زن جنس دوم نبود…!

صبح کابل
زن جنس دوم نبود…!

نویسنده: حميرا محمدی

خديجه تأثیرگذارترین فرد در زنده‌گی مارشال عبدالرشيد دوستم بود؛ زنی که برعلاوۀ مادر فرزندان، بهترین یاور و مشاور مارشال محسوب می‌شد. خدیجه زن با وقار، سخت‌کوش و متین بود که حضور فعال و بامفهومش همواره موجب آرامش خاطر مارشال دوستم می‌شد. خدیجه از همسرش خواست برای دفاع از حقوق و آزادی‌های زنان مبارزۀ جدی کند و تعهد مارشال نيز برای خديجه پابرجا باقی ماند. هرچند ديگر خديجه زنده نيست که ميديد، چگونه کمر راحله دخترش را پدر منحيث نماد شجاعت و حمايت از حقوق زن می‌بندد و برايش دعای خير می‌دهد و آرزوی موفقيت می‌کند تا راه و آرمان‌های مادر فقيدش را پيگيری نمايد، مادری را که در عمل ثابت ساخته بود، زن جنس دوم نيست.

آری، دومین زنی که بعد از خديجه همسرش موجب تسکین و آرامش روحی و روانی مارشال شده است، راحله دوستم فرزند ارشد و محبوب اش می‌باشد. راحله دختری که بعد از مرگ خديجه مادرش؛ هم خواهر و هم مادر برای خواهر و برادرانش شد. او توانست در آوان کودکی، حينی که مادرش را از دست داد؛ سرپرستی خواهر و برادران کوچکتر ‌از خودش را عهده‌دار شود و به آنها محبت خواهری و مادری بدهد. راحله دوستم اکنون تحصیلات عالی دارد و توانسته رهبری بزرگ‌ترین بنیاد خیریه (بنياد دوستم) را در کشور به‌عهده داشته باشد.

مارشال دوستم، اینبار نیز به عهدی که با خدیجه بسته بود وفا کرد، در همین چند روز گذشته کمر دختر محبوب و ارجمند، جسور و با درايتش راحله را برای خدمت به مردم رنجديده، به‌ويژه زنان زير سلطۀ سنت‌های مزخرف جامعۀ مردسالار؛ با دستمالی که عرف اوزبيک‌ها می‌باشد، بست و برایش به‌عنوان یک پدر، یک رهبر و حامی حقوق زن، دعای خیر و موفقیت نمود.

با هزار درد و دريغ که در اين ماتم‌سرا/افغانستان؛ فرهنگ و رسوم کهنه و فرسوده را با استفاده از نام دين و مذهب به خورد مردم می‌دهند و زنان تنها در حوزۀ شخصی (کار در خانه) محدود شده است و ندرتاً حق کار در اجتماع برای‌شان قايل می‌شوند. از طرفی هم اکثريت جامعۀ مردیالار و زن‌ستيز؛ بنابر دید جنسیتی بر سر راه مدیران زن در حکومت می‌ايستند و برای همان انگشت‌شمار زنان تحصيل‌کرده و چيزفهم نيز موانع ایجاد می کنند.

با اين وصف و با موجوديت چالش‌های که ذکرش رفت، روی‌کرد و عمل‌کرد مارشال دوستم مبنی بر تشويق دختر جوان، مبتکر و تحصيل‌يافته‌اش و بستن کمر راحله برای مبارزه و پيکار بيشتر در جهت حمايت از حقوق زنان و جوانان، صفحۀ جدید ديگری را در عرصۀ حضور و مشارکت زنان ايجاد نمود. دورۀ تازۀ که می‌توان به آن دورۀ امید دوباره به زنده‌گی نام نهاد و جایگاه و آیندۀ زنان را در اين آيينۀ جدید خیلی بهتر از گذشته دید.

پدری که کمر دخترش را به‌خاطر خدمت به انسانيت می‌بندد، من و صدها بانوی تازه پا گذاشته به عرصۀ اجتماع و سياست را ذوق زده می‌سازد و می‌تواند الگوی خوبی باشد برای پدران دیگر این سرزمین تا بدانند، فرزند دختر نیز به مثابۀ فرزند پسر دارای حقوق و آزادی‌های یک‌سان فردی و اجتماعی است. نباید بین آنها تبعیض قایل شد و آنها را به چشم کمتر نسبت به پسر دید. این می‌تواند درسی باشد برای آنعده پدرانی که مانع کار و تحصیل دختران‌شان می‌شوند و به توانمندی آنها باور ندارند.