حضور معنادار زنان، اقلیت‌های قومی-مذهبی و قربانیان جنگ در گفت‌وگوهای صلح نباید نادیده گرفته شود

صبح کابل
حضور معنادار زنان، اقلیت‌های قومی-مذهبی و قربانیان جنگ در گفت‌وگوهای صلح نباید نادیده گرفته شود

نویسنده: نورالله نوایی

گفت‌وگوهای صلح با طالبان باید بین این گروه و طرف‌های اصلی مخالف این گروه انجام شود. طرف اصلی طالبان در منازعه‌ی قدرت و حکومت در افغانستان، تنظیم‌ها، رهبران جهادی و احزاب گروه‌های سیاسی دیگر اند. بدون شک طالبان می‌خواهند قدرت سیاسی را به دست گیرند و از این منظر، با تمام احزاب سیاسی دیگر، جریان‌ها و بازی‌گران میدان سیاست در منازعه استند؛ اما این که طالبان با چه مکانیزم‌ها و شرایط و مطابق کدام اصول و ارزش‌ها می‌خواهند قدرت سیاسی را به دست گیرند، پای تضاد ارزشی و منازعه‌ی بنیادی‌تری را به میان می‌آورد. از این منظر، تمام حوزه‌های اجتماعی و نیروهای سیاسی‌ای که در صورت غلبه‌ی کامل طالبان متضرر می‌شوند، طرف‌های منازعه‌ی حاضر با طالبان است. نه تنها آنانی که قدرت سیاسی را از دست می‌دهند، بلکه همه‌ی آنانی که در زندگی روزمره و حوزه‌های گوناگون عملی و فکری متأثر می‌شوند، در واقع طرف جنگ و صلح طالبان اند. از این منظر، زنان، اقلیت‌های قومی-مذهبی و قربانیان مستقیم جنگ طالبان، بیش‌ترین تضاد ارزشی با طالبان را دارند و بیش‌ترین صدمات را نیز از این گروه متقبل شده اند؛ چه در دوره‌ی سلطه‌ی طالبان که زنان انسان‌های درجه دوم و اقلیت‌های قومی-مذهبی، مثل هزاره‌ها و شیعیان و هندوباوران و پیروان سایر ادیان و مذاهب و تمام گروه‌هایی که از دایره‌ی تنگ قومی-مذهبی طالبان دورتر قرار می‌گیرند، شهروندان و اتباع درجه پایین محسوب می‌شوند و بعید نیست، در صورت غلبه‌ی طالبان، در معرض انتقام‌جویی، قتل عام و سرکوب قرار گیرند.

زنان در جهان‌بینی و ایدیولوژی طالبان، حیثیت انسانی شان را از دست می‌دهند. در جهان‌بینی و نگرش طالبان، زنان باید در خانه بمانند و صلاحیت شان از حد خدمت کردن به مردان، پاک‌کاری خانه، شست‌وشو، آشپزی و برآوردن نیازهای جنسی مردان فراتر نمی‌رود. آنان نه تنها حق مشارکت سیاسی و اجتماعی ندارند، بلکه از بدیهی‌ترین حقوقی؛ چون حق فکر کردن و توسعه‌ی استعدادهای انسانی شان نیز محروم اند. زنان از نظر طالبان نباید تعلیم ببینند؛ چون اگر بتوانند بنویسند، آن‌گاه «معشوق‌بازی راه خواهند انداخت و به عاشقان شان نامه خواهند نوشت»! با برداشت سطحی از فقه سنتی و با تکیه بر سنت‌های سخت‌گیرانه و زن‌ستیز قبیله‌ای، طالبان زن را تابو می‌دانند و موضع ننگ و نام خانواده و مردان، که از این راه، همواره باید تحت کنترل و نظارت مردان و در محدودیت کامل اجتماعی در چهاردیواری خانه‌ها زندگی کنند. در صورت غلبه‌ی طالبان یا استقرار نظام طالبانی، زنان اولین و بیش‌ترین بازنده‌ها خواهند بود؛ چون حقوق و آزادی‌های بشری از آنان سلب خواهند شد؛ بنا بر این، زنان یکی از طرف‌های اصلی دعوای قدرت طالبان اند، خواه آنان این موضوع را بپذیرند و خواه نپذیرند، خواه زنانِ تحت سیطره‌ی طالبان متوجه این واقعیت شده باشند یا نشده باشند. از این رو، در مذاکرات صلح با طالبان، به زنان باید نقش محوری داده شود و نمایندگان راستین این نیمه‌ی محروم جامعه و مدافعان آگاه حقوق زنان، باید در تمام میزهای مذاکره و گفت‌وگو با طالبان فرصت حضور، اقامه‌ی دلیل و مطالبات انسانی شان را داشته باشند.

افزون بر آن، مبانی نظری واحد سیاسی‌ای که طالبان خواهان استقرار آن استند، محدود و تنگ‌نظرانه است، که تنوع قومی، مذهبی و زبانی افغانستان را نمایندگی نمی‌تواند. به لحاظ اجتماعی، خاستگاه طالبان مدارس دینی و روستاها است و نگرش سیاسی و حدود مدارای اجتماعی آنان، بازتاب‌دهنده‌ی محیط مردانه، یک‌رنگ و بسته‌ است که ظرفیت پذیرش تنوع و گوناگونی زندگی جمعی دنیای معاصر را ندارد. از این رو، هر قدر گروه‌های قومی و مذهبی از تشابه کم‌تر با فرهنگ طالبانی و باورهای آنان فاصله داشته باشند، به همان میزان غیر قابل تحمل دانسته شده و چه بسا که دشمن محسوب می‌شوند. رفتار این گروه در دوران حکومت شان با هزاره‌ها و شیعیان، بیان‌گر این واقعیت است. در همین روزها، سخن‌رانی ملا فاضل، یکی از اعضای دفتر قطر که به بیرون درز کرده و از سوی ایران انترنیشنل نشر شده است، بیان‌گر تداوم تنگ‌نظری آنان نسبت به اقوام و مذاهب دیگر است. او در شکوه‌ای که گویا از القاعده دارد، می‌گوید که اعضای القاعده طالبان را تکفیر کرده و با آنان جنگیده اند؛ به جای این که با کافران یا هزاره‌های شیعه بجنگند! به همان میزانی که اقلیت‌های قومی-مذهبی از حاکمیت طالبان متضرر می‌شوند، به همان اندازه طالبان وجود و حضور این اقلیت‌ها را برای خود تهدید می‌دانند. همین اینک این اقلیت‌ها پس از دولت و کارمندان دولت، در نگاه طالبان دشمن درجه دوم دانسته می‌شوند و بارها دیده شده که از سوی طالبان بدون داشتن گناه دیگر، غیر از هویت قومی-مذهبی شان مورد آزار و شکنجه قرار گرفته یا حتا کشته شده اند؛ بنا بر این، یکی از طرف‌های اصلی‌ای که طالبان با آن‌ها منازعه‌ی ارزشی دارند، اقلیت‌های قومی-مذهبی است. طالبان غیر خود را به درجه‌ی تفاوت‌های فرهنگی، زبانی، مذهبی و ارزشی، دشمن می‌دانند و در گفت‌وگوهای صلح، این دشمنان ذهنیت طالبانی باید حضور معنی‌دار داشته باشند.

گروه سوم قربانیان و بازماندگان جنگ، به خصوص قربانیان جنگ طالبان است که حضور شان در گفت‌وگوهای صلح ناگزیر است. بازماندگان کسانی که در اثر حملات طالبان بر شهرها و محلات غیر نظامی کشته شده اند، کسانی که زخمی و معلول شده یا به اشکال دیگر خسارت مالی و صدمه‌ی روانی دیده اند، آنانی که مورد تهدید و شکنجه‌ی طالبان قرار گرفته اند، آواره شده و خسارت‌ها و ترس‌های گوناگون را متحمل شده اند، از طرف‌های مهم دیگر جنگ و صلح با طالبان اند. قربانیان در واقع پیامد انسانی جنگ طالبان و تدوام خونین این جنگ به شکل صدمه‌های روانی و خاطرات تلخ دشمنی و بی‌رحمی آن گروه در ذهن و روان آسیب‌دیدگان اند. اگر طالبان قرار است صلح کنند، باید با قربانیان جنگ خود نیز صلح کنند. حضور نمایندگان قربانیان در میز گفت‌وگوهای صلح، هم‌چنین یادآور تلخی و پوچی این جنگ و مبرمیت نیاز به صلح و ایجاد شرایط هم‌پذیری اجتماعی-سیاسی است که در آن ضرورتی برای جنگ دیده ‌نشود. نادیده گرفته شدن نیازهای قربانیان جنگ به بهانه‌ی یک صلح سطحی، زخم‌های روانی ناشی از جنگ را هم‌چون آتش زیر خاکستری برای اشتعال جنگ‌های آینده باقی می‌گذارد.

خلاصه، حالا که قرار است هیأتی از جانب دولت و مردم افغانستان با طالبان مذاکره کند، منطقی است که این هیأت متشکل از نمایندگان طرف‌ها و گروه‌هایی باشد که با طالبان نه فقط منازعه‌ی قدرت، بلکه تضاد عمیق ارزشی دارند. زنانی که نیم جامعه را تشکیل می‌دهد، طرف درجه یک منازعه‌ی ارزشی با طالبان استند؛ چون طالبان حقوق بشری و آزادی‌های انسانی زنان را قبول ندارند و آنان را، انسان درجه دو و در خدمت مردان می‌دانند. اقلیت‌های قومی و مذهبی، طرف دیگر منازعه‌ی طالبان استند که هم در گذشته از سوی طالبان بیش‌تر متضرر شده و هم در هر نوع دادوگرفت آینده با طالبان مصالح شان به درجات بیش‌تر متأثر می‌شود؛ از این رو، نیاز است که در هیأت مذاکره‌کننده، به شکل معنی‌دار تمثیل شوند. قربانیان جنگ طالبان که آثار حملات و ارعاب این گروه را در جسم و روان خود حمل می‌کنند، باید در گفت‌گو با طالبان حضور قوی داشته باشند، تا از قربانی شدن مضاعف آنان در آینده و نادیده گرفته شدن دردها و آلام آنان که برای صلح آینده نیز مخاطره‌آمیز است، اجتناب شود.