگاهانه و فعال در صحنه‌های مختلف اجتماعی را کسب کنند.

با توجه به مقدمات فوق، برای افزایش میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان باید به مجموعه‌ای از عوامل و مسایل توجه داشت تا زنان بتوانند از آن رهگذر، حضور مستمر و مؤثر در جامعه داشته و در فرایند رشد و توسعه‌ی کشور نقش آفرین باشند. به همین منظور به بحث پیرامون این عوامل و عناصر می پردازیم.

عوامل مؤثر در افزایش مشارکت زنان

۱ـ مسأله‌ی مهم و قابل توجه در فراگرد مشارکت سیاسی و اجتماعی، جامعه‌پذیری سیاسی است. جامعه‌پذیری سیاسی فرایند مستمر یادگیریِ است که به موجب آن، افراد ضمن آشناشدن با نظام سیاسی از طریق کسب اطلاعات و تجربیات، به وظایف، حقوق و نقش‌های خویش در جامعه پی می‌برند.

این فرایند، زنان را با شیوه‌های پذیرفته شده و تأیید شده‌ی زندگی سازمان یافته‌ی اجتماعی، سازگار می‌کند و هم‌چنین استعدادها، مطلوبیت‌های اجتماعی ضروری و خصوصا نقش‌های اجتماعی را که زنان باید در جامعه ایفا کنند، به آنان می‌آموزد و آنان را مهیای حضور در میدان‌های مختلف اجتماعی می‌کند.

۲ـ آموزش، مهم‌ترین رکن مشارکت سیاسی و اجتماعی و نهایتا توسعه یک جامعه می‌باشد. کلیدی‌ترین عنصر در توسعه‌ی یک جامعه، مردم آن جامعه یعنی مردان و زنان آن استند که باید از فرهنگ، آگاهی و مهارت‌های گوناگون برخوردار باشند.

هم‌چنان که «امیل دورکیم» اظهار می‌دارد: آموزش، فرایندی است که زن از طریق آن شیوه‌هایی را می آموزد تا در اجتماع یا گروه، در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و فکری دارای کارکردهایی استند.

 آموزش چگونگی مشارکت و آگاهی‌های لازم برای زنان به وسیله‌ی رسانه‌های مطبوعاتی، صوتی، تصویری و سازمان‌ها، نهادهای گوناگون و در عین حال متناسب با شرایط، استعدادها و انگیزه‌های خاص آنان باید انجام پذیرد. به خصوص آموزش‌های لازم اجتماعی باید از طریق آموزش و پرورش و آموزش عالی در قالب متون درسی و واحدهای درسی انجام پذیرد تا زنان جامعه از همان دوران تحصیل، پیش‌درآمدهای مورد نیاز برای فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی را کسب کنند.

۳ـ شخصیت زنان از طرف جامعه، دولت و دیگر سازمان‌های اجتماعی مورد توجه منطقی و معقول قرار گیرد و به آن‌ها اهمیت داده شود تا صاحب شخصیت، فکر و خلاقیت شوند. اگر زنان به تناسب امکاناتی که فضای فکری جامعه، نظام آموزشی، فرهنگ سیاسی، فرهنگ خانواده و برنامه‌ریزی عمومی که در اختیار آن‌ها می گذارد به کشف استعدادها، ارتقاء اعتمادبه‌نفس، تفکر و عادت به فکر کردن و اعتلای شخصیت خود بپردازند، طبیعی است که زمینه‌های مناسب‌تری برای مشارکت سیاسی و اجتماعی آنان فراهم خواهد آمد.

یکی از صاحب‌نظران در بحث از اصول توسعه‌ی سیاسی در همین راستا، فردگرایی مثبت را مطرح کرده و اظهار می دارد:” اگر افراد دارای خلاقیت، اعتمادبه‌نفس و تفکر شوند؛ جامعه‌ای که از این نوع انسان‌ها تشکیل می‌شود، جامعه‌ی آگاه‌تر، فکورتر و متکی‌تر به خود خواهد بود. توسعه‌ی سیاسی، زمانی میسر است که افراد (مرد و زن) جامعه، به عنوان مهم‌ترین واحد آن از درجه‌ی فکری، آگاهی، تشخّص و اعتمادبه‌نفس بالایی برخوردار باشند.

البته باید توجه داشت، برای این‌که زنان در جامعه از شخصیت مثبت اجتماعی برخوردار شوند، لازم است نهادها و محیط‌هایی مثل خانواده، گروه همبازیها، گروه همکلاسی‌ها و همکاران، شرایط و زمینه‌های لازم برای رشد شخصیت اجتماعی زنان را داشته باشند.

۴ـ زمینه‌های استحکام‌بخشیدن به هویت عمومی زنان فراهم آید. اصولاً در هر جامعه‌ای اگر هویت عمومی آن جامعه بسیار مستحکم و قوی باشد، زن و مرد آن با علاقه، به کار و فعالیت در اجتماع می پردازند. به خصوص در میان زنان پایداری هویت عمومی به آنان فرصت لازم برای حضور در اجتماع و مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی فراهم می‌آید و در نتیجه علاقه و گرایش زنان به فعالیت‌های اجتماعی افزایش می‌یابد.

۵ـ زمینه‌های ایجاد علاقه به جامعه و به دنبال آن قانون‌پذیری در میان زنان ایجاد شود. لازمه‌ی چنین وضعیتی، داشتن چند شرط است که مهم آن عبارتند از:

الف ـ نگرش آینده‌نگری و علاقه به سرنوشت آینده‌ی جامعه در زنان به وجود آید.

ب ـ هدف از زندگی هم از نظر ذهنیت‌ها و هم از نظر عینی برای زنان روشن شود.

ج ـ تبلیغات و اقدامات ضروری برای تقویت علاقمندی زنان به جامعه از طریق رسانه‌های نوشتاری و صوتی و تصویری به عمل آید.

د ـ تعالیم دینی در این زمینه آموزش داده شود.

ه· ـ از مکانیسم‌های تشویقی در راستای افزایش علاقه‌ی زنان به جامعه نیز استفاده شود.

بنا بر این اگر در جامعه مطلوبیت‌های فوق‌الاشعار، به مرحله‌ی اجرا درآیند، اندیشه‌های اجتماعی زنان قوت می‌گیرد و در نتیجه حضور خود در اجتماع را، به عنوان وظیفه‌ی اجتماعی تلقی می‌کنند.

۶ـ مسأله‌ی مهم دیگر، این است که امکانات، شرایط و زمینه‌های لازم برای فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی زنان در قالب تشکیلات سالم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مثل احزاب سیاسی و سازمان‌های فرهنگی، رقابت‌های انتخاباتی و وسایل و امکانات گسترش فعالیت‌های ورزشی بانوان در ابعاد داخلی و خارجی و مسابقات، فراهم آید تا روحیه‌ی جمعی زنان تقویت شود.

هم‌چنین ایجاد فرصت‌های مناسب برای حضور بانوان در صحنه‌های مختلف علمی و عملی مثل دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقاتی، کارخانه‌ها و سایر کارها و فعالیت‌های اجتماعی متناسب با وضعیت روحی و جسمی آن‌ها، می‌تواند انگیزه‌های لازم برای افزایش مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان را تجهیز کند.

۷ـ با توجه به این‌که جامعه‌ی افغانستان یک جامعه‌ی دینی است و سیاست‌گذاری‌ها، تدابیر و خط مشی‌های آن تا کنون برشیوه‌ی نظام پدرسالاری پیش می رود ، استفاده از تعالیم، مبانی اعتقادات، ارزش‌ها و اصول دینی به منظور ارائه‌ی باورهای صحیح در راستای فعالیت زنان در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، می‌تواند در افزایش مشارکت زنان در جامعه مؤثر واقع شود. برای این منظور استفاده از پایگاه مسجد، موعظه‌ی علما و ملا امام‌ها  ، گنجاندن مطالبی در کتاب‌های درسی آموزش عمومی، اختصاص واحدهای درسی در دانشگاه، بهره‌گیری از تلویزیون و رادیو و افزایش آگاهی‌ها پیرامون نقش زن درجامعه و مدارج سیاسی ضرورت فراوان دارد.

۸ـ تلاش در جهت زدودن باورهای منفی و غلط که از زن، موجود یک بعدی، غیر اجتماعی و محصور در چهاردیواری خانه می‌سازد. متأسفانه یک‌سری نگرش‌های سنتی و بی‌پایه و اساس در قالب شعر و ادبیات، باورهای دینی و فرهنگی و ذهنیت‌های مردم در افغانستان وجود دارد که زن را ضمن این‌که پایین‌تر از مرد معرفی می کند، او را موجودی می داند که توان‌مندی لازم برای انجام فعالیت‌های اجتماعی و قبول مسوولیت‌ها را ندارد.

بنا براین با چنین وضعیتی، مسأله‌ی مقابله با این باورهای غیرمنطقی و غلط بی‌پایه و اساس و رفع آن‌ها از برخی باورهای دینی، ادبیات و فرهنگ جامعه به منظور ایجاد فضای مناسب و مساعد برای مشارکت زنان در جامعه، یک امر بسیار مهم و حیاتی به شمار می‌آید.

۹ـ بسیج اجتماعی زنان. یکی از مهم‌ترین اقدامات برای افزایش میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در جامعه، بسیج اجتماعی آنان است. از نظر کارل دویچ، بسیج اجتماعی، روندی است که در آن مجموعه‌های عمده‌ی تعهدات اجتماعی، اقتصادی و روانی کهنه ریشه‌کن شده تا زنان آمادگی پذیرفتن الگوهای جدید رفتاری و اجتماع‌گرایی را پیدا کنند.

نتیجه گیری

آنچه گذشت، مبین این است، در صورتی که اولاً زنان جامعه از خودآگاهی اجتماعی، شناخت نقش و مسوولیت خویش، ایجاد زمینه‌های مشارکت خودجوش و دیگر شرایط لازم برخوردار شوند، و ثانیا با فرایند جامعه‌پذیری سیاسی زنان، آموزش آگاهی‌های ضروری و مبنائی سیاسی و اجتماعی، توجه به شخصیت آن‌ها، استحکام و تقویت هویت عمومی زنان، افزایش علاقمندی آنان به جامعه و قانون‌پذیری، ایجاد امکانات و شرایط لازم، استفاده از تعالیم و باورهای دینی، زدودن باورهای منفی و غلط، نسبت به زنان و بسیج اجتماعی آنان، می توان انتظار داشت که میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در جامعه افزایش یابد.

البته باید توجه داشت آنچه که در مؤثرواقع‌شدن این اوامر برای افزایش و گسترش مشارکت زنان در جامعه اهمیت دارد، این است که ضرورت حضور فعالانه و مشارکت سیاسی و اجتماعی آنان در فرهنگ عمومی جامعه وارد شود و در قالب یک باور فرهنگی درآید و از طرف دیگر زمینه‌های انحرافات، باورهای غلط و منفی، برداشت‌های شخصی و سلیقه‌ای نسبت به فرایند مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در اجتماع از بین برود و این مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در جامعه نهادینه شود.

بنابراین اگر در سایه‌ی این عوامل، میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در جامعه‌ی افغانستان افزایش یافت، با توجه به این‌که بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی از جمله ساموئل هانتیگتن یکی از لوازم توسعه‌ی جامعه را مشارکت سیاسی و اجتماعی افراد جامعه می‌دانند. پس می‌توان نتیجه گرفت که افزایش مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان به مفهوم افزایش سهم آن‌ها در فراگرد توسعه‌ی جامعه است.